تقویت اخلاق شهروندی: راهی برای گذار به مردم سالاری مشارکتی

تقویت اخلاق شهروندی : راهی برای گذار به مردم سالاری مشارکتی(۱)

همایش«انسان شناسی فرهنگی وا خلاق شهروندی»دی ماه ۱۳۸۵ /  انجمن جامعه شناسی ایران و مرکز مطالعات فرهنگی شهر تهران

چکیده

امروزه در ادبیات سیاسی جهان بیش از هر‌چیز بحث گذار از مردم‌سالاری (دموکراسی) نمایندگی به مردم‌سالاری مشارکتی مطرح است. دلیل این امر آن است که با رشد جوامع انسانی، گسترش شهر‌نشینی و بالا رفتن فرهنگ عمومی و پیچیده‌تر شدن هر‌چه بیش از پیش سازوکارها و روابط انسانی افکار عمومی و اقشار گوناگون اجتماعی هر‌چه کمتر حاضر به پذیرفتن سیاست و سیاست‌مداری به صورت حرفه‌ای هستند و برعکس بیشتر تمایل دارند سرعت چرخه‌های سیاسی و امکان مشارکت مستقیم خود را در مدیریت زندگی و سرو‌سامان دادن به وضعیت عمومی و زندگی روزمره خویش افزایش دهند.

شروع این فرایند سال‌هاست نه فقط در کشورهای توسعه‌یافته بلکه در کشورهای در حال توسعه از خلال گسترش و تعمیق فعالیت‌های سازمان‌های غیر‌دولتی در همه زمینه‌ها، به وجود آمدن سازمان‌های غیر‌دولتی منطقه‌ای و بین‌المللی و تاثیر‌گذار شدن هر‌چه بیشتر آن‌ها در سیاستگذاری‌های ملی و جهانی مشهود است. و هر‌چند هنوز در چشم‌اندازهای قابل تصور دولت‌های ملی را باید واحد‌های سیاسی غالب به شمار آورد، اما رفته‌رفته نطفه‌های گذار به دوران پس از دولت ملی ظاهر می‌شوند و چشم‌انداز گذار به موقعیت پسا‌دولت ملی پدید می‌آید. در این چشم‌انداز شهر و شهروندی نقشی اساسی دارند و در این مقاله تلاش می‌شود  سازوکارهایی را که می‌توان برای این گذار از دولت و سیاست مبتنی بر مردم سالاری نمایندگی (تفویض اختیار به سیاستمداران حرفه‌ای) به مردم‌سالاری مشارکتی ( مستقیم) در نظر گرفت، بررسی شده و تاکید بر آن است که چگونه و با استفاده از کدام منابع می‌توان و باید از طریق  تقویت اخلاق شهروندی و تفکر شهروندی  به این هدف نائل آمد. در واقع استدلال مقاله آن است که شهروندی نوعی تمرین در ابعاد کوچک برای رسیدن به آن نوع از مردم‌سالاری است و به خصوص با استفاده از امکانات دید فناورانه ( جامعه شبکه‌ای) و به کارگیری درست و مناسب تقسیمات شهری ( به ویژه زندگی محله‌ای و تقسیم شهر به خرده‌پهنه‌های قابل مدیریت مستقیم) می‌توان به سوی این اشکال جدید حرکت کرد و نه فقط  الگویی برای گذار به واحدهای بزرگتر ارائه داد، بلکه حتی به صورتی موازی مردم‌سالاری نمایندگی را نیز که هنوز برای تحکیم فرایندهای ملت‌سازی و دولت‌سازی در کشوری همچون کشور ما ضروری است، تقویت کرد.

کلید واژگان: انسان‌شناسی شهری، انسان‌شناسی فرهنگی ، دولت‌سازی، شهروندی، دموکراسی مستقیم، مردم‌سالاری  مشارکتی، مردم‌سالاری نمایندگی، ملت‌سازی.

