راهکارهای ویژه هنر در ایران
در ایران ما با موقعیتی روبرو هستیم که در آن توسعهنایافتگی اقتصادی – اجتماعی و طبعا سیاسی واقعیتی انکارناپذیر و مورداعتراف چه مسئولان و چه مردم است. این موقعیت خودحاصل یک گذشته پرتنش و تقابلهای گسترده نیروهای تاریخی و همچنین دخالتهای گسترده و بیپایان نیروهای خارجی بوده است، که در مورد کشور ما همچون اکثر کشورهای جهانسوم، خروج از آن صرفا میتواند در یک فرایند تاریخی بسیار دراز مدت و بیشک پرهزینه انجام بگیرد، فرایندی که کشور ما بیش از یک صد سال است آن را با انقلاب مشروطه آغاز کرده است. بنابراین نخستین عامل مؤثر و قابل توجه، فرایندهای ملتسازی و دولتسازی در جریان است که هنوز به پایان نرسیده و در حال شکل گرفتن هستند و به همین دلیل نیز حساسیتها و گفتمانهای خاصی را در همه حوزهها ایجاد و تقویت میکنند و باید به آنها توجه داشت.
افزون بر این، ایران ازلحاظ فرهنگی یک موقعیت ترکیبی و متکثر دارد که پیش از این نیز بر آن انگشت گذاشتیم: وجود اقوام، زبانها، شیوههای زیست و…. که هر کدام میتوانند به مثابه یک خُردهفرهنگ قدرتمند عمل کرده و در آنها پتانسیلهای مثبت و منفی فراوانی نسبت به خود و به دیگری وجود دارد. هر یک از این شیوههای متفاوت زیست، هر یک از این خُرده فرهنگها و جماعتهای محلی و قومی در زندگی روزمره کمابیش خود را بازتولید میکنند: میزان این بازتولید طبعا بنا بر اقوام و جماعتهای مختلف متفاوت است، وجود برخی از مولفهها از جمله مهمترین آنها زبان، ولی همچنین مولفههای هویت بخش طبقاتی، جنسیتی، سنی و … در این بازتولید تاثیری تعیین کننده دارند. بنابراین باید توجه داشت که تلاش برای جلوگیری از فرهنگ یک جماعت به نوعی به معنی جلوگیری از بازتولید آن جماعت دارد که بیشک در برابر چنین فشاری میتواند مقاومتی شدید نشان داده و یا حتی به دلایل واکنشی روی به نوزایی شدیدتر فرهنگ خود و فاصله گرفتن بیشتر و حتی تعارض گونه با فرهنگ مرجع بیاورد.
با توجه به این نکات، و همچنین در با در نظر داشتن اینکه هنر نمیتواند در شرایط کنونی جامعه ما (و در دیدی گستردهتر اصولا در شرایط کنونی جهان) صرفا در یکی از ابعاد خود خلاصه و محدود شود، میتوان چهار گروه از راهکارها را برای تقویت کارکردهای هنر در جامعه ایرانی مطرح کرد:
- تقویت هنر و کالاهای هنری محلی – قومی ؛
- تقویت هنر و کالاهای هنری ملی؛
- تقویت و تشویق هنرها و کالاهای هنری پیوندی یا تالیفی و
- ایجاد و تقویت بازارهای مستقل و متداخل کالاهای هنری.
