نظریه‌های بدن (بخش دوازدهم): وحدانیت و بدن

نظریه‌های بدن / بخش دوازدهم/ وحدانیت و بدن[۱]

از آنجایی که جغرافیای ادیان ابراهیمی و تفاوت آنها با یکدیگر مهم است اشاره‌ای به آنها خواهیم داشت. از منظر تاثیرگذاری فرهنگ‌ها بر یکدیگر، این جغرافیاها نشان می‌دهند با اینکه ادیان ابراهیمی ریشۀ یکسانی دارند اما نگاهشان لزوماً به بدن یکسان نیست. چون روابطی که این ادیان با فرهنگ‌های دیگر برقرار کرده‌اند متفاوت است. نظام دینی و جغرافیای دینی که امروزه در جهان وجود دارد تقریباً به چهار صورت کلی تقسیم شده است که سه نوع ازآنها ابراهیمی  و نوع دیگر هندو  و بودایی است. از آنجایی که نظام‌های هندی و بودایی بسیار پیچیده‌اند  و ما کاملا با آنها بیگانه هستیم ومسئلۀ بدن درآنها مستلزم شناخت کامل آنها است در طول جلسات از این دو نظام صحبت نکرده‌ایم. تفاوت این دو با ادیان ابراهیمی را می‌توان مثل تفاوت نظام‌های نگارش خطی فرض کرد: نظام تصویر‌نگاشت[۱] و نظام فونتیک. امروزه دو دین ابراهیمی مسیحیت و اسلام نزدیک به چهار میلیارد از جمعیت جهان را به خود اختصاص داده‌اند. شکل توزیع آنها گویاست که آنچه امروزه به عنوان جهان توسعه یافته مطرح می‌شود، مسیحی است و به دلیل استعمار فرهنگ خود را به جهان گسترش داده و برای این کار از ساختا‌رهای مسیحی استفاده کرده است تا جایی که حتی کشورهای زیر سلطۀ آنها نیز به شدت مسیحی شده‌اند. از طرف دیگر نفوذی که اسلام آغاز کرده و در ترکیب با فرهنگ‌های دیگر برآمده، بیشتریک نفوذ آسیایی است. گسترش اسلام با اینکه نظام مرجع آن کتاب قرآن است اما یک دین آسیایی است و نه یک دین عربی. برای درک اسلام اگر به این نکته توجه نکنیم همواره دچار اشتباه خواهیم شد. دین دیگرابراهیمی دین یهود است که در کل شامل ۱۴ میلیون نفر در جهان است. شاید این پرسش مطرح شود که چرا دو دین ابراهیمی مسیحیت و اسلام آنقدر رشد کرده و گسترش یافته‌اند در صورتی که دین یهود به عنوان اولین دین ابراهیمی چنین گسترشی نداشته است. پاسخ این است که نظام یهودی یک نظام مادر‌تبار است و دین یهود از طریق تبلیغ گسترده نمی‌شود بلکه از طریق نظام خویشاوندی بروز می‌یابد. کسی یهودی محسوب می‌شود که از زن یهودی به دنیا آمده باشد. ازدواج با یک زن غیر یهود در سنت متعصب یهود به معنای خروج از دین تلقی می‌شود که البته امروزه انعطاف‌هایی نیز دارد. درنظام یهودی یک دوگانه یا دایکاتومی[۲] شدید دررابطه با دین مشاهده می‌شود. یهودیان کسانی هستند که یا به شدت خود را از ضوابط جدا می‌کنند؛ یعنی یهودیان سکولار[۳] و یا یهودیان ارتودوکس[۴] ومتعصب هستند. در نظام یهود حرکت از طیف سکولار به دینی  به اندازه فرهنگ‌های دیگر محسوس نیست زیرا فرهنگ یهود یک فرهنگ خاصی است و یک فرد یهود ممکن است سکولار باشد در عین حال که آموزه‌های دینی بر زندگی روزانه‌اش بسیار تاثیر می‌گذارد. بنابراین فرهنگی است به شدت