سمینار مسائل فرهنگی-اجتماعی: خوشبختی و سبک زندگی (بخش پنجم)

سمینار فرهنگی -اجتماعی

«خوشبختی و سبک زندگی»

تابستان ۱۴۰۲

جلسه دوم: یونان و رُم باستان

درسگفتارهای ناصر فکوهی / با همکاری آیدا نوّابی

 

۲- خوشبختی به مثابه امری میانه: ارسطو

دوران طلایی یونان باستان براساس ایده‌ها و فلسفه ارسطو[۱] بنا شده است. وی بین ۳۸۴ تا ۳۲۲ پیش از میلاد زندگی می‌کرد. پدر وی «نیکوماخوس» پزشک پادشاه مقدونی آمینتاس سوم پدر فلیپ دوم بود. ارسطو مقدونی تبار و معلم اسکندر مقدونی بود. وی علاوه بر فیلسوف بودن زیست‌شناس هم بوده است و در آثار او کاملا رد پای زیست‌شناس بودن او دیده می‌شود. مهم‌ترین اثر ارسطو که جنبه‌ای تربیتی دارد، اخلاق نیکوماخوس[۲] است. وی در آکادمی افلاطون تحصیل کرد و در آنجا آثار مهمی چون «سمپوزیوم»، «درباره آموزش»، «درباره تولد خوب»، «درباره اعتدال»، و «در مورد لذت» رانوشت که متاسفانه از این آثار چیزی در دست نیست. تمرکز اصلی وی در کتاب اخلاق نیکوماخوس بر بسط مفهوم Eudaimonia است. ادومونیا هیج معادل انگلیسی ندارد و به معنی زندگی خوب و «خوشبختی» است؛ خوشبختی، مانند چیزی که تولید می‌شود، محصول عمل نیست، بلکه به خودی خود یک هدف یا شیوه‌ای از زندگی است. خوشبختی بنابراین خود نوعی فعالیت است. او تصور خود را از eudaimonia به عنوان غایت نهایی بر اساس دیدگاهی از طبیعت انسان قرار می‌دهد. بنابراین نظریه اخلاقی او شکلی از طبیعت‌گرایی است. در عین حال، او جوهر طبیعت انسان را عقل یا عقلانیت؛ یعنی لوگوس[۳] (Logos) می‌داند. بنابراین، نظریه اخلاقی او نه تنها طبیعت گرایانه، بلکه (حداقل تا حدی) عقل‌گرایانه است. اگرچه در این‌باره تناقضات بسیاری بین دو رویکرد ارسطو دربارۀ تقلیل‌گرایی به نوعی زیست‌شناسی متافیزیک وجود دارد اما معمولاً تصویری غیرتقلیل‌گرا از اخلاق ادامونیستی ارسطو هم به عنوان طبیعت‌گرایی و هم به عنوان عقل‌گرایی وجود دارد؛ ارسطو  درک می‌کند که رفاه مادی برای انسان‌ها مثل یک نیاز جسمانی است و احتیاج به خوراک، سرپناه و بسیاری از نیازهای دیگر هم دارند که بدون آن‌ها بیمار می‌شوند. ارسطو خوشبختی این جهانی را به رسمیت می‌پذیرد و مانند افلاطون خوشبختی را سلسله مراتبی نمی‌کند اما از طرف دیگر با اینکه به دموکراسی معتقد است حرف مردم عامی و فرودست را مبنای کار خودش قرار نمی‌دهد و از این لحاظ به او فیلسوف اعتدال می‌گویند. او در سیاست به دموکراسی معتقد است اما نه دموکراسی که در آن تعریف بسیار گسترده از واژه است که همه با هم برابر هستند، بلکه نوعی از دموکراسی همراه با محدودیت‌هایی که هیجان‌های مردم را به شکل‌های مختلفی کنترل کند.