- سطح محلی – قومی
در سطح محلی و قومی بنا بر مورد میتوان استراتژیهای متفاوتی برای تقویت هنر و کالاهای هنری پیش گرفت: باید توجه داشت در بسیاری از نقاط ایران محلیت و هویت محلی اصولا به معنای قومی فهمیده نمیشود و بیشتر تعلقی جغرافیایی-تاریخی را به محدوده ای کوچک ( برای مثال یک شهر و یا حتی یک روستا) نشان میدهد تا تعلق به یک فرهنگ گسترده زبانی- سنتی را. در نقاطی نیز که ما با یک زبان قدرتمند و بسیار رایج (نظیر آذری یا کردی ) و یا یک گویش قدرتمند ( مثل لری) و یا حتی گویشهای تضعیف شده (نظیر مازندرانی و گیلکی ) روبرو میشویم، باز هم شکلگیری هویتهای قومی و محلی و احساس افراد نسبت به هویت ملی مرجع یکسان نیست و هر چند در همه موارد نوعی تعلق خاطر عمومی و علاقمندی به حفظ فرهنگ بومی دیده میشود، اما این تمایل به صورتهای بسیار متفاوتی به عمل تبدیل میشود. از این رو میزان کالاهای فرهنگی و هنرهای هویتبخش در این نواحی بسیار متفاوت هستند و بازارهای بسیار نابرابری را نیز پوشش میدهند. از این گذشته وجود یک کالای قدرتمند، در معنای پوشش یک بازار وسیع، لزوما به معنی احساس یک تعلق هویتی شدید نیست ( برای مثال کالاهای غذایی- فرهنگی نظیر گز اصفهان، پسته کرمان، سوهان قم….). در نتیجه باید با یک بررسی نخستین بر موقعیت کنونی و به دست آوردن فهرستی از همه هنرها و یا کالاهایی که میتوان آنها را در رده هنر قرار داد، نسبت به میزان پتانسیل تعمیم یافتن آنها در سطوح محلی، ملی و جهانی اندیشید و موضوع را تحلیل کرد. در اینجا بیشک این بحث نیز باید در مد نظر باشد که این هنرها یا کالاها تا چه حد میتوانند به تقویت هویت محلی-قومی یاری رسانند و در عین حال تا چه حد ممکن است مصرفکنندگان را نسبت به استفاده از سایر کالاهای فرهنگی مقاوم کرده و در نتیجه آنها را از فرهنگ مرجع یا سایر فرهنگهای محلی دور کنند.
تقویت هنرها و کالاهای فرهنگی – هنر محلی یک رویکرد استراتژیک است که باید از خلال سیاستگزاریهای فرهنگی انجام بگیرد و برای این کار مسلما نباید این هنرها و کالاها را در سطح محلی حفظ کرد بلکه باید به هر شکلی امکان حضور آنها را در سطوح ملی و سپس جهانی فراهم نمود.
- سطح ملی
تقویت هنرها و کالاهای هنری – فرهنگی در سطح ملی نخست نیاز به آن دارد که بتوان تعریفی از چنین هنرها یا کالاهایی عرضه کرد: اینکه ما به دنبال وجود اجماعی سراسری برای نوعی از هنر یا کالای فرهنگی باشیم به نظر کاملا به دور از ذهن میآید. چنین اجماعی تنها با وجود شرطی سیاسی و در مواردی اندک (همچون یک زبان ملی) به صورتی کمابیش داوطلبانه به وجود میآید و تداوم آن به ناچار نیاز به تضمین قدرت دارد و حتی در چنین حالتی هر مسافری میداند که به هنگام مسافرت به شهرهایی چون تبریز و ارومیه، یا سنندج و کرمانشاه، و…. بیشتر از آنکه فارسی به گوشش بخورد با زبانهای محلی سروکار دارد. خوشبختانه در سالهای اخیر رویکرد عمومی حوزه سیاسی در رابطه با نوعی بردباری فرهنگی نسبت به فرهنگهای محلی بسیار افزایش یافته است و این بدون شک نقطه بسیار قدرتمندی برای کشور ما به حساب میآید. مثالهای متعددی این بالا رفتن ظرفیت را نشان میدهد: به وجود آمدن ایستگاههای رادیو- تلویزیونی به زبانهای محلی، و حتی پخش برنامههایی به زبانهای محلی بر روی شبکههای ملی با زیرنویس فارسی( که هنوز بسیار بسیار محدود است)، انتشار روزنامهها، مجلات و کتابهایی به زبانهای محلی و همچنین انتشار تعداد بیشماری مجله و روزنامه به صورت چندزبانه، و… از این نمونهها هستند. با این وجود نبود تدریس زبانهای محلی در سیستم آموزش و پرورش ما نقصانی است که باید هرچه زودتر رفع شود. حتی از این نیز بیشتر، باید تلاش کرد که آموختن لااقل یک زبان محلی(غیر فارسی) را برای تمام دانشآموزان فارسی زبان اجباری کرد و این بیشک قدمی موثر در راه تقویت فرهنگ ملی به شمار خواهد آمد.