مقدمه و طرح مساله

شهر‌‌‌نشینی امروز به شکل غالب و قطعی زندگی انسان‌ها بدل شده است. بیش از نیمی از مردم جهان در شهر‌ها زندگی می‌کنند(UN-Habitat, 2005:192) و این میزان در کشورهای توسعه‌یافته و یا در کشورهای در حال توسعه با رشد بالا، بسیار بیشتر است و گاه به بالای ۷۰ تا ۸۰ درصد جمعیت می‌رسد(Ibid:195 s). افزون بر این ورود جهان به دوران انقلاب اطلاعاتی و شبکه‌ای شدن آن امروز سبب شده است که جمعیت‌های غیر‌روستایی نیز درون شبکه‌های اطلاعاتی جای گرفته و هر‌چه بیشتر و نه فقط از طریق تصاویر و ذهنیت‌هایی که از خلال رسانه‌ها به آن‌ها می‌رسد(UN, 2004:131-140; Landy, 1993; Castells, 1989) بلکه همچنین از طریق تغییر در سبک‌های زندگی‌شان و در بسیاری از نواحی از طریق دو فرایند نزدیک شدن فیزیکی به شهرها(Braczyk et al. 1999; فکوهی ۱۳۸۳ب:۱۰۵-۱۱۶) و بازگشت به روستای شهرنشینان(فکوهی: همان) هر‌چه بیشتر با زندگی شهری نزدیک شده و مسائل‌شان با مسائل شهرنشینان نزدیک شود.

در این شرایط، شهرها هر‌چه بیش از پیش اهمیت می‌یابند و  با بالا رفتن جمعیت‌های شهری و ظهور کلان شهرها نه فقط تجمع ها و ثروت‌ها و قدرت‌های بزرگی درون شهرها جای می‌گیرند و آن‌ها را بدل به واحدهایی با توانایی‌های بالای سیاسی می‌کنند. بلکه همچنین به دلیل رشد مردم‌سالاری و اختیارات مردمی در سطوح هر‌چه گسترده‌تری، مطالبات مربوط به مردم‌سالاری مشارکتی و از نوع نزدیک  جایگزین مطالبات پیشین یعنی مردم‌سالاری‌های مبتنی بر نمایندگی و تمرکز قدرت در راس و در نهادهای رسمی سیاسی می‌شود(Booth et al. 2005: 13-36 ).

بسیاری از شهرهای جهان امروز از قدرت و ثروتی بیشتر از برخی از دولت‌های ملی برخوردارند و مردم این شهرها طبعا حاضر به پذیرش هر نوع تصمیم‌گیری از بیرون  به نام دولت ملی نیستند و بنابراین تلاش می‌کنند که حکومت‌های شهری خود را تقویت کنند(Parker 2004:213-225; Taylor, 2004:31-51).

تقویت شهروندی به طور عام  و اخلاق شهروندی به طور خاص در این میان می‌تواند راهی فرهنگی و مناسب باشد که بتواند حوزه های سیاسی و اجتماعی را به یکدیگر پیوند داده و امکان رسیدن به یک آلترناتیو را در این زمینه فراهم آورد. بدین منظور لازم است ابتدا موضوع را در چارچوبی تاریخی مورد توجه قرار دهیم و بر این نکته تاکید کنیم که لزوما نباید مفاهیمی چون شهروندی و شهر را در چارچوب نوع خاصی از نظام‌های سیاسی که امروز در جهان شکل غالب را دارند محدود کنیم، بلکه می‌توانیم با توجه به تجربه این کشورها و سایر کشورهای جهان به اشکال جدیدی دست بیابیم که کارایی بالاتری از نظام‌های کنونی داشته باشند بدون آنکه این امر سبب ایجاد اختلاف و قرار گرفتن در تضاد و تناقض با نظام‌های جهانی شود که به ناچار باید درون آن‌ها زندگی کنیم(Commission on Global Governance 1995: 1-59; Bhargava & Reifeld, 2004: 84-106).

