دام ِ مثلث ترامپ، بولتون، نتانیاهو برای جهان و مسئولیت ما

به فاصله کمتر از چند ساعت پس از اعلام ترامپ به خروج آمریکا از برجام، اسرائیل دستور حملات گسترده‌ای را به سوریه داد که با چندین بار ردوبدل موشکی، در پی ایجاد موقعیتی بحرانی بود تا حرف پیشین خود را به کرسی بنشاند. حرف پیشین را، نانتانیاهو در یک کنفرانس جنجالی و نمایشی درباره «کشف» صدها هزار صفحه از «اسناد محرمانه» هسته‌ای ایران مطرح کرده بود که بلافاصله با واکنش سخت ِ سیاستمداران و مطبوعات و رسانه‌های جهان و حتی آمریکا روبرو شد. مسئولان و رسانه‌ها با اتکا به نظر سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا و سازمان‌های بین‌المللی، اعلام کردند این اسناد موردشک بوده و تنها بخشی از آن‌ها مربوط به سال‌ها پیش از آغاز مذاکرات برجام هستند. منابع نظامی و امنیتی اروپا، روسیه، چین و آمریکا همین‌طور اعلام کردند که ایران صد درصد تمام تعهدات خود در برجام را به انجام رسانده و به آن‌ها پایبند بوده است. اما هیچ‌کدام این اظهارات رسمی برای فرد فاسدی چون ترامپ کافی نبود و تنها به فرد شبیه خودش، یعنی ناتانیاهو اعتماد کرد و سخنرانی مضحک او را مبنا قرارداد تا خروج آمریکا را از این معاهده به‌صورت یکجانبه اعلام کند. این امر برخلاف نظر تقریباً تمام مشاوران نظامی و امنیتی و وزیر دفاع آمریکا، ژنرال مدیس و همچنین کشورهای روسیه و چین و سه کشور اروپایی آلمان، بریتانیا و فرانسه و سازمان ملل انجام شد. همه این مقامات بر آن بودند و هستند که معاهده برجام یک معاهده بین‌المللی ِ حاصل کاری دوازده‌ساله و یکی از بزرگ‌ترین موفقیت‌های دیپلماتیک قرن بیستم برای جلوگیری از اشاعه سلاح‌های هسته‌‌ای آن‌هم در منطقه خطرناک یعنی خاور‌میانه بوده است. آن‌ها تأکید داشتند که این معاهده از معدود معاهدات بین‌المللی بوده که همگی به آن پایدار بوده‌اند و از این لحاظ می‌تواند الگوی خوبی برای معاهدات بعدی باشد و بیرون رفتن آمریکا اعتبار آن کشور و نه معاهده را زیر سؤال می‌برد.

در این میان پرسش ناظران آن بود که چرا ترامپ و نتانیاهو، هر دو برخلاف نظر کارشناسان ارشد امنیتی خود، به بهانه بی‌پایه ایجاد امنیت برای کشورهایشان، و درست برعکس، دست به چنین عملی زده‌اند؟ پاسخ نیز به‌سرعت باکمی تأمل روشن بود: هر دو شخصیت سیاسی امروز به دلایل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی زیر فشار افکار عمومی و در معرض تهدید قضایی، استیضاح و برکناری هستند و هیچ‌چیز بهتر از یک جنگ یا یک تنش بزرگ نظامی، نمی‌تواند از این فرایندها جلوگیری کند. افزون بر این، هر دو نفر، وابستگی و فساد اقتصادی بزرگی را نمایندگی می‌کنند که بین دولت‌هایشان و لابی‌های گسترده فروش سلاح‌های سنگین وجود دارد و سود سرشاری که یک جنگ و یا حتی یک تنش نظامی سخت بین کشورهای منطقه می‌تواند نصیب این کمپانی‌های فروش مرگ بکند. هم ازاین‌رو است که درست در هفته‌های پیش از اعلام خروج آمریکا