پیر بوردیو (۱۹۳۰ – ۲۰۰۲) را باید بدون شک مشهورترین چهره علوم اجتماعى در ابتداى قرن بیست ویکم بهشمار آورد. این شهرت، که با مرگ زودرس وى نهفقط کاهش نیافت بلکه دوچندان شد، حاصل فعالیت علمى گسترده او در طول یک دوران تقریباً ۵۰ ساله است که او را از یک دانشکده کوچک در الجزایر به معتبرترین مرکز دانشگاهى علوم انسانى در جهان (کلژ دو فرانس) رساند. بوردیو خود را همواره یک «جامعهشناس» معرفى مىکرد، اما بلافاصله بر این نکته پاى مىفشرد که تعبیر او از جامعهشناسى تعبیرى دورکیمى است که براى این واژه، مترادفى براى «علوم اجتماعى» در ذهن داشت. بوردیو پیوسته بر این نکته تأکید مىکرد که «امر اجتماعى» واقعیتى ترکیبى از عناصرى جدایىناپذیر است که نمىتوان آن را صرفاً از یک دید و رویکرد و با یک ابزار (ولو دقیقترین ابزارها) سنجید و تحلیل کرد. از این رو در کار او ترکیبى همواره زنده و پویا از رویکردهاى جامعهشناختى، انسانشناختى، روانشناختى، اقتصادى، سیاسى، و… مىبینیم. افزون بر این، بوردیو حتى در روششناسى خود حاضر به پذیرش یک روش ثابت و تغییرناپذیر نبود. او در کتابهایى چون «تمایز» (۱۹۷۹) و «عشق به هنر» (۱۹۶۶) ترکیبهایى بسیار گویا از روشهاى پیمایشى و کمّى و روشهاى تفسیرى و کیفى ارائه مىدهد.
تأثیرپذیرى بوردیو از مارکسیسم، همچون تأثیرپذیرى عمومى جامعهشناسى و انسانشناسى فرانسه در طول دهههاى ۵۰ تا ۸۰ از این ایدئولوژى، غیرقابل انکار است، با وجود این، تألیفى که او در چارچوب نظرى خود بهوجود مىآورد، نسبت به مارکسیسم کلاسیک و حتى نسبت به ایدئولوژىهاى نومارکسیستى کاملاً بدیع است. چند مفهوم اساسى بوردیو؛ یعنى «عادتواره»، «میدان»، «خشونت نمادین»، و بازتابندگى ازجمله مفاهیمى هستند که در طول دو دهه اخیر بیشترین استنادها و بیشترین مباحث را برانگیختهاند.
مفهوم عادتواره را باید تلاشى نظرى از جانب بوردیو دانست تا میان حوزه برونى و حوزه درونى رابطهاى منطقى را تبیین کند و بتواند نشان دهد گذار از «فردیت» به «اجتماعیت» و برعکس چگونه انجام مىگیرد و گذشته از این رابطه فرد و گروههاى انسانى با حافظههاى گوناگون تاریخى چگونه انجام مىگیرد. در مفهوم خشونت نمادین با تبیینى از «عقلانیت» پیشرفته جامعه مدرن روبهرو هستیم که در آن بوردیو «بازتولید» جامعه را در قشربندىها و طبقههاى اجتماعى آن، بر اساس منطقى کاملاً گویا از تقسیم سرمایههاى اقتصادى اجتماعى ارزیابى مىکند. این تقسیم به باور او، در مجموعه نهادهاى اجتماعى، ازجمله در نهادهاى دانشگاهى و علمى که بهظاهر خود را خنثا نشان مىدهند، غالب است. در مفهوم بازتابندگى نیز ما با نتیجه منطقى مفهوم خشونت نمادین سروکار داریم: پژوهشگر اجتماعى به باور او، نه به تعبیر دورکیمى با ذهنى خالى از پیشداورىها که با «عادتوارهای» کاملاً شکلگرفته از سرمایههاى اجتماعى – اقتصادى و با موقعیتى کاملاً روشن در ساختار اجتماعى، ازجمله در ساختار آکادمیک، بهسراغ تحلیل موقعیتهاى اجتماعى مىرود و همه این مشخصات در کار او قابل پىگیرى هستند. بنابراین، میان موضوع پژوهش و پژوهشگر رابطهاى از بازتابندگى متقابل اتفاق مىافتد. اما در میان مفاهیم بوردیو، شاید مفهوم «میدان» کلیدىترین مفهوم باشد. بوردیو همواره بر این امر اصرار مىورزید که پهنه امر اجتماعى را باید به میدانى تشبیه کرد که نیروهاى اجتماعى گوناگون هریک با کولهبارى از سرمایههاى متفاوت (سیاسى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى) درون آن وارد مىشوند و به رقابت با یکدیگر مىپردازند تا به بیشترین امتیازات مادى و معنوى دست یابند. این رقابت همواره شکل و ظاهرى خشونتآمیز و تنشبار ندارد و حتى برعکس، تنش و خشونت در آن بیشتر «نمادین» است تا مادى. نمادینبودن در اینجا ضمانتى است براى «اقتصادى» بودن حرکتها بهگونهاى که براى تحققیافتن قدرت و اعمال سلطه، نیازى به اعمال خشونت فیزیکى (تغییر مادى و تخریب) وجود ندارد و کنترل اجتماعى، که به شکل کنترل کالبدى درمىآید، از طریق خشونتى نمادین کافى است.