پیشینه مفهوم شهروندی

شهروندی در معنای جدید آن که از انقلاب فرانسه به این سو به دست آورد، مفهومی کاملا سیاسی است که به آن اشاره خواهیم کرد. اما این مفهوم دارای پیشینه‌ای طولانی در ادبیات و تاریخ سایر کشورها نیز هست. در تاریخ و تمدن اسلامی، موقعیت صدر اسلام و حکومت پیامبر (ص) از جمله اشکالی است که هنوز از نقطه نظر شهروندی جدید مورد بررسی قرار نگرفته است و توجه اغلب تاریخ شناسان در آن بر رابطه میان  دو حوزه دینی و سیاسی  بوده و کمتر به مفهوم  شیوه زیست و نزدیکی میان نظام سیاسی و حکومت‌شوندگان در غالب یک نظام زیستی همچون شهر بدان توجه شده است(فکوهی، ۱۳۸۳: ۱۴۹ و بعدی، فکوهی، ۱۳۸۱:۶۱-۸۰). افزون بر این‌، تجربه صدر اسلام متاسفانه بزودی با  الگو‌برداری حاکمان اسلامی از امپراتوری ساسانی و به وجود آوردن یک حاکمیت امپراتوری شکل با تاکید بر شهرهای بزرگ و سلسله‌مراتبی شدن و از میان رفتن رابطه میان  حکام و مردم عادی، آن سنت اولیه را از میان برد و جای خود را به بازتولید نظام های باستانی داد که پیش از آن در امپراتوری های ایرانی و رومی مشاهده می‌شد.

باز هم در سنت اسلامی، فیلسوفانی چون فارابی و ابن سینا که به شدت تحت تاثیر اندیشه یونانی درباره شهر بودند، مفهوم مدینه فاضله را در سنت نوافلاطونی به کار بردند و اخلاقی را در باره ضرورت‌ها، حقوق و وظایف شهروندان چنین شهری مطرح کردند. در این میان سهم فارابی بسیار زیاد بود و او با کتاب «اهل مدینه فاضله»و همچنین «السیاسه المدنیه»(الفاخوری، ۱۳۷۳: ۴۳۶-۴۳۸) خود توانست بخشی از سنت یونان باستان را درباره اخلاق شهروندی به  جهان اسلام  و از آن طریق حتی به اروپایی که هنوز در حال شکل‌گیری اولیه خود بود منتقل کند.

با این وصف مفهوم شهروندی  و محتوای آن نمی‌توانست در اروپای قرون وسطایی که در آن جز چند شهر معدود، اغلب شهرها شکل قلعه‌های اربابی را داشتند و در آنها خبری از شهروندان و اهالی جز در خدمت ارباب  نبود و اکثریت مردمان نیز در روستاها و خارج از شهرها زندگی کرده و شهرها منطقه ای غیر‌قابل دسترس و کاملا محافظت شده بودند، داشته باشد(فکوهی، ۱۳۸۳: ۷۰- ۷۹). تنها با دوران رنسانس بود که اروپا شروع به  شهری‌شدن کرد و شهرنشینی در قالب حکومت‌های جدید مطلقه اروپایی و رشد تجارت و صنعت در سده‌های ۱۴ تا ۱۸ میلادی توانست به شیوه‌ای گسترده در این قاره بدل گردد(فکوهی، ۱۳۸۳: ۷۹ – ۸۳).

با این وصف تا پیش از شکل گرفتن اندیشه‌های آغازین انقلاب فرانسه و سایر انقلاب‌های بورژوایی و دموکراتیک اروپایی از سده ۱۸ به بعد، یعنی حرکت فکری روشنگری،  دائره‌المعارف‌نویسی و «فیلسوفان» قرار‌داد اجتماعی نمی‌توانستیم انتظار داشته باشیم که اخلاق شهروندی به مثابه اندیشه‌ای سازمان‌یافته امکان بروز بیابد. این امر با چند واقعه مهم به وقوع پیوست: انقلاب امریکا و قانون اساسی این کشور در ۱۷۸۱، انقلاب فرانسه و قانون اساسی و همچنین  شکل گرفتن اعلامیه حقوق بشر از سال ۱۷۸۹ به بعد (Rouland, 1990) و سرانجام شکل‌گیری حکومت‌های قانونی موسوم به دولت‌های ملی ( یا دولت – ملت) در سراسر اروپا و گسترش آن‌ها از خلال فرایند‌های جهانی شدن ( استعمار، نو‌استعمار و سایر فرایندها) به کل جهان در طول دو قرن اخیر(Arendt, 1982:13, 293 s.). مهم‌ترین این وقایع تبعا انقلاب فرانسه بود که این واژه را ابداع کرد(Soboul, 1970).