از برجام، ترامپ وزیر امور خارجه پیشین خود، تیلرسن که با خروج از برجام مخالف بود را از کار برکنار و جان بولتون – یک شخصیت‌ نیمه مجنون، از طرفداران نظریه‌های توطئه و تغییر نظام در ایران و یکی از جنگ‌طلب‌ترین و منفورترین سیاستمداران آمریکا – را که مخالفتی گسترده علیه او چه در میان جمهوری‌خواهان و چه به‌خصوص در دموکرات‌ها وجود دارد، به سمت مشاور عالی امنیت خود منصوب کرد. در همین حال درحرکتی بازهم پیش‌بینی‌ناپذیر، بی‌خردانه و کاملاً غیر‌منطقی جای ِ دشنام‌های رسمی و بی‌ادبانه خود از میز خطابه سازمان ملل به رهبر کره شمالی را به تجلیل از شخصیت او داد تا بتواند با پس گرفتن سه زندانی آمریکایی و با قول پوچ و بی‌معنی ِ غیر‌هسته‌ای کردن منطقه شمال دریای چین و ملاقات رودررو با کیم جونگ اون، وانمود کند که رژیم کره شمالی آماده است وارد فرایند هسته‌ای زدایی شود. آنچه بار دیگر ناظران بین‌المللی، سازمان ملل و اروپایی‌ها و حتی وزیر دفاع آمریکا در گفتگوهای خود مطرح می‌کردند چند واقعیت بود: نخست آنکه کره شمالی دستکم نزدیک به بیست سال است که رئیس‌جمهورهای مختلف آمریکا را با قول غیر‌هسته‌ای کردن کشور خود سرگرم کرده و در این مدت نه‌تنها سلاح‌های اتمی و موشک‌های‌ قاره‌پیمای خود را ساخته و آزمایش‌های متعدد و لازم را تا همین چند ماه پیش انجام داده، اکنون از موضع قدرت، تلاش دارد با ترامپ وارد گفتگو شود تا منابع مالی لازم برای بهبود وضعیت اسف‌بار اقتصادی کشورش را نیز فراهم کند؛ و بدون شک چنین شخصیت و چنین رژیمی حاضر نخواهد بود تنها برگ برنده‌اش یعنی سلاح‌های اتمی‌اش را کنار بگذارد. افزون بر آنکه با بی‌اعتبار شدن بین‌المللی آمریکا پس از بیرون آمدن از برجام، حتی اگر اندکی هم شک در کره شمالی باقی‌مانده بود، به تردید تبدیل می‌شود که چه ضمانتی وجود دارد که رئیس‌جمهور بعدی آمریکا از هرگونه پیمانی خارج نشود. هرچند به نظر ما کره شمالی احتمالاً پای امضای پیمانی با آمریکا خواهد رفت و پس از رسیدن به اهداف اولیه خود (جلب سرمایه) زیر تعهداتش خواهد زد کاری که چندین بار دیگر نیز کرده است.

با توجه به آنچه گفته شد، نظرات کارشناسان امنیتی و نظامی و همچنین رسانه‌های آمریکایی و اروپایی تقریباً به‌صورت یکدست آن بود که خروج آمریکا از برجام یک اشتباه بزرگ و خطرناک برای آمریکا و تهدیدی جدی علیه امنیت این کشور خواهد بود و زمینه‌های هدایت این کشور را به یک جنگ بزرگ منطقه‌ای و احتمالاً زمینه‌های اولیه برای شروع یک جنگ بین‌المللی را فراهم خواهد کرد. این نکته آخر را سناتور برجسته جمهوری‌خواه، باب کورکر بیش از یک سال پیش درباره نابخردی‌های ترامپ گفته بود که احتمالاً «ما را سرانجام به جنگ جهانی سوم خواهد کشاند». باوجود تمام این مسائل، و حتی سفر شخصی رهبران فرانسه و آلمان و وزیر امور خارجه بریتانیا به آمریکا برای تغییر نظر او، ترامپ کار خود را کرد و بدترین انتخاب ممکن را از میان چندین و چند انتخاب انجام داد.

