آسیب‌شناسی ذهنیت فرهنگی ایرانی (بخش هشتم)

آسیب‌شناسی ذهنیت فرهنگی ایرانی / درسگفتار/ بخش هشتم / توهم فروپاشی سیاسی فکری(سقوط و انسداد تاریخی)[۱]

 

توهم نسبت به یک رخداد در فروپاشی و انسداد تاریخی می‌تواند پیوند زیادی با توهم گذشته طلایی داشته باشد. واژه انسداد فکری یا سقوط تاریخی ریشه‌های دینی و باستانی داشته باشد. اسطوره سقوط[۲] از اسطوره سقوط انسان از بهشت گرفته شده است. در دوره مدرن بسیار گسترش پیدا می‌کند که خود مفهوم، مفهوم باستانی است که در یونان باستان استفاده می‌شد. از مفهوم استبداد ایرانی در یونان باستان استفاده می‌شد که برای یونانیان یک مصرف داخلی داشت تا بدین وسیله بتوانند دشمنی را با تمدن ایرانی که تمدن متخاصم با یونانیان بود، حفظ کنند تا اجازه ندهند نظام دولت‌شهری آنها سقوط کند و آنها در این کار موفق نشدند و در دراز مدت نهایتاً رم شکل گرفت که شکل امپراطوری داشت. از طرفی هم اسکندر مقدونی[۳] یونانیان را وادار کرد که متحد شده و به ایران حمله کنند ولی عمر اسکندر کفاف نکرد و سقوط امپراطوری یونان رقم خود.

یکی از مهم‌ترین و اساسی‌ترین مشکلات علم انسان‌شناسی با تاریخ کلاسیک در شیوه نگارش تاریخ می‌تواند باشد. در مفهوم تاریخ، وقتی از یک سقوط صحبت می‌کنیم، باید پدیده‌ای مشخص داشته باشیم که بعد از سقوط از آن صحبت کنیم و این پدیده را در نظر گرفتن خودش یک اسطوره است. تصور کنید که یک دستگاه الکترونیک مانند کامپیوتر یا موبایل اگر سقوط کند، یعنی زمین بیفتد و بشکند یا یکی از کارکردهایش را از دست بدهد و… ما ابتدا فرض را باید بر این بگیریم که چنین دستگاه منسجمی وجود دارد، در این زمان باید فضا و مکانی داشته باشیم که این سقوط در این فضا اتفاق افتاده است. به نوعی تصویر اسطوره‌ای فرو آمدن را در نظر بگیریم که از بالا به پایین می‌آید و این در علم فیزیک واقعی می‌تواند قابل توجیه باشد در غیر این صورت قابل توجیه نخواهد بود. وقتی از یک شی صحبت می‌کنیم کم و بیش باید درک کنیم، حتی در مورد انسان هم می‌توانیم صحبت کنیم، وقتی که به زمین بیفتیم، پزشک متخصص سوالاتی از قبل سقوط ما مطرح می‌کند که آیا سقوط ما از چه ارتفاعی اتفاق افتاده؟ و یا چگونه اتفاق افتاده؟

ما این موقعیت را به موقعیت متافیزیک[۴]، موقعیت‌های اسطوره‌ای، موقعیت‌های توهمی، موقعیت‌های ذهنی و یک نوع فرافکنی [۵] کنیم، وقتی ما مفهوم سقوط را فرافکنی کنیم تمام مسائل اجتماعی و فکری و مسائلی که جامعه با آن برخورد دارد در آن موقع با مشکلات زیادی روبرو می‌شود و اگر به این مورد اشاره نکنیم که منظور ما از سقوط چیست؟ وقتی دقیقاً اشاره نشود، یک نوع اسطوره تاریخی متافیزیک درست می‌شود که خودش ریشه را از ادیان باستانی گرفته است.

در ادامه بحث سقوط و فروریختن که به حوزه ذهنیت و متافیزیک وارد می‌شود و ما تعمیم می‌دهیم به مسائل اجتماعی، فکری و فرهنگی و از طرفی تعمیمش می‌دهیم در زمان و مکان بدون اینکه واقعاً توجه بکنیم که از چه زمان و چه فضایی صحبت می‌کنیم! هر چه بیشتر وارد یک توهم می‌شویم. برای مثال: سقوط یک شیئی در یک لحظه خاص و نکته خاص و ضربه‌ای که می‌خورد و ما شاهد آن هستیم، می‌توانیم صدمات این سقوط را کاملاً ببینیم. اما وقتی در حوزه ذهنیت وارد می‌شویم به دلیل ساز و کار ذهنی بخصوص به دلیل زبان که انسان به تدریج ابداعش می‌کند و توسعه می‌دهد تا برسد به زبان نمادین و زبان متافیزیک که در آن هر چیزی قابل تصور است… دو مسئله انسان را در تاریخ از دیگر موجودات مجزا کرده: نخست اینکه انسان توانسته ابزار[۶] بسازد و به خاطر همین انسان را قادر به فعالیتی می‌کند که موجودات دیگر از آن عاجز هستند و انسان تمام این پیشرفت‌ها را مدیون این ذهنیت ابزارساز خود می‌باشد. مسئله دوم هم زبان است که پیشینه چند میلیونی دارد که از حدود دویست هزار سال پیش است که یک باره رشد بیشتری داشته و با مدرن شدن این پیشرفت زیادتر هم می‌شود.