تاثیرگذار با یک پراکنش بزرگ که به آن دایاسپورا[۵] می‌گویند. اما در عین حال باعث انفراد هم شده که مورد نقد است. آنچه معلوم است و در مورد  موضوع  بدن هم می‌توان مشاهده  کرد این است که مسیحیت دینی است که در آن یکسان‌سازی (َassimilation) بیشتر است و اسلام دینی است که سازش با فرهنگ‌های دیگر در آن به چشم می‌خورد. تمرکزی همچون کلیسای کاتولیک یا کاتولیسیسم[۶] در دنیای اسلام وجود ندارد. یعنی در اسلام یک متن اصلی وجود دارد که قرآن است و در کنار آن، متون حاشیه‌ای مثل احادیث و در عین حال مسئله تفسیر هم در همه موارد وجود دارد. بدین ترتیب می‌توان دید که چقدر تفسیرهای متفاوتی حتی درباب موارد اجماع وجود دارد. برای مثال هانری کوربن [۷] در کتاب «اسلام ایرانی»[۸] نشان می‌دهد که چطور اسلام ایرانی از ایران باستانی تاثیر پذیرفته است و می‌توان دید که ۹۹ درصد مردم کشوری مثل ایران مسلمان هستند در حالی که تقویم زرتشتی دارند. این تنها ناشی از قدرت دین قبل از اسلام نیست بلکه نشان می‌دهد که اسلام دینی است که بسیار راحت با نظام‌های فرهنگی دیگر سازش می‌کند. بنابراین صحبت کردن از اسلام ایرانی، اسلام آفریقایی، اسلام چینی دور از انتظار نیست و در مورد نوع نگاه‌ به مفهوم بدن و مدیریت‌های بدنی یا حضور بدنمند باید مشخص کرد که در کدام نظام اسلامی قرار داریم. اما این چیزی نیست که بتوان در مورد مسیحیت نیز گفت، چون در مسیحیت یک همسان‌سازی[۹] بالاتری نسبت به اسلام مشهود است. به خصوص در نظام کاتولیسیسم این یکسانی بیشتر است. البته درپروتستانیسم نگاه به بدن متفاوت می‌شود ولی همین نیز سنتی است که همسان‌سازی قدرتمندی دارد. حال با توجه به در نظر گرفتن ویژگی‌های جغرافیایی می‌توانیم به دوباره به سه دین ابراهیمی بازگردیم. اتفاقی که با وحدانیت[۱۰] ابراهیمی رخ می‌دهد این است که خدا به مثابه یک بدن مطرح می‌شود. این بدن یا یک بدن روحانی، ناپیدا و بدون شکل است یا بدنی‌ است که بسیار شکل‌مند است. امر مشترک بین آنها این است که فهم نسبت به خداوند را به سمت جنسیت مذکر و یک موقعیت سنی پخته و باتجربه می‌برد. به خصوص در مورد ادیانی که انسان‌شکل‌انگار[۱۱] می‌شوند این مورد شدیدتر است و بیشترین میزان آن نیز در مسیحیت است. در سر دیگر این طیف خداوند بدون شکل است، و صرفاً در هر چیزی بروز می‌کند، خودش شکل ندارد؛ جز نور که نور خود فرم بی‌شکل است. در مسیحیت خدا دارای سه بدن است؛ پدر، پسر و روح القدس که مفهوم تثلیث[۱۲] نیز از اینجا ناشی می‌شود. اکثریت مسیحیت به مفهوم تثلیث باور دارند و خدا را یک روح می‌دانند که در سه بدن جریان دارد. در اینجا جنسیت بدن خدا کاملاً مورد تاکید است چون به خداوند «پدر» و به حضرت مسیح «پسر» گفته می‌شود. از طرف دیگر مفهوم زایش مقدس و مریم باکره وجود دارد  و این خداوند است که نطفۀ مسیح را در یک دوشیزۀ باکره می‌گذارد. بنابر متن‌هایی که خود مسیحیت