ترامپ، اما از همان روزهای نخست، در موجی گسترده از مفسران و سیاستمداران برجسته آمریکا، رهبران جهان و قدرت‌های بزرگ و اعضای برجام، با این استدلال روبرو شد که آمریکا با این کار نه‌تنها در سطح بین‌المللی بی‌اعتبار شده است، بلکه اگر موفق نشود برجام را برهم زند، بر انفراد و کنار رفتن این کشور از صحنه جهانی افزوده می‌شود و اگر موفق شود این کار را بکند، نه‌تنها ضربه سختی به اصل معاهده‌هایی ازاین‌دست خواهد زد، بلکه بیشترین فشار مالی و پی‌آمد‌های بعدی را نصیب کشورهای اروپایی خواهد کرد که وارد تعهدات مالی و قرارداد با ایران شده‌اند. پی‌آمد کاملاً قابل پیش‌بینی دیگر آن خواهد بود کلید مسابقه اتمی در منطقه خاور‌میانه زده می‌شود و با بالا گرفتن خطر وقوع جنگ، اروپا، چین و روسیه و درنهایت جهان خواهند بود که باید بهای این جنون دیوانه آمریکایی را بدهند. باوجود همه این سخنان، مثلث ترامپ،بولتون، نتانیاهو کار خود را کرد و نه‌تنها آمریکا از برجام خارج شد بلکه قدم بعدی را دقیقاً چند ساعت پس از قدم اول برداشت. این قدم همانی بود که حدس زده می‌شد و در حال حاضر جناح ناتانیاهو در دولت اسرائیل دنبال می‌کند، یعنی ایجاد بیشترین تحریک‌های ممکن با حمله به سوریه (و احتمالاً در روزها یا ماه‌های آینده به لبنان) برای دامن زدن به یک جنگ جدید تا بدین ترتیب هم جناح‌های جنگ‌طلبانه اسرائیل، خوراک تازه‌ای برای تداوم حضور ِ خشونت‌بار و بی‌رحمانه خود در این منطقه بیابند، هم ناتانیاهو از چنگال تعقیب قضایی بگریزد و هم ترامپ – که بی‌شک ناچار است به این جنگ کشیده شود تا بتواند به‌مثابه رئیس‌جمهور دوران جنگ، دوباره انتخابات را ببرد – از پرونده‌های رسوایی بی‌پایان ریاست‌جمهور کابوس‌وارش در آمریکا تا حدی خلاص شود.
اما هدف اساسی‌تری هم در کار است و آن تداوم سیاست درازمدت یا بهتر است بگوییم توهم درازمدت آمریکا در خاورمیانه است:اینکه این منطقه را به یک زمین سوخته تبدیل کند، جمعیت آن را از میان برده یا در قالب پناهندگان روانه اروپا کند، تا بتواند با خیال راحت انحصار نفت و گاز را در منطقه از آن خود کرده و به رؤیای محاصره کامل خلیج‌فارس با دولت‌های تحت سلطه خود واقعیت بخشد(محاصره‌ای که تنها منطقه فتح ناشده‌اش ایران است). معنی این رؤیا برای آمریکا، یک کابوس برای جهان است. این امر یعنی به اسارت گرفتن کل جهان ازجمله اروپای غربی، هندوستان ، برزیل، چین و همه کشورهای توسعه‌یافته نوظهور در جهان که بیشترین نیازهای انرژی را برای رشد خوددارند به دست آمریکا، به انحصار درآمدن قیمت‌های انرژی در جهان در دستان آمریکا و قدرت گرفتن پول آمریکایی به‌مثابه تنها ارز قابل‌اتکا. این امر یعنی تعیین یک‌جانبه قیمت‌های انرژی در جهان تنها به‌وسیله یک دولت امپراتوری، آمریکا، بازوی نظامی‌اش در منطقه‌ یعنی اسرائیل، و چند دولت ساختگی بدون جمعیت واقعی و با مزدورانی در قالب جمعیت، به نام عربستان و امارات. روشن است که این سناریو که به یک فیلم کمدی – تخیلی مثل دکتر استرنج لاو شباهت دارد تنها با از میان رفتن یا تضعیف ایران به‌مثابه یک قدرت منطقه‌ای امکان دارد. آن‌هم در شرایطی که بلاهت‌های پیشین آمریکا با از میان بردن افغانستان و عراق و سوریه، بازهم طبق سناریوی تغییر رژیم‌های پی‌درپی، قدرتی طبیعی به ایران در منطقه داده است. اما از میان بردن ایران یا تضعیف آن تنها با یک امر شانس کوچکی برای تحقق دارد و آن پهن کردن دام یک جنگ منطقه‌ای برای این کشور از طریق تحریک‌های پی‌درپی نیروهای خارجی علیه‌اش و دامن زدن به اختلافات درونی و ایجاد شرایط رشد تندروان داخلی از سوی دیگر.
