آسیب‌شناسی ذهنیت فرهنگی ایرانی (بخش پنجم): توهم خود‌بزرگ‌بینی

آسیب‌شناسی ذهنیت فرهنگی ایرانی / درسگفتار/  مقدمه / بخش پنجم[۱]

توهم خود‌بزرگ‌بینی

مسئله بسیار مهم و در درجه نخست  در خودبزرگی‌بینی گونه‌ای طبقه‌بندی بر اساس داروینیسم اجتماعی[۲] است. اینکه انسان‌ها متفاوت هستند جای شک ندارد: انسان‌ها استعدادهای متفاوتی دارند؛ قابلیت‌های متفاوت؛ افزون بر این، به دلایل تربیتی یا دیگر دلایل، انسان‌ها به یک اندازه کار و تلاش نمی‌کنند؛ بعضی بیشتر و بعضی‌ کمتر کار می‌کنند. بنابراین، مسئله شایستگی اهمیت پیدا می‌کند. برای نمونه، فردی بهتر کار کرده و  بسیار بهتر موضوعی را می‌آموزد و مهارتش زیاد می‌شود و در برابر او فردی تلاشی نکرده و بهره‌ای هم نمی‌برد… بنابراین انسان‌ها برابر نیستند به گفته هانا آرنت[۳] مسئله برابری و برابرطلبی برای انسان‌ها بدین جهت اهمیت دارد که نه به دلایل طبیعی و نه به دلایل فرهنگی، انسان‌ها به خودی خود، با یکدیگر برابر نیستند.

از این رو نمی‌توان این نابرابری طبیعی و فرهنگی را نفی کرد و نادیده گرفت. اما در همان حال باید افراد را به مسئولیت کشید و نه از خلال زور و تحمیل به آن‌ها، بلکه به اختیار. برای نمونه: باید بتوانیم برای کسی که تمایل به آموختن ندارد و مشکلات مختلفی برای این کار دارد، راه حل‌هایی بیابیم  مگر اینکه اینکه آن نخواستن تمایلی باشد برای یک سوء استفاده. به عبارت دیگر نخواهد درس بخواند اما دوست داشته باشد مدرک بگیرد و حتی با آن مدرک  برای خود شغل و سمتی نیز فراهم کند که این بروشنی گونه‌ای دزدی و کار خلاف قانون است و باید با این افراد برخورد کرد. اما کسی که نمی‌خواهد و نمی‌تواند درس بخواند، آیا چنین آدمی حق حیات حق زندگی اجتماعی ندارد؟ آیا چنین آدمی حق ندارد در جامعه فعال باشد؟ چرا نباید در این امر تامل کرد که چنین فردی آیا می‌تواند مهارت دیگری داشته باشد؟ بعضی آدم‌ها مهارت نظری ندارند، اما در مقابل مهارت عملی بسیار خوبی دارند و اگر در حوزه خودشان فعال باشند به افراد شایسته و مفیدی تبدیل می‌شوند.

مهم‌ترین و بزرگ‌ترین رسالت یک سیستم آموزشی این نیست که نخبه بسازد، بلکه مهم‌ترین و بزرگ‌ترین رسالت یک سیستم آموزشی این است که بچه‌ها و انسان‌ها را برساند به آن شایستگی که بهترین و بیشترین انطباق را با زندگی آن‌ها، علایق آن‌ها و حتی آینده آن‌ها داشته باشد. و فرد بتواند به شغلی برسد، به آینده‌ای برسد که واقعاً در آن احساس خوشبختی بکند، نه اینکه به باوری قدیمی درباره علم تنها تعداد «دکترها و مهندس‌ها» را در جامعه زیاد کنیم. و باید توجه داشته باشیم که به دلیل همین سیاست در صد سال گذشته تاریخ آموزشی ایران بوده که تولید این «دکتر و مهندس‌ها» همیشه ما را با سناریوی[۴] یکسانی روبرو کرده است و آن اینکه به جای برگشت سرمایه به کشور خودمان، پس از پایان تحصیلشان، این سرمایه‌های نیروی انسانی به جای دیگری مهاجرت کردند. به عبارتی برای این افراد هزینه‌های سنگین آموزشی صرف می‌شود و وقتی موقع بهره‌برداری از این دانش‌ها هست، آن‌ها مهارت و تخصص خودشان را در کشورهای دیگری خرج می‌کنند. برای کشور ما این مسئله یک شکست بزرگ است و برای حل این مسئله باید افسانه داروینیسم اجتماعی را کنار بگذاریم به عبارتی انسان‌ها را نباید طبقه‌بندی کرد. یک تعداد انسان را نباید به زیر کشید و در مقابل نباید شماری را به اوج رساند، شماری دیگر را ویران کرد؛ شماری را بی دلیل بزرگ نشان داد، از آن‌ها قهرمان ساخت و در برابرشان گروهی را به ضد قهرمان تبدیل کرد و… دقت داشته باشیم آنچه می‌گوییم با نظریه‌ای که بر می‌گردد به ارزش‌های اجتماعی[۵] متفاوت است. البته هر جامعه‌ای باید یک نظام ارزشی داشته باشد به عبارتی آبرو و اعتبارهایی برای خودش داشته باشد و این مسئله‌ای بوده که در تاریخ اجتماعی ایران همیشه وجود داشت و افراد آبرو و اعتبار خودشان را به وسیله پول و شهرت به دست نمی‌آورند، بلکه آبرو و اعتبار از سیستم‌های ارزشی جامعه به انسان‌ها تعلق می‌گرفت.

