سمینار مسائل فرهنگی-اجتماعی: خوشبختی و سبک زندگی (بخش ششم)

 

۳- خوشبختی به مثابه امری حداقلی: اپیکور

اپیکور، رویکرد سوم ما به خوشبختی را در دوران یونان باستان نشان می‌دهد. وی بین سال‌های ۳۴۲ تا ۲۷۰ پیش از میلاد زندگی می‌کرد. فلسفه اپیکوری بیش از دیدگاه ارسطو و افلاطون، یک شیوه زندگی اصلی و غیرقابل تقلیل است. وقتی اپیکور در آنچه از نوشته‌هایش باقی مانده است درباره متافیزیک و معرفت‌شناسی صحبت می‌کند، اساساً این کار را به این دلیل انجام می‌دهد که این رشته‌های فلسفی موضوعات اخلاقی را روشن می‌کنند. فلسفه با هدایت صحیح اصول متافیزیک اپیکوری، فرد را از طریق رسیدن به آرامش روانی یا متانت روانی به سوی لذت می‌برد. از نظر اپیکور، این هدف پژوهش فلسفی واقعی است. برخلاف افلاطون که دیدگاه‌های فلسفی‌اش به‌طور تزلزل‌ناپذیری عقل‌گرایانه است، فلسفه اپیکوری عقل‌گرایی را با تجربه‌گرایی در هم می‌آمیزد. او فکر می‌کند که همه دانسته‌ها در نهایت از طریق تجربه ما از اشیاء محسوس به دست می‌آیند، چیزی که برای ما آشکار است. از این رو، عقل درباره آنچه که برای ما آشکار نیست، یعنی واقعیت‌های تغییر ناپذیر پشت تصاویر حس، قضاوت می کند. معرفت شناسی در اینجا به متافیزیک منتهی می شود.  برای اپیکوری‌ها، هدف نهایی یا عالی‌ترین خیر زندگی است؛  لذت (Gr. h edon e) است؛ لذت اپیکوری به معنای عنوان فقدان درد یا محرومیت از لذت های زودگذر که در نتیجه درد بیشتری را به همراه دارد، تعریف می‌شود. . از طریق ریشه کن کردن دردهای جسمانی و روانی، به آزادی از آشفتگی بدنی (Gr. aponia) و آرامش یا آرامش روح دست می‌یابیم.[۱]

اپیکور خود را لذت‌گرا معرفی می‌کند، یعنی کسی که ادعا می‌کند لذت نه تنها بالاترین، بلکه تنها خیر است.  اما منظور اپیکور از لذت هدونیسم[۲] نیست، بلکه او سعی می‌کند که صورت‌بندی متفاوتی از آن ارائه دهد. بنابراین او نیز مانند ارسطو یک ادایمونیست است که ادعا می‌کند بالاترین خیر برای هر انسانی سعادت او است. ادونیسم در یونان باستان به معنی خوبی و نوعی فلسفۀ آرمان‌شهری دارد. اپیکور موقعیت معتدل را انتخاب می‌کند و از این طریق به آراء ارسطو نزدیک می‌شود. بنابراین اپیکور لذت و خوشبختی را از هم جدا می‌کند. مفهوم آتاراسکیا[۳] به معنی نبود رنج ذهنی و درد وجدان  و رهایی از عذاب و آشفتگی روحی و مفهوم آپونیا[۴] به معنی نبود درد بدنی مطرح می‌شود. در ساحت زبان مدرن رنج را از درد جدا می‌شود. برای اپیکور نبود آتارکسیا و نبود آپونیا یکی از مشخصات اساسی خوشبختی است. وجود هر یک از این وضعیت‌ها مانع تجربۀ لذت خواهد شد. اگر لذت به مثابه تجربۀ لحظه ای درک کنیم، فهم آن دورتر از فهم خوشبختی اپیکوری است. هدونیسم اپیکوری بیش از هر چیزی به منسب به گروهی از اپیکوری های یعنی آرتیسپ‌ها ( مکتب کوریانی) است، که با لذت گرایی و فرالذت گرایی همراه هستند که اندیشه هایش زمینه‌های لازم را در آینده برای از میان بردن امپراتوری رم فراهم می‌کند. همچنین این رویکرد پایه گذاری مهمی برای لذت‌گرایی در آینده  و پیشبرد اندیشه های مصرف گرایی و نئولیبرالیسم را نیز ایجاد می‌کند؛ لذت از خرید، مجتمع های تجاری و مصرف کردن برای لذت بیشتر با هدف ایدئولوژیک سازی آن در تفکر نئولیبرالیسم از رویکرد هدونیسم بهره‌های زیادی گرفته است. در این رویکرد همیشه باید موتور لذت روشن باشد و همین منطق سوپرمارکتی و ایدئولوژیک کردن این منطق در مفهوم مالی و اقتصادی به کارِ بیشتر و مصرف بیشتر ایجاد شود. اما در عین حال افراد کمتر فرصت استفاده از آن را دارند. هدونیسم آرتیسپی به نوعی در مصرف گرایی مدرن خود را نشان داده است. به علاوه این مکتب اساس خود را روی بدن و موقعیت مادی خوشبختی قرار می‌دهد، نوع خاصی از لذت که با حرکت بدنی همراه است در مقابل حرکت سخت بدن که به صورت درد تعریف می‌شود.