وقتی مصرف زبان دموکراتیزه[۷] می‌شود، این امکان را می‌دهد که ما هر تصوری را بکنیم. برای مثال همین مفهوم انسداد فکری یا مسئله سقوط تاریخی یعنی اینکه ما در یک لحظه از تاریخ سقوط کردیم. این لحظه تاریخی یعنی چه؟ یعنی ما در یک روز تاریخی مشخص سقوط کردیم؟ یا یک سال خاص یا در اثر چندین سال این سقوط اتفاق افتاده است؟ آیا می‌توان صد سال را با ده سال مقایسه کرد؟ آیا تمدن منسجمی که خود قدرت بوده در یک لحظه تاریخی سقوط کرده؟ این خودش یک اسطوره هست، به دلیل اینکه ما وقتی از یک امر واقع صحبت می‌کنیم، ما نمی‌توانیم این امر واقع را باهم مقایسه کنیم. در سقوط دستگاه کامپیوتر که مثال زده شده در چند ثانیه اتفاق می‌افتد که اختلاف ارتفاع باعث می‌شود این شیئی با زمین برخورد کند و به دلایل فیزیکی یک ضربه در آن ایجاد می‌کند و تغییراتی را در آن به وجود می‌آورد. تصور کنید که این سقوط در چندین ساعت اتفاق بیفتد که این اصلاً امکانش وجود ندارد.

باید از مفاهیم دیگری صحبت کنیم که تصور آن امکان‌پذیر است. فروپاشی یک جامعه با توجه به زمان و مکان و با توجه به دلایلی و… اتفاق می‌افتد و این فروپاشی اصلاً نمی‌تواند در آن واحد اتفاق بیفتد. برای مثال: انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ که نقطه نهایی این انقلاب در شش یا هفت ماه اتفاق می‌افتد، آیا می‌توان تصور کرد که یک خاندان سلطنتی که صدها سال حکومت کرده است یک باره سقوط می‌کند!؟ و این امکان‌پذیر نخواهد بود چراکه سقوط این حکومت سال‌ها طول می‌کشد تا منطق فیزیکی آن قابل توجیه باشد.

در مثالی دیگر آلمانی که با آن سابقه تاریخی و فرهنگی به آن تمدن فلسفی رسیده بود، چطور یک‌باره به دست هیتلر[۸] می‌افتد و سقوط می‌کند!؟ ذهنیت‌های اسطوره‌ای و واکنش‌های روستایی وجود دارد که به این سقوط دامن می‌زند و این سقوط یک‌باره اتفاق نمی‌افتد. و یا در مثال دیگر چطور ممکن است سیصد و چهارصد نفر از اروپا می‌روند به آمریکا و تمدن مایا[۹] را نابود می‌کنند!؟ این اتفاق یک‌باره نیست، وقتی که سفیدپوستان از راه می‌رسند و مایاها این سفیدها را با آن اسب‌ها می‌بینند که در اسطوره خودشان از آن به نماد مرگ تلقی می‌کنند، نمی‌توانند در مقابل این اسطوره‌ها مقاومت کنند و سقوط می‌کنند.

وجود شاعر و شخصیت‌های بزرگ ادبی و هنری و… گویای یک نوع نبوغ است که این نبوغ نشان دهنده یک پیشرفت نیست، بلکه نشان دهنده این است که آن جامعه هم می‌توانسته یک جامعه پیشرفته باشد و هم می‌توانسته یک جامعه عقب‌مانده باشد که نتوانسته این نبوغ‌های موردی را در خودش نگه دارد و گسترش بدهد. اینجا می‌بینیم که این انسداد نوعی توهم را در ما دامن می‌زند که این توهم بیشتر مایه تداوم بخشیدن به وضعیت نابسامان است.