واژه شهروند (Citoyen) فرانسوی از ریشه لاتین (Civis) می‌آید که فوستل دو کولانژ در تاریخ شهر باستان آن را در نزد یونانیان در اتحادی قراردادی می‌دانست میان رئوسای گروه‌های قبیله‌ای برای استقرار در یک نقطه مشخص (شهر) و تبعیت از خدایان و قوانین واحد و همچنین شرکت در مناسک مشترک (۱۸۳۰-۱۸۸۹:۲۲۶-۲۳۰). البته  این مفهوم تنها در یونان باستان و شهروندی تنها به مثابه عضوی از شهر معنا داشت که این تعلق از خلال یک خانواده یا کلان انجام می‌گرفت و قرارداد در واقع قراردادی الیگارشیک بود که میان رئوسای قبایل یا خانواده‌های تشکیل‌دهنده شهر بسته‌شده بود و در آن تمام بردگان و زنان شهر بیرون از دایره تنگ «مردم‌سالاری» قرار می‌گرفتند زیر جزو «دموس» به حساب نمی‌آمدند(Fustigere, 1999). البته تفکر افلاطونی اصولا ضد دموکراتیک بود و معتقد به حکومت نخبگان (فیلسوفان) نه از طریق تفیض اختیار از جانب مردم بلکه بر اساس رای خدایان و مثال‌ها بود(افلاطون، ۱۳۶۷:۸۶۱ و بعدی، گمپرتس، ۱۳۷۵ : ۱۰۵۱-۱۰۷۸). ارسطو نیز که نظر مثبت‌تری نسبت به دموکراسی داشت آن را لزوما مشروط به قرار گرفتن در حد وسطی می‌دانست که نه به «عوام» بها دهد و نه خود را در قالب اشرافیت‌گرایی ( آریستوکراسی) اسیر کند(ارسطو، ۱۳۷۰:۵۵-۵۹، ۱۴۵-۱۴۷، گمپرتس، ۱۳۷۵: ۱۵۶۴ و بعدی). بهر‌رو تجربه یونان در روم بیشتر در قالب یک امپراتوری الیگارشیک تجدید شد و کمتر در قالب یک جمهوری دموکراتیک (‌هر‌چند این تجربه نیز در روم وجود داشت و ریشه اصلی مردم‌سالاری کنترل‌شده به وسیله یک مجلس عالی یا سنا را باید در روم دانست)(Fustigiere, 1999; Michel, 1991:18-51; Mosse, 1989:44-94).

مرحله بعدی که اروپا به مفهوم شهروندی پرداخت، مهم‌ترین مرحله و مرحله‌ای بود که در تاریخ جهان بسیار تاثیر‌گذار بود. بدین ترتیب بود که در دورانی نسبتا  متاخر منتسکیو در کتاب روح‌القوانین(فکوهی، ۱۳۸۱: ۱۰۷-۱۰۹) خود شهروندی (citoyenete) را مجموعه‌ای از سازوکارهای اخلاقی – مدنی  می‌داند که باید بر روابط میان  شهروندان حاکم باشد تعریف کرد و تلاش نمود بیشتر به روحی که در اندیشه ارسطویی نسبت به مردم‌سالاری وجود داشت، برسد‌. هم از این رو منتسکیو مفهوم قانون اساسی و حکومت مردم‌سالاری مشروطه را تدوین کرد که اساس آن بر مشروعیت دوگانه حاکمیت از پایین ( در قالب مجلس عوام و نظام‌های انتخاباتی) و از بالا ( بر پایه نهاد سلطنت و مجلس خواص) بود. این نظام که در نظریه منتسکیو با شکل گرفتن  نهاد دولت بر اساس تفکیک قوای سه‌گانه تکمیل می‌شد بعدها به طور کامل در نظام‌های مردم‌سالاری مشروطه ( نظیر بریتانیا) پیاده شد در حالی که در نظام‌های فرانسوی و قاره‌ای به طور کلی نوع رادیکال‌تری از شهروندی دموکراتیک مبتنی بر جمهوریت رایج شد که هر‌چند نظام دو مجلسی و کنترل «عوام» از طریق یک مجلس دوم ( نظام دو‌مجلسی) را حفظ کرد اما دامنه و توانایی یک قشر بزرگ سیاسی را در قالب احزاب و نهادهای سیاسی حکومتی و مخالفان حکومت بسیار گسترش داد و به بازی‌های انتخاباتی و آزادی‌های بیان و عقیده و مطبوعات و سایر رسانه‌ها به مثابه ابزارهای اصلی این سازوکارها دامن زد(Tsebelis, 1997).