البته اندکی سواد سیاسی و ژئوپلیتیک کافی است که درک کنیم جهان و به‌ویژه ابرقدرت‌های رو به رشد و غول‌آسایی مثل چین یا اتحادیه اروپا و حتی روسیه به‌رغم نیاز کمترش به انرژی هرگز اجازه به انحصار درآوردن نفت و گاز خلیج‌فارس را به آمریکا و اسرائیل نخواهد داد، اما برای درک این غیر‌ممکن بودن به‌جز سواد سیاسی، نیاز به آن‌هم هست که چشم‌اندازهایی عقلانی‌تر از جنگ‌طلبی و منافع فاسد اقتصادی کارتل های بزرگ نفتی و فروش اسلحه داشت. مسلماً اگر چنین بود اسرائیل و آمریکا امروز در چنین وضعیت‌های بحرانی و نابسامانی نبودند: اسرائیل امروز در آستانه هفتادمین سال تأسیس خود، امروز بیش از هرزمان به‌مثابه یک رژیم آپارتاید، نظامی گرا، زورگو و متجاوز، بی‌رحم و خشن شناخته می‌شود و نه‌تنها مورد نفرت فلسطینی‌ها و مردمان عرب و همه دلسوزان آن‌ها، بلکه اسباب ننگ ِ جامعه بافرهنگ یهودی جهان است و تنها متحدانش یا تجار اسلحه فروش اسرائیلی در داخل و خارج آن هستند یا دیکتاتورت رین و فاسدترین کشورهای منطقه نظیر عربستان سعودی و امارات متحده و حتی کشورهایی مثل ترکیه و روسیه را به‌طور کامل همراه خود نبیند. و آمریکا: در شرایطی که عقب‌مانده‌ترین بخش جامعه این کشور در قالب فردی فاسد، و مظهری کامل از همه آنچه ارزش‌های ادعایی این جامعه بود بر رأسش قرار داشته باشد و هرروز ده‌ها پرونده جدید فساد مالی، جنسی، سیاسی و غیره علیه اش گشوده شود، کشوری که اگر فکری به حال ترامپ نکند با سرعتی باورنکردنی از معادلات جهانی به سود اروپا، روسیه و چین حذف خواهد شد. و این به معنای پایان امپراتوری آمریکا به همان‌گونه‌ای است که مهم‌ترین روشنفکران و دانشگاهیان امروز آمریکا پیش‌بینی کرده‌اند.
اما پرسش اساسی چیست؟ اینکه در این میان، منافع و مسئولیت‌های ما چیست‌اند: در این امید که ایران بتواند با خویشتن‌داری درونی و برونی، در برابر تندروان مخرب داخلی و تندروان مخرب بیرونی، کم‌ترین بهانه‌ای به قدرت‌های اروپایی و دیگر قدرت‌های بزرگ به‌جز آمریکا برای کنار کشیدن خود از این مهلکه ندهد و درست برعکس آن‌ها را در برابر مسئولیتشان در تعهد بین‌المللی یعنی برجام قرارداد. وظیفه ایران تعهد کامل به تعهداتش است کاری که به اعتراف همه مسئولان آمریکایی، اروپایی، سازمان ملل و روسیه و چین بارها و بارها بر آن تأکید شده است. حال اینکه ادامه برجام به دلیل خروج آمریکا ممکن نخواهد بود این مشکل اروپا، روسیه و چین است که باید حل کنند. درنتیجه تداوم خویشتن‌داری ایران به‌رغم تحریکات داخلی و خارجی ایران، توپ را به زمین این دولت‌ها می‌اندازد. و در آن صورت اگر مشکلی در اجرای عملی برجام ازلحاظ اقتصادی پیش بیاید این اروپایی‌ها، روسیه و چین هستند که باید با فشار بر آمریکا مشکل را حل کنند و نه ایران. اما دقیقاً نکته دقیق و پیچیدگی دام ِ پهن‌شده به‌وسیله اسرائیل نیز در همین است: همه‌چیز، همه تحریکات و حتی بازی‌هایی نظامی و احتمالی که بی‌شک حملات موشکی روزهای اخیر آخرین آن‌ها نخواهد بود برای آن است که ایران به دام بیافتد و طرف‌های دیگر معاهده را از مسئولیت‌هایشان آزادکرده و به آن‌ها امکان دهد دستکم برای مدتی خود را کنار بکشند تا مشکل ریاست جمهوری ترامپ در آمریکا حل شود. این مدت ممکن است بین دو تا ۵ سال دیگر باشد( البته بسیار بعید است که ترامپ بتواند بار دیگر انتخاب شود) ولی این مدت تنها زمانی است که گرایش‌های تندرو و جنگ‌طلب اسرائیل برای نابودی هرگونه امیدی در ایجاد آرامش در منطقه دارند. زیرا پس‌ازاین زمان یا آمریکا به‌کلی منفرد خواهد شد و یا خواهد فهمید که همراهی با تندترین جناح‌های فاسد اسرائیل جز خطرات بزرگ برای خود آمریکا و کل جهان ثمره‌ای برایش نخواهد