جامعه‌ای که در آن انقلاب می‌شود، عناصر این انقلاب در دراز مدت در آن جامعه وجود دارد و بعد به تدریج اینها انباشت می‌شود و به تدریج اینها به هم وصل می‌شود و بعد آن جامعه دچار یک نابسامانی شدید می‌شود. اینجاست که اسطوره‌سازی‌ها و روایت‌سازی‌ها شروع می‌شود و… که نام یک انقلاب به وجود می‌آید. خیلی از انقلاب‌ها که در جهان به وجود آمده در ذات خود انقلاب نبودند. برای مثال: انقلاب کوبا[۱۰]، انقلاب روسیه[۱۱] و… که بیشتر یک کودتا بوده تا یک انقلاب واقعی و بعدها یک دیکتاتوری از دل آنها به وجود می‌آید که بسیار خطرناک‌تر از وضعیت قبلی آن می‌شود.

این توهم که یک‌باره یک جامعه کاملاً عوض می‌شود، این حرف منطقی و درستی نیست. کسانی که از کشور یا از فرهنگ منسجمی صحبت می‌کنند، باید به این سوال جواب بدهند: چطور می‌شود در نظام هزاران سال پیش که کسی از دو روستا آن طرف‌تر اطلاعی نداشته از جامعه دموکراتیک منظمی صحبت می‌کنند که امروزه هم در جامعه کنونی مثل ایران وجود ندارد!؟ این توهم از کجا سرچشمه می‌گیرد!؟ چرا کسانی که این مسئله را مطرح می‌کنند از خودشان این سوال را نمی‌کنند… در نظام پادشاهی هزاران سال پیش ایران که ۹۰ درصد جامعه، جامعه روستایی است و تنها ارتباط این روستاهای کوچک با مرکز قدرت تنها از نظام مالیاتی است و کنش ارتباطی محدودی در جامعه وجود دارد، آدم‌هایی که در آن دوران وجود داشته و قدرت بیانی آنچنانی را نداشته و بسیار محدود بوده است، چطور ممکن است از تمدن دموکراتیک شبیه به تمدن مدرن امروزی صحبت می‌کنند!؟

مسائلی که مربوط می‌شود به انسداد فکری، تاریخی و اجتماعی و یا سقوط تاریخی و فکری، خود به خود نادرست نیستند و در بسیاری از موارد اشاره می‌کنند به مسائلی که اتفاق افتاده است. برای مثال اشاره به دوران تاریخی که سقوط اتفاق افتاده و این در مرور زمان درازی پیش آمده است. وقتی که ما تصورمان این است که اصل دومینو وجود دارد و تصور ذهن ما این است که مسائل اجتماعی مانند اصل دومینو عمل می‌کند. برای مثال شروع جریان سیاسی اجتماعی بهار عربی[۱۲] که مثل اصل دومینو از آتش زدن یک انسان در جامعه شروع می‌شود.

سیاست در کشور ایران حدود صد سال وارد این کشور شده و فرهنگ را در دست خودش گرفته است. بر این اساس است که وقتی در تاریخ سیاسی معاصر ایران مطرح می‌شود که یک قومی مانند مغول یا عرب وارد این کشور شده و در زمان بسیار کوتاهی این فرهنگ کهن را نابود کرده و میراث فرهنگی آن را به یغما برده است!؟ بدون توجه به سابقه فرهنگی که این تغییرات را در مدت زمان کوتاه به هیچ وجه قبول نمی‌کند، باورمان می‌شود که چنین رویدادی اتفاق افتاده است و این همان توهمی است که در سقوط و انسداد تاریخ سیاسی صد سال اخیر ایران دامن زده می‌شود.

عناصری که باعث می‌شود یک فرهنگ عقب بماند، این عناصر در خود فرهنگ جامعه عقب‌مانده وجود دارد و این مسئله وارداتی نیست که فقط از فرهنگ متخاصم به وجود آمده باشد. بر اساس این منطق باید به نتیجه رسید که ذهنیت مردمی و ذهنیت حکومتی اصلاح گردد. همیشه این توهم وجود دارد که ما در لحظه‌ای به وجود آمده‌ایم و در لحظه‌ای هم احتمال دارد از بین برویم و این جز توهم چیزی دیگری نیست. برای مثال اروپایی که صدها سال با دیکتاتوری جنگیده و مردمان آن شکنجه شدند، کشته شدند، واقعاً تلاش کردند تا از این دوران وسطایی عبور کنند، باز در این دوره تاریخی معاصر طلایی خود خطر گرفتار شدن به فاشیسم هنوز آن را تهدید می‌کند. همین اروپا با سیاست‌مدارانی روبرو است که حرف فاشیست‌ها را می‌زنند و کسان زیادی هم آن‌ها را حمایت می‌کنند.