اعلام می‌کند؛ خدایی است که نه تنها زنده است، یعنی همه جا حی و حاضر است، در عین حال یک شکل دارد و مذکر است. مذکربودن بیشتردرمسیحیت دیده می‌شود و در اسلام و یهودیت با این تاکید وجود ندارد و روایت مسیح به عنوان پسر خدا در یهودیت و اسلام کمرنگ است. در یهودیت موسی پیامبری است که باید ظاهر شود و جهان را به اتمام برساند. در اسلام که بعد از مسیحیت ظهور کرده، حضرت مسیح و مریم به عنوان پیامبر به رسمیت پذیرفته شده‌اند در حالی که در مسیحیت رومی که مسیحیت تثلیث است به حضرت مریم «مادر خدا» گفته می‌شود. بنابراین حضرت مریم به عنوان بدن زنانه، باکره یا باکرۀ مقدس است و نطفه‌ای در او گذاشته می‌شود و از آن مسیح به دنیا می‌آید. نکتۀ مهم دیگر دخالت خدا در بدن است که در ادیان ابراهیمی با طیفی ازشدید به ضعیف جریان دارد و در اشکال مختلف دیده می‌شود. یکی از دستکاری‌ها علامت‌گذاری در بدن است. چیزی که ما درنظام‌های دینی کوچک دیده‌ایم؛ به صورت اندام‌بری وعلامت‌زنی در بدن است و در سنت ابراهیمی به شکل ختنه دیده‌ می‌شود. ختنه که بازنمایی‌های نقاشی و تصویری‌اش در سنت مسیحی وجود دارد سابقۀ ابراهیمی کاملا مشخصی دارد. ختنۀ مردانه در یهودیت و اسلام باقی مانده و درمسیحیت نه تنها وجود ندارد بلکه در مقابلش دافعه‌ای نیز هست. در مورد این دافعه می‌توان به نمونۀ ذیل که اخیرا مورد توجه قرار گرفته اشاره کرد. درورزشگاه‌های بزرگ یونانی آزادمردان یونانی برهنه ورزش می‌کردند و زنان حق نداشتند وارد ورزشگاه شوند. زمانی که این آزادمردان با ورزشکاران یهودی مواجه می‌شدند، شاهد ختنه شدن مردان یهودی بودند و این برای یونانیان شوک‌آور بود. سنت  بسیار قدرتمندی در یونان بوده که در آن دست‌کاری در بدن ممنوع بود. خلاف این امر در نظام یهودی کاملا آشکار بوده است. شاید علت اینکه این مورد در مسیحیت هم بعداً رواج پیدا کرده این است که مسیحیت از قرن چهارم به شدت با سلطۀ رم ترکیب می‌شود و بخش بزرگی از سنت‌های رومی به مسیحیت منتقل می‌شوند. از ابتدای قرن چهارم میلادی است که مسیحیت به دین اصلی رم تبدیل می‌شود و بعد از سقوط رم در بیزانس روم شرقی ادامه پیدا می‌کند و سنت روم و یونانی به مسیحیت منتقل می‌شوند. وقتی درسنت انسان‌شکل‌انگار دقیق می‌شویم، در مقایسۀ یهودیت با مسیحیت و اسلام به نکته‌ی بسیار مهمی می‌رسیم و آن وجود تصویر یا تجسم در نظام انسان‌شکل‌انگار مسیحی و نبود تقریباً کاملش در نظام یهودی و اسلام است. مسیحیتی که حداقل از قرن پانزده، یعنی دوره‌ای که در زبان ایتالیایی به آن  کواتروچنتو[۱۳] می‌گویند، آغاز می‌شود. چیزی که از این دوره شروع و گسترش پیدا می‌کند ارجاع بدنی به انسان است. تمام کلیساها نه تنها از مجسمه‌های حضرت مسیح و مریم پرمی‌شوند بلکه از نقاشی‌هایی که در آنها انسان به صورت بسیار گسترده‌ای دیده می‌شود، مزین می‌گردند. در نقاشی‌های داخل و بیرون کلیسا