واقعیت در آن است که پیشینه تاریخی ما نشان میدهد که آنچه ما بتوانیم به عنوان فرهنگ ملی بر آن انگشت گذاریم در حقیقت چیزی نیست جز مجموعهای از فرهنگهای منطقهای و زبانی مختلف این کشور و در این رابطه باید بر این نکته تاکید داشت که زبان فارسی در ایران تقریبا همواره بیشتر از آنکه به عنوان زبان یک قوم یا گروه مطرح باشد به عنوان یکی از زبانهای میانجی مطرح بوده است. به صورتی که هیچ یک از اقوام متعددی که به حاکمیت این کشور رسیدهاند(برای مثال ترکها) هرگز حتی تلاشی هم برای جایگزین فارسی با زبان قومی خود نکردند. برعکس برخی از بزرگترین پارسیگویان چه در شعر (شهریار) و چه در نظم ( غلامحسین ساعدی) در زبانهای قومی زاده شده و پرورش یافته اند.
بنابراین به نظر میرسد که بهترین راه برای تقویت هنر و فرهنگ ملی و کالاهای هنری در این فرهنگ ، همان تقویت فرهنگهای محلی و قومی در ایران و امکان ایجاد تبادل گسترده میان آنها در چارچوبهای ملی و با سازوکارهای ملی باشد. تقویت حضور کالاهای محلی و قومی در مراکز ملی (همچون پایتخت) و همچنین حضور این کالاها در مناطق یکدیگر و تشویق این حضور از طریق سازوکارهای فرهنگی مناسب ( برای مثال برگذاری جشنوارههای محلی و چندقومی در مناطق مختلف ایران) میتواند تاثیری بسزا در راه تحقق این اهداف داشته باشد.
- تقویت اشکال پیوندی و تالیفی
اگر این استدلال را بپذیریم که فرهنگ ایرانی به شهادت تاریخ این کشور همواره بیش از هر چیز فرهنگی پیوندی و تالیفی بوده است، میتوانیم به این نتیجهگیری برسیم که برای نوزایی و تقویت این فرهنگ نیز شاید بهترین راه در کنار تقویت فرهنگهای منطقهای و محلی و قومی، تقویت تمام اشکال پیوندی و تالیفی باشد. مفهوم پیوند ، یا آنچه گاه با نام «آمیزش فرهنگی » یا ,فرهنگهای دورگه نام برده شده است و نمونه بارز آن را میتوان در فرهنگها کرئولی به ویژه در امریکای لاتین مشاهده کرد، مفهومی بسیار رایج در ادبیات متاخر علوم اجتماعی است. امروز تقریبا تمام متفکران علوم اجتماعی میپذیرند که جوامع توسعهیافته جهان کنونی را باید جوامعی با تکثر فرهنگی یا چند فرهنگی به شمار آورد و یا جوامعی که باید به آنها عنوان جوامع جهانی (همچون شهرهای جهانی ) داد. البته بسیاری از متفکران همچون مانوئل کاستلز به درستی نسبت به خطرات موجود در این وضعیت نیز هشدار میدهند . اما این هشدارها ابدا به معنی لزوم حرکتی واژگونه برای ایجاد جوامع خالص نژادی، قومی، زبانی و دینی نیست بلکه بر آن تاکید دارند که باید شرایط همزیستی افراد متفاوت با فرهنگهای مختلف به صورت برابر و با حقوق مساوی و موقعیتهای واقعا مشابه را فراهم کرد چه در غیر این صورت جوامع مزبور چارهای جز آن نخواهند داشت که به سمت اشکال متفاوت آپارتاید اجتماعی و فرهنگی پیش روند. بنابراین عمدتا وجود این اقوام و ادیان و فرهنگهای متعدد در کشورهای توسعهیافته برای آنها یک شانس شمرده میشود. در این حال ما در جامعهای زندگی میکنیم که خود به خود از چنین تنوع و گوناگونی برخوردار است و باید بتواند نه تنها ارزش این گوناگونی را بشناسد بلکه آن را مدیریت کند.
