کتاب پنجاه و پنج / عکسهای مهرداد اسکویی/ یادداشتهای ناصر فکوهی/ دو/ عبدالمجید ارفعی (۱۳۱۸)
پنج هزار سال پیش. عیلام. کاهن پیر میداند چه باید بر کتیبه خشتی حک شود تا سپس در کوره بگذارندش و در مخزن بزرگ کاخ محفوظش کنند. تا قرنها بعد بیرون بیاید. تاریخ آنجاست. حافظه جهان، در صدها و هزاران کتیبه قطرهقطره شکل میگیرد. خاطره، خطوطی غریب دارد که جز شمار کوچکی از خواص، چیزی از آن درک نمیکنند. خطوط راست و خمیده که کالبد کتیبه خشتی را سوراخ سوراخ کردهاند تا یادگار این دوران را به ابدیت بسپارند. دو هزار و پانصد سال پیش. تخت جمشید. هنرمندان و سنگ تراشان و پیکره سازان و معماران همه جمعند تا از خاطره جهان، بنایی مقدس بر پا کنند. کتیبهها بر بدن این بنا و بر بدن کوهها حک میشوند. با خطوطی باز هم غریب. موبدی باید و کاهنی و عمری از دانش و آموزش تا بتوانی خطی از این خطوط را بخوانی و راز آنها را از دل سنگها بیرون بکشی. پنجاه سال پیش. دانشگاه شیکاگو.شب است. همه رفتهاند. دفتر خلوت. بیرون هوا گرم است، اما نه به گرمای لارستان. جوان ایرانی سر به زیر دارد و غرق در دهها فرهنگ زبانهای باستانی. جایی میان عیلامی و آرامی و پارسی باستان و اوستایی و سانسکریت. استادش، دکتر هِلِک، خوشحال است که کسی از آن دیار به فکرش رسیده رازهای سرزمینش را بیابد. سی سال پیش. تهران. جوان شیکاگو با آرزوهایی بزرگ، کار خود را آغاز کرده است، اما موجی میآید و از کار بازش میدارد. حالا در خانه، ماهیهای آکواریوم پرورش میدهد و پیتزاهایی که همسرش میپزد، معیشتش را تامین میکنند. و کتیبهها یتیم ماندهاند. ده سال پیش. شوش. جوان سالهای شیکاگو به پیری فرزانه بدل شده است. پیرمرد در مکان کاهن پیر، نفس میکشد. دستش را چنان به نرمی بر کتیبههای هزاران ساله میکشد که گویی نوزادی را نوازش میکند. جوانی دیروز خاطرهای فراموش شده است در کالبدی فرسوده. چشمان کمسویش از پشت عینکی کلفت، خطوط غریب را در مینوردند و حافظه جهان را باز مییابند. امروز است. تهران.پشت میز بزرگی نشسته است. دهها فرهنگ زبانهای باستانی پیش رویش گشوده. شیشههای عینکش را بخار گرفته.چشمانش خستهاند. لبخند میزند. از پنجره فرهنگستان هنر، خیابان پر هیاهوی ولیعصررا تماشا میکند.عیلام است. شوش است و تخت جمشید. مردمان کشاورز. کاهنان بزرگ و جنگجویان با لباسهای پرشکوهشان، آرام قدم میزنند. لارستان گرم است. کودک، شاد و پرشور، در دشتهایش بازی میکند. زیر خاک به دنبال چیزی است. شاید یادگاری از نیاکانش.