داشت. آرمان تغییر رژیم‌ها به‌مثابه استراتژی سراسر آمریکا در جهان، که در مغز تخریب‌شده‌ای مثل بولتون در جریان است، پیش از آنکه بولتون برکنار رفته و تبدیل به خاطره‌ای تلخ برای آمریکا و جهان شود، ممکن است ضرباتی جبران‌ناپذیر به همه ما وارد کند. این امر مسئولیت همه را دوچندان می‌کند. امروز استواری و پایبندی دقیق و موبه‌موی ایران به اصول دیپلماتیک و اتکا بر سازمان‌های بین‌المللی برای حفظ حقوقش و پاسخ دادن به تجاوزها و یورش‌های بیرونی (البته در حد متعارفی) پرهیز از هرگونه رفتاری است که بهانه‌ای برای استدلال‌های طرف مقابل بدهد. این رفتار، یعنی قانون‌مداری مطلق ایران در عرصه بین‌المللی دقیقاً برعکس تمایل اسرائیل و آمریکا که مایل‌اند ایران را تجاوزگر و خود را صلح‌جو نشان دهند، نشانه‌ای از موفقیت و ثبات دولت خواهد بود و ضمانتی برای بقای درازمدت آن، همان‌گونه که تمدن ایرانی همواره توانسته است هزاران هزار مشکل را در طول تاریخ خود پشت سر گذارد. اما افتادن به دام تلافی‌جویی‌ها ، دقیقاً چیزی است که مثلث شوم ِ ترامپ، بولتون، نتانیاهو در انتظارش هستند و در روزها و ماه‌های آینده مستقیم و به دست خودشان و یا غیرمستقیم و از طریق عوامل داخلی‌شان یا سایر کشورهای دیگر، خرکاری خواهند کرد که ایران را به‌سوی آن و تخریب روابط بین‌المللی‌اش بکشند.
ازاین‌رو پاسخ دادن به هرگونه تحریکی از جانب دولت آپارتاید اسرائیل به نظر ما می‌تواند صرفاً از کانال‌های دیپلماتیک بین‌المللی، سازمان ملل و شورای امنیت انجام بگیرد و مؤثر باشد و بازی اسرائیل و آمریکا را خنثی کند. در غیر این صورت همیشه امکان آن هست که چنین پاسخ‌هایی به معنای افتادن در دام اسرائیل و آمریکا باشد. دولت اسرائیل از بدو تأسیس خود تا امروز همواره دولتی ضد ارزش‌های فرهنگ یهود، آپارتایدی، تاجر بین‌المللی اسلحه، تروریست، نظامی‌تر، خشن، متجاوز، بی‌رحم، و پرخاشجو بوده است که محور اساسی زندگی و حیات خود را جنگ و سرکوب همسایگان و عرب‌های زیر سلطه‌اش بر اساس تزهای باستان‌گرائی و متعصبانه اسرائیل بزرگ قرار داده است. این رژیم که خود دارای زرادخانه بزرگی از سلاح‌های هسته‌ای است و در هیچ‌یک از پیمان‌های بین‌المللی خلع سلاح‌های اتمی شرکت نکرده است، آرزویی جز درگیری با هر کشوری که بتواند تنش نظامی را در منطقه بالا ببرد، ندارد، زیرا با بالا بردن این تنش‌ها می‌تواند به موجودیت نظامی‌گری خود توجیه بدهد. هم ازاین‌رو هرگونه درگیر شدن با این کشور، جز از خلال سازمان‌های بین‌المللی، می‌‌تواند به همین هدف کمک کند. جنگ بزرگ‌ترین بلایی است که می‌تواند بر سر یک کشور بیاید به‌ویژه کشوری که در حال رشد و شکوفایی و رساندن خود به موقعیت‌های برتر و حل مشکلات خویش است. و امروز دقیقاً همچون ابتدای انقلاب، جنگ دامی است که اسرائیل و دولت ترامپ آرزویش را برای منطقه خاورمیانه دارند تا آن را به یک ویرانه تبدیل کنند. روشن است که این جنگ می‌تواند و باید به تخریب دشمنان ما بیانجامد، اما درهرحال رشد و ارتقای منطقه را بسیار به تأخیر خواهد انداخت و شاید نیز در پایانی مبهم و در کمال تأسف سبب شود رژیم آپارتایدی، ولو تخریب‌شده، با تکیه زدن بر سیاست‌های نژادپرستانه خود، و با خیالی آسوده و با تکیه زدن بر امیرهای ِ دیکتاتور منطقه بر سرزمینی سوخته بازهم به حیات خود ادامه دهد. ما می‌توانیم و باید با راه‌های دیپلماتیک از این آرزوی شوم دشمنان فرهنگ و تمدن ایران جلوگیری کنیم. این وظیفه تاریخی ایران به‌مثابه یک تمدن و پهنه بزرگ فرهنگی در این منطقه، برای خود و برای جهان است.

این مطلب در سایت عصر ایران روز ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۷ منتشر شده است