یکی از راههای این مدیریت آن است که امکان ترکیب و تالیف میان فرهنگها را به وجود بیاوریم. برخی از این پیوندها در جامعه و کشور ما تقریبا به صورتی «طبیعی» از قدیمیترین ایام وجود داشته و خود سبب انسجام در آن شدهاند. شناختهترین سازوکار در این زمینه ازدواجهای بینقومی هستند که تقریبا همه خانوادههای ایرانی آنها را به درجههای متفاوت تجربه کرده و میشناسند. بسیاری از مهاجرتها، حتی آن مهاجرتهایی که در ابتدا به زور قدرت سیاسی انجام گرفته است ( نظیر اسکان کردها در خراسان و شمال کشور) به تدریج سبب شدهاند که رابطه کاملی میان قومیتها و سرزمین در کشور ما از میان برود و امروز خوشبختانه شاهد آن هستیم که در همه نقاط کشورمان اغلب اقوام و زبانها نه فقط حضور دارند بلکه نوعی سازمانیافتگی فرهنگی و اجتماعی نیز یافتهاند. با این وجود ایجاد اشکال ترکیبی و پیوندی نیاز به أرادهای بیشتر و قویتر دارد. برای این کار لازم است که اقوام با یکدیگر وارد کنشهای متقابل فعال و خلاق شوند تا بتوانند به اشکالی از همسازی برسند و البته باید توجه داشت که منظور از ترکیب و پیوند لزوما به وجود آمدن تالیفهای جدید نیست. برخی از هنرمندان و متفکران فرهنگی چندان با این گونه تالیفها موافق نیستند ( مثلا ترکیب موسیقی مدرن و سنتی، یا ترکیب موسیقی نواحی مختلف با یکدیگر، ترکیب سبکهای قالیبافی یا هنرهای دستی، معماری و غیره) . در این موارد میتوان بحثهای متعددی را سازمان داد و نباید لزوما بر صرفا یکی از شکلهای پیوند تاکید کرد. این نکته حائزاهمیت زیاد است که همسازی را باید به خودی خود نوعی ترکیب به شمار آورد . البته شکلی بسیار انعطافپذیر و نرم که دقیقا برای فرایندهای فرهنگی بسیار مناسب است. به عبارت دیگر لزوما نیازی به آن نیست که موسیقی ترکمن را با موسیقی کردی و لر در هم بیامیزیم اما باید شرایطی را فراهم کنیم که گوش دادن و لذت بردن از هر یک از این موسیقیها برای همه این اقوام مختلف کاملا طبیعی بوده و حتی بدل به یک نیاز «ملی» شود. این اصیلترین معنی واژه «ملی» در موقعیتی همچون موقعیت کشور ما است.
- ایجاد بازارهای متداخل
تقویت بازارهای هنری در سطوح محلی، ملی و جهانی به خودی خود نمیتواند در شرایطی که ما در یک فرایند قدرتمند جهانی شدن با پیآمدهای شدید بر روی همه سطوح هستیم موثر باشد. از این رو حرکت به سوی تلفیق و تداخل بازارها امری ضروری و اجتنابناپذیر به حساب میآید که باید لزوما در برنامهریزیها و سیاستگذاریهای ملی مورد توجه قرار بگیرد. چهار نوع از تداخل را میتوان در اینجا متصور شد:
– تداخلهای محلی-محلی ؛
– تداخلهای محلی-ملی؛
– تداخلهای ملی – جهانی؛
– تداخلهای محلی – جهانی.
در گروه نخست باید با کمک گرفتن از سازوکارهای ملی راه کالاهای هنری – فرهنگی محلی یک منطقه را در مناطق دیگر باز کرد. آنچه عموما مشاهده میشود این است که در مناطق محلی، صرفا کالاهای همان منطقه و احتمالا کالاهایی که جنبه سراسری دارند، یعنی کالاهای مرجع یافت میشوند و کمتر می توان به کالاهای محلی دیگر دسترسی داشت. این تا اندازهای طبیعی است اما با توجه به فرهنگ تالیفی ما نیاز به تغییر در آن وجود دارد و این کار میتواند امکانپذیر باشد.
در گروه دوم، باید راه حضور کالاهای محلی را در همه سطوح ملی کاملا باز کرد: شهرهای بزرگ و به ویژه پایتخت نقاط مرجعی هستند که حوزه ملی خود را در آنها متبلور میکند. از این رو میتوان به سرعت به سوی ایجاد فضاهای محلی –قومی در این شهرها برای مثال مراکز تجاری یا تفریحی مضمونی (تماتیک) قومی قدم برداشت. در حال حاضر صرفا در تهران و آن هم به صورت بسیار بسیار محدود با چنین فضاهایی روبرو هستیم و همواره نوعی محافظهکاری ناشی از حساسیت نسبت به موضوع قومیتها در این زمینه زیانبخش بوده است.