اولین نکته اینکه انسان‌ها متفاوت هستند را نمی‌توان انکار کرد و کنار گذاشت، اما این مسئله نباید منجر شود به تفاوت موقعیت انسان‌ها و دومین نکته اینکه باید به یک خودشناسی رسید. البته خودشناسی نه از نگاه خودشناسی که در برخی از منابع و رسانه‌های «زرد» در جامعه کنونی ایران مطرح است. بلکه باید به یک ارزیابی درست از خود برسیم و از توهم نادرستی که از خویش داریم، بیرون بیاییم. هدف باید طوری طراحی شود که آدم‌ها تا امکان دارد رشد پیدا کنند، آنچه در پزشکی به آن تشخیص گفته می‌شود واگر تشخیص درست باشد به حل مسئله کمک خواهد کرد، اما اگر تشخیص نادرست باشد، نه تنها مسئله و مشکل را حل نخواهد کرد، بلکه مشکل را بیشتر و عمیق‌تر هم خواهد کرد.

بنابراین راه حل خودبزرگ‌بینی و خودکوچک‌بینی این است که ذهنیت داروینیسم اجتماعی را از خودمان دور کنیم و انسان‌ها براساس قومیت، زبان و طبقه اجتماعی خودشان قضاوت نشوند، با دیگران مقایسه نشوند. تا باور به اهمیت و ارزش و بازشناسی «دیگری» نداشته باشیم به این اندیشه نخواهیم رسید. ما به عنوان موجود اجتماعی فقط آن گونه که فکر می‌کنیم نیستیم، بلکه بر اساس فکر دیگران که در خصوص ما می‌اندیشند هم مطرح هستیم. همیشه باید به این نکته توجه داشته باشم که آنچه دیگران فکر می‌کنند و آنچه ما فکر می‌کنیم همیشه یکسان و برابر نخواهد بود. برای مثال کسی که واقعاً احساس می‌کند که شاعر است باید شعرش را در اختیار دیگران برای نقد بگذارد و اگر دید واقعاً استعداد شاعر شدن را ندارد، باید آن کار را ادامه ندهد و یا کسی که استعداد پزشک شدن را در خودش نمی‌بیند باید با واقعیت‌ها کنار بیاید و دنبال علایق و استعدادهای واقعی خودش بگردد.

در نتیجه ما با کوچک کردن دیگران، حتی با کوچک کردن دیگر تمدن‌ها، دیگر زبان‌ها، دیگر قومیت‌ها به چیزی نخواهیم نرسید. همان طوری که با کوچک کردن خودمان در مقابل دیگر افراد، دیگر تمدن‌ها و دیگر زبان‌ها به جایی نخواهیم رسید. تنها راه معقول، رسیدن به شناخت درست از خودمان است و در این صورت است که می‌توانیم به شناخت واقعی دست پیدا کنیم. باور به تفاوت‌ها در وجود انسان‌های مختلف و فرهنگ‌های متفاوت تنها راه حل این مسئله خواهد بود.

[۱] [۱] آسیب‌شناسی ذهنیت فرهنگی ایرانی / بخش پنجم/ مقدمه/  دی و بهمن ۱۴۰۰ / درسگفتار‌های ناصر فکوهی / آماده‌سازی برای انتشار، ویرایش نوشتاری وعلمی: عمار احمدی ـ آبان ماه ۱۴۰۲ / بخش نخست این درسگفتار از مقاله‌ای که پیش‌تر با عنوان «ده توهم بزرگ در تاریخ معاصر ایران» منتشر شده، برگرفته شده است.

 

[۲] -Social Sarwinsim

[۳] -Hannah Arendt

[۴] -scenario

[۵] -Value theory