می‌توانیم دید که انسان، حواریون و نزدیکان حضرت مسیح به تصویر درآمده‌اند. نقاشی و مجسمه‌سازی به صورت یک بازنمایی بسیار گسترده در جهان مسیحی گسترش می‌یابد. اینکه قبل از دوران رنسانس این اتفاق رخ نداده گویای این است که احتمالاً سنت انسان‌شکل‌انگار هنوز آنقدر قدرت نگرفته بود که بتواند بازگشت وسیعی به دوران یونانی داشته باشد، چون در دوران یونان است که ما به این اندازه مجسمه و نقاشی می‌بینیم. در یونان نیز یک نظام انسان‌شکل‌انگار است و بدن به عنوان عامل پیوندی بین بدن انسان و بدن خدا کاملاً رسمیت دارد. همانطور که پیشتر اشاره کرده‌ایم تفاوت در این است که بدن انسان یک بدن فانی است و خداوند بدن باقی و جاودان دارد ولی این بدن قابل ارجاع است. در بازسازی‌هایی که در رم بیشترازیونان انجام گرفته است تمام خدایان به صورت مجسمه‌های مختلفی بازسازی شده‌اند. این سنت در مسیحیت هم اجرا می‌شود اما برعکس در نظام یهودی و نظام اسلامی چیزی معادل این پیدا نمی‌کنیم. در کلیساهای یهودی‌ها، در مساجد اسلامی یا در سنت اسلامی به دلیل اینکه کشیدن تصویر موجود جاندار ممنوع است و جزو تابوهاست، تصویری نمی‌بینیم. به همین دلیل است که طراحی‌گرافیک؛ یعنی استفاده از خط، استفاده از تمام ابزارهای هندسی برای بیان، استفاده از بافت‌ها و یا حتی طراحی فضا بیشتر شرقی است تا غربی. تصور بر این بوده که غرب یا به عبارت کلی نظام مسیحی این‌ موارد را ساخته در صورتی که نظام شرقی، درمفهوم شرقی اسلامی، آنها را به وجود آورده است. هنوز هم درایران فرم نقاشی-خط [۱۴] مطرح است. یعنی استفاده از کلمه برای ایجاد تصویر یک نظام کاملاً شرقی است و به نظام‌های خطی بسیار زیبا؛ کاشی‌کاری‌ها، نظام‌های فرش و بافت و نظام‌های طراحی فضا می‌رسد. به خصوص در مفهوم باغ که قبل از هر چیز طراحی شرقی است و نه یک طراحی غربی. مجموعه‌ی چیدمان‌های باغ ظرفیت بیانی دارند و به همین جهت است که عمارت شرقی قابلیت خوانش بالایی دارد. معماری که به روح شرقی نزدیک باشد معماری است که قابلیت خوانش داشته باشد، درست مثل یک متن. این فضاها به گونه‌ای طراحی شده‌اند که معنا داشته باشند و جای شکل جاندار را بگیرند. مثلا برای  جدا کردن جنسیت از یک دستگیره، از یک شکل استفاده می‌کنند که زنانه و مردانه می‌شود و با توجه به تفاوت شکل، صدای متفاوت هم ایجاد می‌کند. وقتی نقاشی دوباره در دورۀ مدرن وارد نظام اسلامی می‌شود، از آن پدیدۀ نقاشی_خط به وجود می‌آید که در نظام غربی چنین چیزی را به این صورت  نداریم؛ یعنی خطی که یک نقاشی هم باشد. خطی که در آن هدف خوانده شدن نباشد.[۱۵] هدف این نیست که آن متن خوانده شود بلکه به عبارت دیگر خط در اینجا جایگزینی برای یک نظام بیانی بسیار مدرن است و هر چقدر که می‌گذرد، به دلیل اینکه یک فرم جدید انتزاع بیانی است، بیشتر مطرح می‌شوند در حالی که در آن زمان هنوز نقاشی فیگوراتیو[۱۶] خیلی مطرح نبود.