بدین ترتیب در واقع انقلاب‌های جدید بودند که مفهوم شهروندی را به مثابه پایه‌ای برای دولت‌های ملی جدید  قرار دادند‌: ملت مجموعه‌ای منسجم از شهروندانی که به یک قدرت سیاسی مشروعیتی از پایین ( برخلاف مشروعیت‌های از بالا در نظام‌های گذشته) به وجود آوردند. با این وصف این نظام‌ها در تجربه استعمار چندان آزمایش خوبی از خود در گسترش  نظام‌های مردم‌سالار نشان ندادند و فرایندهای استعماری فرایندهایی بودند که عمدتا با تخریب نظام‌های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی محلی همراه بودند، بدون آنکه مفهوم شهروندی و مفهوم مردم‌سالاری را به کشورهای زیر استعمار منتقل کنند.(Cohn, 1996; Ginio, 2006) در عین حال این کشورها به ناچار تمامی به تشکیل دولت‌های ملی وادار شدند تا بتوانند درون نظام جهانی قرار بگیرند بدون آنکه این قرار گرفتن در چارچوب‌های حقوقی مشخص و به ویژه کارا و واقعی یعنی در چارچوب‌های شهروندی و حقوق آن تعریف شود.

در این حال در کشورهای توسعه‌یافته در قرن بیستم و پس از جنگ جهانی دوم، امکان پدید آمدن دولت‌های رفاه فراهم شد و بدین‌ترتیب گسترش شهرنشینی توانست به حکومت‌های محلی بزرگ یعنی کلان‌شهرهایی امکان پیدا شدن بدهد که هر یک دارای انباشت ثروت‌، جمعیت و قدرت دولت‌هایی کوچک و حتی متوسط را داشتند. این کلان‌شهرها امتیازات زیادی برای ساکنان خود فراهم می‌کنند، اما در عین حال مشکل‌ساز نیز هستند (آلودگی‌های زیست‌محیطی، تنش‌ها و مزاحمت‌های همسایگی، شورش‌های شهری‌، اوباشیگری ، انحرافات اجتماعی…). امروز نیز با موقعیتی سروکار داریم که از یک سو شهر‌نشینی به امری جهانی تبدیل شده است، اما از سوی دیگر به دلیل نبود اخلاق شهروندی و امکانات عملی آن در بسیاری از کشورهای جهان که شاید بتوان گفت بزرگترین بخش این کشورها را تشکیل می‌دهند، اغلب مردم جهان برغم امتیازات شهرنشینی رنج بسیار زیادی از آن نیز می‌برند و موقعیتی بسیار متناقض و در بسیاری موارد حتی خطرناک را تجربه می‌کنند(Bonnet, 1999; Rochefort, 1999).

با توجه به این پیشینه تاریخی – نظری اخلاق شهروندی را می‌توان مجموعه‌ای از قوانین و عرف‌های اجتماعی تعریف کرد که بتوانند در این زمینه به ویژه در شهرهای بزرگ و متوسط  اما همچنین در شهرهای کوچک به دست اندرکاران و ساکنان این شهرها برای زندگی هماهنگ و بدون تنش چه با یکدیگر و چه با محیط زیست و به توسعه پایدار یعنی امکان گذار آرام موقعیت‌های مناسب کنونی و از میان برداشتن موقعیت‌های نامناسب کنونی، برای نسل‌های آینده امکان دهد.