اگر از این تفکرات اسطوره زده بیرون نیاییم و مدام در این توهم بمانیم که تصور کنیم همه چیزها یک‌باره به وجود آمده و دولت بزرگی چون ساسانی یک‌باره سقوط کرده و… بدون اینکه به مسائل پیش‌رویمان توجه کنیم و راه حل بیماری‌های جامعه را کشف کنیم… ما باید متوجه واقعیت مسائل باشیم و از توهمات دوری کنیم تا بتوانیم به پیشرفت واقعی و تمدن اصیل دست پیدا کنیم و در مقابل بحران‌ها بتوانیم به صورت واقعی مقاومت کنیم. برای مثال: بحران طبیعی زلزله که ویرانگر است در جامعه امروز ژاپن نمی‌تواند ویرانگری خودش را نشان دهد، چرا که ژاپن سال‌هاست زیرساخت‌های معماری خودش را اساسی با توجه به بحران زلزله اصلاح می‌کند و این زلزله در کشور ایران چه مصیبت‌هایی که به وجود نمی‌آورد.

 

 

[۱] آسیب‌شناسی ذهنیت فرهنگی ایرانی / بخش هشتم/  دی و بهمن ۱۴۰۰ / درسگفتار‌های ناصر فکوهی / آماده‌سازی برای انتشار، ویرایش نوشتاری وعلمی: عمار احمدی ـ آبان ماه ۱۴۰۲ / بخش نخست این درسگفتار از مقاله‌ای که پیش‌تر با عنوان «ده توهم بزرگ در تاریخ معاصر ایران» منتشر شده، برگرفته شده است.

 

[۲] – هُبوط یا سقوط انسان مفهومی در دستگاه نظری و آموزه‌های مسیحی است که می‌گوید نخستین زن و مرد در آغاز معصوم و مطیع خدا بودند، اما با نافرمانی گناهکار شدند. منظور از هُبوط رانده‌شدن انسان از باغ عدن و فرستاده‌شدن او به زمین است و ریشه در داستان آدم و حوا دومین اسطوره آفرینش در سفر پیدایش در تنخ دارد.‌ بر اساس روایت سفر پیدایش، یهوه آدم و زن را آفرید تا نگهبان باغ عدن باشند. اینان آزاد بودند از تمام میوه‌های باغ بخورند، مگر میوه درخت معرفت که خدا گفته بود می‌تواند باعث مرگشان شود. لیکن مار به زن خبر داد خوردن از میوه درخت معرفت آنان را نخواهد کشت، بلکه باعث می‌شود چشمانشان باز و مانند خدا به نیک و بد آگاه شوند. پس زن از آن میوه خورد و به آدم هم داد. چشمانشان باز شد، به لختی خود پی بردند و وقتی صدای آواز خدا که میان درختان باغ می‌خرامید را شنیدند، خود را پنهان کردند. خدا که آمد، از آدم پرسید«کجا هستی؟» آدم پاسخ داد: «چون فهمیدم می‌آیی، خود را پنهان ساختم زیرا لخت هستم.» خدا از این پاسخ متوجه شد آنان از درخت معرفت خورده‌اند و«یکی از ما» شده‌اند. پس از ترس اینکه مبادا از درخت حیات هم بخورند و جاویدان شوند، آنان را از باغ بیرون راند. او همچنین آدم، زن و مار را نفرین کرد: مار بر شکمش راه خواهد رفت، زن تابع شوهرش خواهد بود و درد زاییدن را تحمل خواهد کرد و آدم «به عرق پیشانی‌اش نان خواهد خورد، زیرا او از خاک است و به خاک برخواهد گشت.» / ویکیپدیا

 

[۳] – اِسْکَنْدَر سوم مقدونی (۲۰ یا ۲۱ ژوئیه ۳۵۶ پ. م – ۱۰ یا ۱۱ ژوئن ۳۲۳ پ. م) معروف به اسکندر بزرگ‌(کبیر (به یونانی Ἀλἑξανδρος ὁ Μἑγας پادشاه مقدونیه در یونان باستان بود. او در سال ۳۵۶ پیش از میلاد در شهر پلا متولد شد و تا سن ۱۶ سالگی تحت تعلیم ارسطو قرار داشت. اسکندر توانست تا پیش از رسیدن به سن سی‌سالگی یکی از بزرگ‌ترین امپراتوری‌های دنیای باستان را شکل دهد که از دریای یونان تا هیمالیا گسترده بود. او در جنگ‌ها شکست‌ناپذیر می‌نمود. از اسکندر به‌عنوان یکی از ده فاتح بزرگ در سرتاسر تاریخ یاد می‌شود.‌ او بانی اصلی گسترش فرهنگ و تمدن یونانی در جهان، آغاز عصر هلنیسم و پیدایش جاده ابریشم بود.