در گروه سوم، طبعا بیشترین تلاش انجام شده است، زیرا به نظر میرسد که همگان امروز نسبت به لزوما اتصال به بازار جهانی در شرایط مطلوب توافق دارند. رشد توریسم باید به یکی از اهداف استراتژیک برای کشوری همچون کشور ما تبدیل شود که کوچکترین اطلاع از میزان تنوع فرهنگی و غنای میراث زیستی آن، پتانسیلها فوقالعاده بالای توریستی را در آن بر هر کسی روشن میکند. حضور محصولات هنری ایرانی، البته باز هم در همان معنای تالیفی و ترکیبیشان، نیاز به اراده سیاسی و پشتیبانی حوزه سیاسی در این زمینه دارد که در سالهای گذشته همواره خود را در این راه پیش قدم نکرده است. هرچند که نمیتوان بر پیشرفتهای بسیار زیادی که به همت وزارت ارشاد در چند سال اخیر انجام گرفته چشم بست و از آنها قدردانی نکرد.
سرانجام گروه جهارم، تا اندازهای هنوز در کشور ما ناشناخته است. وجود نوعی حساسیت نسبت به امنیت ملی و الزامات آن که تا اندازه ای به دلیل خطرات منطقه و خروج کشور ما از یک جنگ بزرگ ناشی شده است، سبب آن بوده که این نوع از رابطه چندان رشد نکند. با این وجود باید در نظر داشت که در جهان امروز چنین روابطی یعنی روابط مستقیم میان مناطق و حوزههای محلی با بازارهای جهانی و یا با حوزههای محلی دیگری در نقاط ملی دیگر کاملا طبیعی و توجیه شده هستند. هر چه شناخت ما نسبت به موقعیت کنونی جهان و چگونگی سازوکارهای موجود در آن بیشتر شود بهتر متوجه خواهیم شد که نگاه به ژئوپلیتیک به گونهای که تا ۱۰ سال پیش انجام میشد دیگر معنایی ندارد بنابراین بهتر است که با افزایش آزادیها برای ایجاد ارتباطات مستقیم میان مناطق راه را بر رشد و توسعه بیشتر بگشائیم.
نتیجه گیری
برای نتیجهگیری از آنچه در این مقاله ارائه شد باید بیش از هر چیز بر این نکته پای فشاریم که تلقی از هنر در شرایط کنونی جهان به کلی دگرگون شده است و هنر برای آنکه بتواند حتی قالبهای اصیل، سنتی و فردی و زیباشناسیهای خاصگرایانه خود را حفظ کند بیش از هر چیز نیاز به آن دارد که در جهان کالایی شده امروز خود را مدیریت کند. این مدیریت باید تا اندازه ای از راه کالایی شدن هنر که به ایجاد منابع مالی لازم برای تداوم آن منجر خواهد شد بگذرد و با این وجود ، حفظ نقش دولت به عنوان نیروی تنظیمکننده و حمایتکننده میتواند از انحراف هنر به سوی تجاری شدن صرف جلوگیری کند، در عین حال که دولت است که میتواند دست به توزیع منطقی درآمدهای هنری و استفاده از آنها برای حفظ همه اشکال هنری اصیل بزند.
در کنار این امر با توجه به آنچه گفته شد، بر این نکته پای فشردیم که در کشور ما سه سطح هنر قومی-محلی، ملی و جهانی را نمیتوان از یکدیگر تفکیک کرد و برای آنکه به ویژه هنرهای محلی و ملی باقی بمانند باید این هنرها را با یکدیگر و با بازار جهانی پیوند زد و زمینههای حضور و پیدا شدن بازارهای هنری متداخل را فراهم نمود. چنین بازارهایی به ناچار راه را بر ترکیب و پیوند یافتن اشکال و محتواهای هنری باز میکنند اما این ترکیب و تالیف به معنی در هم آمیختن ساده آنها با یکدیگر نبوده و میتواند بیشتر در چارچوب نوعی همسازی میان آنها درک شود.