در متن زیر که برگرفته از یکى از مقالات بوردیو با عنوان «چگونه مىتوان ورزشکار بود» (۱۹۸۰) است، بوردیو به تحلیل امر ورزشى بهعنوان پهنه و میدانى براى رقابت بر سر قدرت مىپردازد و نشان مىدهد که چگونه در عملى بهظاهر کاملاً غیرسیاسى، پیوسته با حضور سیاسى در عمق سروکار داریم.
«رواج ورزش و توسعه آن در میان جوانان طبقه زیر سلطه را مىتوان تا اندازهاى زیاد تحت تأثیر همان اصولى دانست که سبب ابداع ورزش در شکل جدید آن در مدارس عمومى انگلیسى در اواخر قرن نوزدهم شده بودند: در مدارس عمومى که، به تعبیر گافمن، نهادهایى تام بهشمار مىآمدند، هدف آن بود که دانشآموزان را بهصورت ۲۴ ساعته و هفت روز در هفته در چارچوب خود حفظ کنند، به این ترتیب ورزش پیش از آنکه، بنابر باورى قدیمى و ویکتوریایى، ابزارى براى به اصطلاح «پرورش شخصیت» باشد، ابزارى بود که امکان مشغول نگهداشتن جوانان را با کمترین هزینه فراهم مىکرد. همانگونه که یکى از تاریخدانان تأکید مىکند، وقتى دانشآموزان در زمین ورزش هستند، مراقبت از آنها کار سادهاى است، آنها به فعالیتى «سالم» مشغول مىشوند و خشونت خود را بر سر دوستان خویش خالى مىکنند و نه بر ساختمان و معلمان خویش. در اینجا بىشک مىتوان یکى از کلیدهاى رازگشاى ورزش و اینکه چرا یکباره انجمنهاى ورزشى چنین گسترش یافتند را مشاهده کرد. این انجمنها ابتدا بر پایه همیارى داوطلبانه مردم شکل گرفتند، اما بهتدریج حکومتها آنها را به رسمیت شناختند و شروع به کمک به آنها کردند. ورزش ابزارى کاملاً اقتصادى بود که بهوسیله آن قدرت حاکم مىتوانست نوجوانان را سرگرم و کنترل کند. از همین رو، ورزش بهسرعت به موضوعى براى رقابت میان نهادهایى که به شکل کامل یا جزئى سازمان مىیافتند، بدل شد تا بتوانند به سمت بسیج و فتح سیاسى تودهها و از همین راه فتح نمادین جوانان گام بردارند: ازجمله این نهادهاى رقیب، احزاب سیاسى و سندیکاها و کلیساها بودند. اما بهزودى سرمایهداران نیز به جمع این رقبا پیوستند. گروه اخیر که در پى ایجاد یک گروه بادوام و کلیتیافته از جمعیت کارگرى بودند، خیلى زود براى مزدبگیران خود، در کنار بیمارستان و مدرسه، استادیومهاى ورزشى و تجهیزات ورزشى بهوجود آوردند (تعداد زیادى از انجمنهاى ورزشى به کمک و زیر کنترل سرمایهداران خصوصى پایهگذارى شدند و این امر هنوز در فرانسه از نام بسیارى از ورزشگاهها پیدا است). مىدانیم که رقابت از سطح روستا، در رقابت بین انجمنهاى لائیک و انجمنهاى دینى، تا سطح ملى، در رقابت میان دو فدراسیون ورزشى فرانسه که یکى زیر کنترل کلیسا و دیگرى زیر کنترل احزاب چپ است، همواره نهادهاى سیاسى را در حوزه ورزش به رقابت با یکدیگر واداشته است. همچنین ورزش – چه سازمانها و چه شخصیتهاى ورزشى – بهگونهاى هرچه بیش از پیش از پشت پرده و به همان نسبتى که کمکهاى دولت به آن افزایش مىیابد، ظاهرى خنثا به خود مىگیرد و درعین حال به تشدید رقابت براى سلطه در خود دامن مىزند: اصولاً رقابت میان سازمانها یکى از مهمترین عواملى است که به توسعه یک نیاز اجتماعى؛ یعنى نیازى که بهصورتى اجتماعى شکل گرفته است، منجر مىشود. این امر درباره برنامههاى ورزشى، تجهیزات، ابزارها، افراد، و همه خدمات مربوطه نیز صادق است. در این ارتباط، تحمیل نیازها در حوزه ورزشى بیش از هرکجا در حوزه روستایى خود را نشان مىدهد: در روستاهاى فرانسه، ظاهرشدن تجهیزات و امکانات و گروههاى ورزشى، همچون کلوپهاى جوانان و کلوپهاى افراد مسن، در اکثریت قریب به اتفاق موارد حاصل عمل خرده بورژوازىهاى محلى یا بورژوازىهاى روستایى است که این زمینه را بهترین موقعیت براى ایجاد، افزایش، حفظ، و انباشت یک سرمایه حیثیتى و یک شهرت اجتماعى براى خود مىدانند و کاملاً به این امر واقفاند که این سرمایه حیثیتى قابل تبدیل به قدرتى سیاسى است.»
منبع: فکوهی، ناصر، پارههای انسانشناسی، تهران، نشر نی، ۱۳۸۵
برای تمام آوانگاریها و ماخذ به منبع فوق ارجاع کنید