[۴] – مِتافیزیک به انگلیسی: Metaphysics یا مابعدالطبیعه به عربی شاخه‌ای از فلسفه است که به پژوهش درباره چیستی و کُنه وجود، زندگی و جهان به عنوان یک کل می‌پردازد.‌ متافیزیک را ریشه فلسفه می‌دانند؛ بدین معنا که فیلسوفان نخستین عمدتاً به این حوزه از فلسفه می‌پرداخته‌اند.

[۵] – projection

[۶] – انسان کاروَرز یا انسان ابزارساز با نام علمی‌Homo ergaster، گونه منقرض شده‌ای از سرده انسان است که در اوایل دور پلیستوسن حدود ۱٫۹تا ۱٫۴ میلیون سال پیش در شرق و جنوب آفریقا می‌زیسته ‌است / ویکیپدیا.

[۷] – مردم‌سالاری شدن به انگلیسی:‌Democratizationدِموکراتیزاسیون (به فرانسوی:‌démocratisation یا دموکراتیک شدن، دموکراتیزه شدن، گذار به دموکراسی، یا گذار به یک نظام سیاسی دموکراتیک(مردم‌سالار) است و شامل تغییرات سیاسی بنیادی می‌شود که در جهتی دموکراتیک حرکت می‌کنند. ممکن است گذار از یک رژیم اقتدارگرا به یک دموکراسی کامل، گذار از یک نظام سیاسی استبدادی به نیمه دموکراسی یا گذار از یک نظام سیاسی نیمه استبدادی به یک نظام سیاسی دموکراتیک باشد / ویکیپدیا.

[۸] – آدولف هیتلر به آلمانی:‌ˈadɔlf ˈhɪtlɐ( ۲۰ آوریل ۱۸۸۹ – ۳۰ آوریل ۱۹۴۵)، سیاستمدار آلمانی زاده اتریش و رهبر حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان بود که از سال ۱۹۳۴ تا زمان مرگ خود در سال ۱۹۴۵ به‌عنوان پیشوای آلمان بر این کشور حکم می‌راند. او در سال ۱۹۳۳ با انتخاب به‌عنوان صدر اعظم آلمان به قدرت رسید. آلمان به رهبری هیتلر با تهاجم به لهستان در اول سپتامبر ۱۹۳۹ باعث آغاز جنگ جهانی دوم در اروپا شد. او در طول جنگ در عملیات‌های نظامی نقش پررنگی داشت و از طراحان اصلی هولوکاست قلمداد می‌شود / ویکیپدیا.

[۹] – مایا نام گروهی از اقوام سرخ‌پوست در جنوب مکزیک و شمال آمریکای مرکزی و نام تمدنی قدیمی در همین منطقه است. مایاها که از مشهورترین قبایل سرخپوست بودند، معمولاً شهرهایشان را در دل جنگل‌های بارانی می‌ساختند. حوزه زندگی و فعالیت مایاها حدود جنوبی کشور مکزیک و نیز سرتاسر گواتمالا و السالوادر را شامل می‌شد./ ویکیپدیا

[۱۰] – انقلاب کوبا به اسپانیایی: Revolución cubana نقطه سرآغازش جنبش۲۶ ژوئیه بود. جنبش۲۶ ژوئیه، سازمانی بود که رهبری آن به عهده فیدل کاسترو بود و در سرنگونی فولخنسیو باتیستا، دیکتاتور کوبا در سال ۱۹۵۹ اصلی‌ترین نقش را ایفا کرد که در دو جبهه روستایی و شهری با باتیستا به مقابله برخاست.. ویکیپدیا

[۱۱] – انقلاب ۱۹۱۷ روسیه، جنبشی اعتراضی و ضد امپراتوری روسیه بود که در سال ۱۹۱۷ رخ داد و به سرنگونی حکومت تزارها و برپایی اتحاد جماهیر شوروی انجامید. مبانی انقلاب بر پایه صلح-نان-زمین استوار بود./ ویکیپدیا

[۱۲] – بهار عربی به انقلاب‌ها، خیزش‌ها و اعتراضات در جنوب غربی آسیا و شمال آفریقا از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲ گفته می‌شود. از این اعتراضات بدان سبب که در کشورهای عرب در حال پیگیری بود با عنوان بهار عربی یاد می‌شود./ ویکیپدیا