 

 

نظریه‌های بدن/ بخش دوازدهم/ نظریه‌های باستانی/ وحدانیت در مسحیت و اسلام/ دی ماه ۱۳۹۷/ درسگفتار ناصر فکوهی / آماده‌سازی برای انتشار، ویرایش نوشتاری و علمی: بهنام پاشایی – اسفند ماه ۱۴۰۲

 

پانویس‌ها:

[۱] تصویرنگاشت یا پیکتوگرام نشانه‌ای است که یک پنداره، شیء، فعالیت، مکان یا رویداد را آشکار می‌کند. «تصویرنگاری» یک گونهٔ نوشتن است که پنداره‌ها از راه کشیدن (رسم کردن) منتقل می‌شوند. این پایهٔ دبیرهٔ میخی و تا حدودی هیروگلیف است که از تصویر و نقاشی در کنار حروف بهره می‌برند.

[۲]  ( به انگلیسیdichotomy) بیانگر ساختاری است که در آن که اجزا به دو بخش تقسیم می‌شوند. این دو بخش در مقابل یکدیگر و در عین حال تکمیل کننده یکدیگر نیز هستند.

[۳] سکولاریسم (به فرانسویsécularisme)، دین‌جدایی یا جدااِنگاری دین از سیاست، در لغت به معنای گیتی‌گرایی، دنیاگرایی، عقیده‌ای مبنی‌بر جدایی نهادهای حکومتی و کسانی که بر مسند دولت می‌نشینند، از نهادهای دینی و مقام‌های دینی است.

[۴] در دین یهود، یهودیت ارتدکس لقب دسته‌ای از یهودیان است که از لحاظ عقیدتی و اعمال دینی شدیداً پیرو سنت‌های قدیمی هستند. بر همین اساس، یهودیت ارتدکس دیدگاه‌های مدرنِ ارتدکس مدرن را رد می‌کند.

[۵] دیاسپورا (به انگلیسیdiaspora) به پراکندگی، مهاجرت یا آوارگی گروهی از مردم گفته می‌شود که دور از خانه و کاشانه اصلی خویش زندگی می‌کنند و در دنیا پراکنده شده‌اند. این واژه ریشه در متون یهودی داشته و به ماجرای اخراج یهودیان از بابل اشاره دارد.

[۶] کاتولیسیسم (به انگلیسیcatholicism) یکی از شاخه‌های مهم مسیحیت است که از شاخه‌های اصلی دیگر مسیحیت یعنی ارتدکس و پروتستان پیروان بیشتری دارد.

[۷] هانری کُربَن (به فرانسویHenry Corbin) (۱۹۰۳ –۱۹۷۸) فیلسوف، ایرانشناس و اسلامشناس فرانسوی بوده‌است. او بخشی از عمر خود را در ایران و خاورمیانه سپری کرد.

[۸] این کتاب شامل پنج سخنرانی در مورد جنبه های مختلف هرمنوتیک (علم تاویل) شیعه است که توسط کربن در کنفرانس های ارانوس در اسکونا سوئیس ارائه شده است

[۹]uniformization

[۱۰] وحدانیت یا مونوتئیسم  عقیده به خدای آفریدگار واحد و عدم اعتقاد به آفریدگاران دیگر است.

[۱۱] انسان‌انگاری، انسان‌دیسی یا انسان‌وارگی (به انگلیسی: anthropomorphism)، آنتروپومورفیسم به معنای تعبیر انسان‌گونه از هر گونه مفهوم یا چیزی است که لزوماً خصلت یا شکل انسانی نداشته باشد

 

[۱۲] تَثلیث یا سه‌گانه‌باوری (به انگلیسی: trinity) یکی از اعتقادات بنیادینِ بخش اعظمی از مسیحیت است که بر اساس آن خدای یگانه در سه نمود/شخص خدای پدر، خدای پسر ( عیسی مسیح، کلمه خدا، کلمه) و خدای روحالقدس تجلی و تجسم یافت. این سه، ذات یکسانی داشته ولی از هم متمایز می‌باشند.

[۱۳] کواتروچنتو یا چهارصد (به ایتالیاییquattrocento) به رویدادهای هنری و فرهنگی سده ۱۵ میلادی ایتالیا گفته می‌شود که نام آن برگرفته از عدد ۴۰۰ یا ۱۴۰۰ میلادی است. سبک کواتروچنتو توانست سبک‌های هنری اواخر قرون وسطی (شناخته شده با گوتیک بینالمللی) و دوران اولیهٔ رنسانس را تحت تأثیر قرار دهد.

[۱۴] صورت مدرنی آن چیزی که در دنیای اسلام تحت عنوان آرابسک (arabesque)یعنی ترکیب کلمات با هم برای وجود آوردن یک شکل مطرح است.

[۱۵] نگاه کنید به تابلوهای فرامرز پیلارام نقاش و خوشنویس اهل ایران

[۱۶] هنر فیگوراتیو به آن دسته از آثار هنرهای تجسمی، غالباً نقاشی و تندیس گفته می‌شود که در آن نمودی از دنیای واقعی وجود داشته باشد. این اصطلاح عموماً در مقابل هنر انتزاعی به‌کار می‌رود

 

 

[۱]  نظریه‌های بدن/ بخش دوازدهم/ نظریه‌های باستانی/ وحدانیت و بدن/ دی ۱۳۹۷ /درسگفتار ناصر فکوهی / آماده‌سازی برای انتشار، ویرایش نوشتاری و علمی: بهنام پاشایی  ـ شهریور ماه ۱۴۰۲