متفکر دیگر دیوژن[۵] سینوپی است با مکتبی کلبی مسلک[۶]‌گرایانه است. وی تقریباً به هیچ چیز اعتقاد نداشت و گاهی مکتب فکری‌اش را در زمرۀ آنارشیسم نهیلیست تقسیم بندی می‌کنند. این افراد با سگ‌ها زندگی می‌کردند و اعتقاد داشتند که باید با نفی بدن و نفی روح زندگی کرد. این ها هیچ قانونی را نمی‌پذیرفتند و پایبند به قوانینی از جامعه نبودند، درست در برابر اپیکوریسم و هم هدونیسم قرار می‌گیرد. بخشی از آنارشیسم به این توصیفات نزدیک می‌شود. گروهی از روشنفکران پسامدرن به لحاظ گرایش فکری به رویکردهای کلبی مسلکانه نزدیک هستند و معتقد هستند که نوعی پوچی در فهم جهان وجود دارد. بی‌اعتنایی به روح و بدن یکی از مهم‌ترین اهداف این باورها است. این مکتب نوعی واکنش روشنفکرانه و نهیلیستی به وجود است و به رسمیت نشناختن وجود از طریق طغیان در برابر آن. اشکال دیگری که در عرفان مسیحی و شاید در مانوی‌گرایی وجود دارد شباهت‌هایی از چنین گرایش هایی را در تخریب بدن نشان می‌دهد.

اما دربارۀ اینکه لذت‌گرایی از نظر اپیکور دقیقاً به چه معنایی اشاره دارد، توافقاتی وجود ندارد. یکی از این دلایل کم بودن منابع است، تنها اثری که از وی به جا مانده است «نامه به منوکئوس»[۷] است که در آن نامه اپیکور به طور خلاصه مختصری از آموزه‌های اخلاقی خود ارائه می دهد،  این اثر حاوی توصیه‌هایی فلسفی برای کسانی که می خواهند شاد باشند، است. نظریه اپیکور از سه بخش قانون، فیزیک و اخلاق تشکیل شده است و در اخلاق یا هنر زیستن، اپیکور در اخلاق به این نکته اشاره می‌کند که ما بعد از مرگمان هیچ نوع حساسیت جسمانی و ادراکی نداریم، بنابراین ادیان تنذیری بی‌فایده هستند و فرد باید روی خوب‌زیستن تمرکز کند، بعداز مرگ است که ذرات وجود ما به طبیعت بازمی‌گردد و در چرخه‌ای بازیافتی به بخشی از وجود دیگران مبدل خواهد شد. در حقیقت اپیکور با انتقادی بر افلاطون‌گرایی که صرفاً بر اندیشه تأکید و آن را جایگزین طبیعت کرده بود تلاش داشت که جدایی فلسفه از اخلاق از زمینه مفهومی خود را دوباره بازگرداند و این از طریق تجربه کردن بی‌واسطه و غریزی مردم میسر می‌شد. از نظر وی انسان به طور طبیعی در پی اجتناب از درد و رنج و در پی لذت است. بر خلاف افلاطون که بیش از هر چیز برای منطق الهی ارزش قائل بود، اپیکور استدلال می‌کرد که پیگیری آرمان‌هایی که منطق به تنهایی به وجود می‌آورد منجر به تضاد درونی، ناهماهنگی شناختی، نارضایتی و حتی افسردگی می‌شود. او پیشنهاد کرد که با پذیرش خواسته‌های طبیعی خود، سپس با استفاده از منطق برای تعیین اینکه کدام انتخاب باعث افزایش لذت در طول زمان می‌شود، و با استفاده از اراده خود، می‌توانیم یاد بگیریم و تغییر کنیم و به خوشبختی برسیم[۸]. از نظر اپیکور، خیر لذت است[۹]. لذت به نوبه خود به عنوان فقدان آگاهانه درد و اختلال تعبیر می شود. لذت از نظر اپیکور همان چیزی است که انسان ها از دوران کودکی برای آن تلاش می کنند و در واقع همه مردم برای آن تلاش می کنند. سیسرو در کتاب خود دربارۀ لذت اپیکوریی می‌گوید:

هیچ‌کس لذت را رد یا از آن اجتناب نمی‌کند، زیرا آن لذت است، بلکه به این دلیل است ‌که عواقب دردناکی نصیب کسانی می‌شود که نمی‌دانند چگونه لذت را به طور منطقی دنبال کنند. (Cicero, Definibus, I.32)

از این حیث تلاش اپیکور برای بهبود وضعیت انسان از طریق گفتگو دربارۀ نوع خاصی از لذت، سبب الهام گرفتن بسیاری از فیلسوفان دیگر نیز شد، اگرچه مفهوم لذت همیشه عرصه ای مهم و مورد علاقه برای بسیاری از افراد بوده و موضوعی محوری در جایگاه انسان‌شناسی و جهان‌بینی بسیاری از افراد ایجاد کرده است؛ با این حال، تا قرن نوزدهم، امکان مطالعه لذت‌گرایی مهیا نشد. جرمی بنتام یکی از کسانی است لذت‌گرایی را در زمینه نظریه اجتماعی و حقوقی توسعه داد.