ضرورت موضوع برای کشور ما  

در برابر این پرسش که چرا موضوع شهروندی برای کشور ما اهمیت دارد می توان چندین استدلال مشخص را مطرح کرد که مهم ترین آنها عبارتند از موارد زیر:

۱- ایران کشوری عمدتا شهری است (بیش از ۶۵ درصد). وجود تهران بزرگ کلان شهرهای متعدد با جمعیت های میلیونی در کنار بیش از ۷۰۰ شهر و چشم انداز ۱۰۰۰ شهر در بیست سال آینده از کشور ما، شهری ترین کشور خاور میانه و به طور کلی منطقه قفقاز و حتی آسیای جنوبی را ساخته است و این نه فقط در معادلات جهانی بلکه در معادلات داخلی  و برنامه ریزی در تمام سطوح باید مد نظر باشد(حسامیان و دیگران، ۱۳۷۷، سلطانزاده، ۱۳۶۷، عظیمی، ۱۳۸۱).

  • در مناطق غیر شهری کشور ما، عشایر امروز با یک درصد از جمعیت کل کشور به شدت فرایند یکجا نشینی را تجربه می کنند و چشم اندازی برای تداوم این شیوه از زندگی در آینده ای حتی میان مدت نیز وجود ندارد(فکوهی، ۱۳۸۳ د). اما درباره روستا نشینی باید توجه داشت که برغم جمعیت حدود ۳۰ تا ۳۵ درصد روسائیان کشور ما، این روستا ها به دلیل همجواری های فیزیکی با شهرها و به دلیل انقلاب اطلاعاتی و گسترش رسانه ها  به شکل گسترده ای شهری شده  اند. امروز بسیاری از روستاهای ما  به صورت فیزیکی به شهرها متصل هستند و یا حتی درون بافت شهری قرار گرفته اند. روستائیان از طریق وسایل حمل و نقل عمومی و  شخصی دائما با شهرها رابطه دارند و روستا نشینی بیشتر بدل به نوعی زیستگاه تبدیل شده است و نه  نظامی  اقتصادی که در کنار نظام صنعتی شهر به زندگی خود ادامه دهد(فکوهی، ۱۳۸۳ ب: ۳۳۷-۳۵۱). اتصال کامل روستا ها به شبکه برق که پس از انقلاب اسلامی انجام شد نیز تمام وسایل الکترونیک و شهری و رسانه های تصویری را به روستاها وارد کرده و ذهنیت روستائیان را تغییر داده است(فکوهی، ۱۳۸۴). افزون بر این هر سال تعداد بسیار زیادی از روستائیان وارد دانشگاه های کشور شده و یا از آنها فارغ التحصیل می شوند و از این طریق رابطه ای انسانی، پایدار  و عمیق را میان شهر و روستا به وجود می آورند. بنابراین سخن گفتن از نوعی  تقابل  شهر نشینان و روستا نشینان به مثابه دو گروه جمعیتی با تمایلات و ذهنیت های  کاملا  متقابل امروز کاملا بی معناست.
  • سرعت شهری شدن بسیار بالا بوده است بنابراین نتوانسته است ذهنیت های مناسب یعنی «شهروندی» را در شهرها به وجود بیاورد . در نتیجه ما بیشتر با روستاهایی  شهر زده و با شهرهایی روستا زده روبرو هستیم تا با شهرهایی در موقعیت های مناسب شهروندانه. این روند تا اندازه زیادی ناگزیر بوده است  و این اتفاقی است که در اکثر کشورهای  جهان سوم شاهد آن هستیم(فکوهی، ۱۳۸۳ ب: ۳۷۷-۳۸۰). اما این کشورها به صورت های مختلف و متفاوتی آن را مدیریت کرده اند. در کشور ما برنامه ریزی های آمایشی شهری از سه دهه پیش تا اندازه ای توانسته اند از انفجار گسترده شهرنشینی جلوگیری کنند و به ویژه توانسته اند با به وجود آوردن  چند کلان شهر به جای یک کلان شهر ( تهران) به توزیع جمعیت در سطح کشور کمک کنند. با این وصف این امر نتوانسته است  به خودی خود تاثیری در گسترش اخلاق  و فرهنگ شهروندی داشته باشد(عظیمی، ۱۳۸۱).
  • وجود برخی از آسیبها و مشکلات اجتماعی – فرهنگی در شهرهای ما در حدی بالاتر از استانداردهای جهانی ( مشکلات ترافیکی، برخی از انحرافات اجتماعی …) است و این امر نه فقط اسباب رنج بردن و عدم آسایش شهروندان در کوتاه و میان مدت است بلکه همچنین می تواند اثرات دراز مدت تری داشته باشد که بر روند توسعه عمومی کشور و حتی بر سیاست های کلان اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و … آن نیز تاثیری منفی بر جای بگذارد و چرخه های بیمارزا را ایجاد کند که حتی به شرایط بسیار نامطلوبی چون گسترش ناآرامی های و تنش های  اجتماعی و بروز انحرافات پایدار و معضل های سخت و پیچیده منجر شود که مقابله با آنها سپس کار بسیار مشکل و توان فرسایی خواهد بود.