از نظر ارسطو اخلاق، خوشبختی صرف را هدف قرار نمی‌دهد بلکه هدف اصلی آن خوشبخت کردن انسان‌ها است. همه انسان‌ها موافق هستند که خوشبختی هدفِ یک زندگی با فضیلت است، اما همه در مورد ماهیت خوشبختی اتفاق نظر ندارند، مثلا انسان‌های احساسی[۴] آن را به عنوان لذت تعریف می‌کنند، در حالی‌که انسان‌های سیاسی[۵] آن را افتخار یا برتری می‌نامند و انسان‌های نظری[۶] آن را تفکر می‌دانند. در این میان در جستجوی لذت بودن پایین‌ترین و اندیشیدن قابل ارزیابی‌ترین و مقبول‌ترین فعالیت است. برای ارسطو جست‌وجوی خوشبختی مستلزم کسب و اعمال تعالی است که در دو سطح مجزا ایجاد می‌شود: یکی مربوط به تعالی فکر و دیگری مربوط به تعالی شخصیت. تعالی شخصیت(Gr. ethike arete)، حالت پایداری از روح است که از طریق عادت به تزکیه فضیلت و اجتناب از رذیلت عمدتاً تحت هدایت قوانین فضیلت‌آمیز به وجود می‌آید. در مقابل، تعالی اندیشه (Gr. diano etik e aret e)، بیشتر از طریق آموزش در طول زمان به وجود می‌آید و شامل تأمل در چیزهای ابدی، ناپدید شده و فساد ناپذیر (موضوعات علم نظری) است.[۷]

بنابراین ارسطو راه رسیدن به خوشبختی را عقل و اندیشیدن می‌داند اما عقل نظری و عقل عملی را از یکدیگر تفکیک می‌کند. به نظر او تنها با عقل نظری نمی‌توان به خوشبختی دست پیدا کرد و به نوعی با نظریه افلاطونی تفاوت دارد و نظریه‌ای است که بیشتر مبتنی بر عقل نظری است، یعنی ما متوجه شویم که اصولاً خوشبختی در این جهان به دست نمی‌آید و باید منتظرآن در جهان دیگری باشیم. به نظر او عقل به ما کمک می‌کند تا بتوانیم بهتر درک کنیم که چه چیزی خوشبختی است اما عقل عملی است که در واقعیت امر ما را به خوشبختی می‌‍رساند. اما ارسطو عقل عملی را چگونه تعیین می‌کند؟ او معتقد است برای عقل عملی راه اعتدال را پیش بگیریم یعنی آنچه که شاخص عقل است موقعیت اعتدال است که بین دو غایت قرار دارد، موقعیتی که در وسط یک راه قرار دارد به همین جهت از نظر او ما رفاه مادی را داریم که ممکن است به سمت بسیار بالا پیش برود و از سمت دیگر رفاه معنوی. خوشبختی نه در رفاه مادی بی‌نهایت (ثروت) و نه در رفاه معنوی بی نهایت (دانش و شناخت) است، به همین جهت وقتی ارسطو می‌گوید انسان یک جانور سیاسی است منظور موجودی است که باید در سیاست و شهروندی دخالت کند. وی در بخشی از رسالۀ اخلاق نیکوماخوس می‌گوید:

«هیچ کس معتقد نیست که یک بنده نیکبخت باشد مگر اینکه به او امکان دهد که در زندگی مستقل و انسانی سهمی داشته باشد زیرا نیکبختی در برخورداری از لذات جسمانی نیست، بلکه در فعالیت منطبق با فضلیت است. اگر خوشبختی فعالیت منبطق با فضلیت است پس باید منطبق با والاترین فضایل باشد و چنین فعالیتی منطبق با عقل و یا برطبق موضوعات الهی باشد، والاترین نوع فعالیت انسانی است. اما علاوه بر این نیکبختی باید توأم با لذت باشد و درمیان همۀ انوع فعالیت‌های منطبق با فضیلت، فعالیت حکمت نظری (فلسفه) لذیذترین آن‌هاست؛ و به هرحال این فعالیت به سبب نابی و دوامش مایۀ والاترین لذات است. به علاوه نیکبختی مستلزم فراغت است. ما کار می‌کنیم برای اینکه فراغت داشته باشیم و جنگ می‌کنیم برای اینکه بتوانیم در حال صلح زندگی کنیم. زندگی مرد سیاسی عاری از فراغت است و هدفش، علاوه بر عمل سیاسی، قدرت فردی و افتخار است و به هرحال نیکبختی هم برای خودش هم برای هموطنانش، غیر از عمل سیاسی است، با این حال فعالیت های سیاسی اگرجه شریفتر و بزرگتر از دیگرانند، عاری از فراغتند و برای هدفی غیر از خودشان به جا آورده می‌شود ولی فعالیت عقل، یعنی فعالیت نظری، هم از حیث جدیت و ارزش والاتر ازآنهاست و هم هدفی غیر از خود ندارد و هم دارای لذتی خاص خودش است که برآن شدت می‌بخشد و هم با فراغت و بسندگی برای خویش توأم است و هم در حدود مرزهای انسانی خسته‌کنده نیست و هم همۀ خصوصیات مرد کاملاً نیکبخت با آن همراه است، پس معلوم می‌شود که این فعالیت نیکبختی کامل است به شرط آنکه در طی زندگی کامل ادامه باید: زیرا نیکبختی از هیچ حیث نباید ناکامل باشد»[۸]. (صص ۳۹۳-۳۹۰)

ارسطو مسئله خوشبختی را هدف دارای سلطه بر اهداف دیگر زندگی تعریف می‌کند و اهداف دیگر درصدد رساندن  افراد به اهداف دیگری هستند مثل پول که نمی‌تواند هدف غایی باشد اما خوشبختی تنها هدفی است که بر اهداف دیگر غلبه می‌کند چرا که بعد از خوشبختی چیزی وجود ندارد. از طرفی ارسطو راه رسیدن به خوشبختی را مطرح می‌کند زیرا در یونان باستان راه رسیدن به خوشبختی دارای اهمیت بالایی بوده است.  او دو مفهوم خوب زیستن را از خوب بودن جدا می‌کند. خوب زیستن نوعی رفاه مادی تعریف می‌شود در حالی که خوب بودن در یک رفاه واقعی تعریف و شامل رفاه زیستی و معنوی می‌شود. اگر فردی مرفه باشد اما آزادی نداشته باشد یعنی نتواند به صورت یک شهروند در امور شهر یا همان دولت دخالت کند نمی‌تواند خوشبخت باشد. امروزه هم می‌بینیم اگر بزرگترین ثروت‌ها را در یک دولت استبدادی به افراد بدهند باز هم تمایل به فرار و رسیدن به آزادی دارند زیرا رفاهی که ثروت‌آور است اگر با آزادی همراه نباشد، فاقد ارزش است. ثروت و ثروت بدون آزادی توهم خوشبختی است در حالی که ثروت و آزادی خوشبختی است. در اینجا می‌بینیم که تفاوت بین لذت و خوشبختی دوام می‌آورد اما ارسطو روی رسالت سیاسی انسان تاکید می‌کند که رسالت انسان با کمک به دیگران، دگردوستی، شهروندی، مشارکت در ساخت خیر جمعی و به اشتراک گذاشتن خوبی‌ها است و تنها راهی است که انسان‌ها بتوانند به خوشبختی و توازن در زندگی برسند و از این لحاظ ارسطو تا حد زیادی از موقعیت خودش به عنوان یک زیست شناس بهره می‌برد.

[۱] Aristotle

[۲]  Nicomachean Ethics

[۳] Logos is a term used in Western philosophy, psychology and rhetoric; it connotes an appeal to rational discourse that relies on inductive and deductive reasoning. Aristotle first systemised the usage of the word, making it one of the three principles of rhetoric alongside ethos and pathos.

[۴] Sensual men

[۵] political men

[۶] theoretical men

[۷] M. Andrew Holowchak  ۲۰۰۴

[۸]  اخلاق نیکوماخوس، محمد حسن لطفی، ۱۳۷۷