آنچه از فلسفه اپیکور دربارۀ خوشبختی دریافت می‌شود همان زندگی ساده و حداقلی است. آنچه اپیکور از حد اعتدال یا مسیری که از راه اعتدال به خوشبختی می‌رسد، صحبت می‌کند، همان نیاز و یا تمایل (Desire) است. این تمایلات و نیازها را به سه دسته تقسیم می‌کند: ۱- تمایلاتی که طبیعی و ضروری هستند همچون آب و غذا. ۲- گروه دوم نیازهای انتخابی است، نیازهای انتخابی طبیعی اما معمولا غیرضروری است همچون غذای خاص و یا غذا در ظرف خاص و یا نوشیدنی خاص، در این بعد نیازها به شکل دیگری است و هرچه میزان این نیازها زیاد باشد تجربه درد انسان بیشتر است. ۳- گروه سوم نیازها نه طبیعی و نه ضروری است؛ در گروه به طور عینی در سه بعد قدرت، شهرت و ثروت می‌گنجد. این عوامل از نظر اپیکور نه اموری ضروری و طبیعی است. این‌ها مواردی است که در داروینیسم اجتماعی مطرح می‌شود و معمولاً افراد برای رسیدن به آن‌ها در حال جنگ و کشمکش هستند. این رویکرد سوم به رویکردهای نئولیبرالیسم نزدیک است. تازمانی که خوشبختی انسان وابسته به هر یک از این ابعاد نباشد، انسان در مسیر تعادل خواهدبود اما به محض انحراف از تعادل مسیر خوشبختی ناهموار می‌شود.جهان بعد از جنگ جهانی دوم به سمت رویکرد سوم تمایلات و نیازهای بشری سوق یافت، در جامعه کنونی نیز همانطور که ملاحظه می‌شود افراد به دنبال شهرت و ثروت هستندو این سلبریتی‌ها و قدرت‌مندان هستند که به نوعی مسیر خوشبختی را به افراد نشان می‌دهند.

بنابراین برای اپیکور حداقل‌ها برای زیستن افراد را به خوشبختی بیشتر نزدیک می‌کند، اما درک کردن این فلسفه را نیز باید به شکلی نسبی درک کرد. میزانی از پس‌انداز و حدی از آرامش ذهنی و جایگاه اجتماعی برای افراد لازم است. تا زمانی که قدرت و ثروت در مسیر آپونیا و آتارکسیا پیش رود برای اپیکور منطقی است. دخالت کردن در طبیعت انسان برای دستیابی به خوشبختی و تمایل به ساختن آرمان‌شهرهای عجیب، در نهایت ویران‌شهرهایی را ایجاد کرد. این ایده که در جهان امروز به نوعی سبک زندگی مینیمالیستی و تفکر مینیمالیسم[۱۰] نزدیک است، به دور از مصرف‌گرایی و تجمل‌گرایی است. این رویکرد در جهان مدرن برای رویارویی با ایدئولوژی های مصرف‌گرایی و بازپس گرفتن کنترل زندگی ایجاد شده است. از این حیث به عنوان یک راه و روش و تفکر در زندگی مدرن برای چگونه شاد زیستن و با کمترین رضایت زیستن ارتقاء یافته است. از نظر مینیمالیسم این «کمتر» لزوماً به معنای زندگی در یک ون بدون اینترنت در جنگل نیست، مینیمالیسم سناریوی متفاوتی در برابر جریان غالب زندگی در جهان مدرن است که در آن افراد با چیزهایی که واقعا به آن نیاز دارند زندگی می‌کنند. خوشبختی واقعی به ندرت در متعلقات مادی که الگوهای مصرفی جامعه مدرن از افراد انتظار دارند یافت می‌شود، داشتن اشیای گران‌قیمت زمانی دردسرساز است که تمامی این تعلقات بر افراد جامعه مالکیت کنند؛ مینیمالیسم به معنی شکستن این الگوها است[۱۱].

[۱] M. Andrew Holowchak  ۲۰۰۴

[۲] Hedonism

[۳] Ataraxia

[۴] Aponia

[۵] Diogenes

[۶] Cynicism

[۷] The Letter to Menoeceus

[۸] Haris Dimitriadis  ۲۰۱۷

[۹] The good is pleasure

[۱۰] Minimalism

[۱۱] Greg Levine  ۲۰۱۹