منابع
- احمدی، ح.، ۱۳۷۸، قومیت و قومگرایی در ایران، تهران، نشر نی.
- ارغنون(فصلنامه)، ۱۳۸۱، فرهنگ و زندگی روزمره(۲)، تهران، شماره ۲۰، تابستان.
- ارغنون(فصلنامه)،۱۳۸۰، فرهنگ و زندگی روزمره(۱)، تهران، شماره ۱۹، زمستان.
- افلاطون، ۱۳۶۷، دوره آثار، ترجمه محمد حسن لطفی، تهران، خوارزمی.
- بروتون، ر.، ۱۳۸۰، قومشناسی سیاسی، ترجمه ناصر فکوهی، تهران، نشر نی.
- تاملینسون، ج.، ۱۳۸۱، جهانی شدن و فرهنگ، ترجمه محسن حکیمی، تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، مرکز گفتگوی تمدنها.
- جردن، ت.ج.، روانتری، ل.، ۱۳۸۰، مقدمهای بر جغرافیای فرهنگی، ترجمه دکتر سیمین تولایی، دکتر محمد سلیمانی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات.
- دیورینگ، س.، ۱۳۸۲، مطالعات فرهنگی، ترجمه نیما ملک محمدی، شهریار وقفیپور، تهران، تلخون.
- فکوهی، ن.، ۱۳۷۸، اسطورهشناسی سیاسی، هنر، اسطوره، قدرت، تهران، نشر فردوس.
- فکوهی، ن.، ۱۳۷۹، از فرهنگ تا توسعه، تهران، نشر فردوس.
- فکوهی، ن.،۱۳۷۹، تعارض سنت و مدرنیته در عرصه مسائل اجتماعی ایران، در، مجموعه مقالات همایش مسائل اجتماعی ایران، تهران، انجمن جامعهشناسی ایران، نشر کلمه.
- فکوهی، ن.، ۱۳۸۱، شکلگیری هویتی و الگوهای محلی، ملی و جهانی(مطالعه موردی لرستان)، در، مجله جامعهشناسی ایران، تهران، شماره ۴، زمستان.
- فکوهی، ن.، ۱۳۸۲، از اسطوره تا جشن، در، گستره اسطوره، تهران، هرمس.
- فکوهی، ن.، ۱۳۸۳، انسانشناسی گفتگو ، پویایی ممنوعیتها و تعلقها در حوزه مبادله، در، مجله جامعهشناسی ایران، دورهء پنجم شماره ۱، تهران.
- کاستلز، م.، ۱۳۸۰، عصر اطلاعات، اقتصاد، جامعه، فرهنگ، ترجمه احمد علیقلیان، افشین خاکباز، حسین چاووشیان، تهران، طرح نو.
- گامبریچ، ا.، ۱۳۷۹، تاریخ هنر، ترجمه علی رامین، تهران، نشر نی.
- لینتن، ن.،۱۳۸۲، هنر مدرن، ترجمه علی رامین،تهران، نشر نی.
- مقصودی، م.، ۱۳۸۰، تحولات قومی در ایران، علل و زمینه ها، تهران، مؤسسه مطالعات ملی.
- Appadurai, A., 1996, Modernity at Large: Cultural Dimension of Modernity, London and Minneapolis, University of Minnesota Press.
- Appadurai, A., 2000, The Grounds of the Nation-State, Identity, Violence and Internationalism in the post – cold war Era, London, Routledge.
- Barthes, R., 1970, L’Empire des Signes, Flammarion, coll.
- Bourdieu, P., 1980, Les Questions de sociologie, Paris, Minuit.
- Chen, G., Starosta, W.J., 1998, Intercultural Communication, Needham Height, Allyn & Bacon.
- Faure, E., 1988, Histoire de l’Art, l’art moderne, Paris,Denoel.
- Hegel, F., 1979, Esthetique, trad., S. Jankelevitch, Paris, Flammarion, coll. Champs.
- Lefebvre, H., 1968, La Vie quotidienne dans le monde moderne, Paris, Idees, Gallimard.
- Roberts, J.T., Hite, A., 2000, From Modernization to Globalization, Oxford, Blackwell.
- Smith, A., 1999, The Politics of Culture: Ethnicity and nationalism, in, Ingold, T., Companion Encyclopedia of Anthropology, London , Routledge.