 

با توجه به این نکات ایجاد اخلاق شهروندی برای ما ضرورتی اساسی دارد . اما باید توجه داشت که این اخلاق را نمی توان در خلاء و بدون در نظر گرفتن موقعیت های مختلف  محلی و به خصوص جهانی به وجود آورد. شرایط و فرایند عمومی جهانی شدن امروز به ما حکم می کند که تمام برنامه ریزی های را با در نظر گرفتن این واقعیت بیرونی و در عین حال جاری در تمام سطوح محلی مان انجام بدهیم(فکوهی، ۱۳۸۱ الف). از این رو توجه به چارچوب های  جهانی موضوع اهمیت می یابد.

 

چارچوب های جهانی ساخت اخلاق شهروندی

نخستین نکته‌ای که باید به آن توجه داشت این است که فرایند جهانی شدن با محوریت اقتصاد نولیبرال و یک جانبه‌گرایی امریکایی در آن و مقاومت‌های گوناگون در برابر این فرایند جهان را در موقعیت تنش‌آمیز و خطرناک قرار داده است(Cassen, 2000: 14-16; Halimi, 2000: 17-21). اینکه فرایند مزبور شکل تهاجمی دارد و برای کشورهای جهان سوم و حتی برای تداوم دموکراسی در خود کشورهای توسعه‌یافته امری خطرناک است، امروز کاملا روشن است. با این وصف شناخت و آگاهی نسبت به این موضوع به معنای آن نیست که بتوان لزوما به صورتی سهل و ساده با آن مقابله کرد(Matterlat, 1999; Inda et al. 2002: 35-80). فرایندهای مقاومت نیز که بدان اشاره شد، اغلب اشکال پیوندی و ترکیب یافته‌ای از سنت‌های محلی و اشکال مدرن غربی وارد شده، به کشورهای مستعمره پیشین را به وجود می‌آورند که شناخت آن‌ها و مدیریت آن‌ها بسیار مشکل است(Ruano-Borbalon, 1998). پدیده‌هایی همچون قوم‌گرایی‌های جدید(Amselle, 1999; Brown, 1996; Byron, 2000; Camilleri, 1998; Naim, 1997; Smith, 1999; احمدی، ۱۳۷۸)، جماعت‌گرایی‌ها( Eriksen, 1993; Gil, 1999, Muchielli, 1999; Sindzingre, 1999; بروتون، ۱۳۸۰ )، تنش‌ها و جنبش‌های اجتماعی با مطالبات جدید، تغییر موقعیت زنان و مردان در جوامع، تغییر موقعیت اقشار اجتماعی،  گسترش فناوری‌ها و تاثیر آن‌ها بر زندگی روزمره مردمان این کشورها (Downey & McGuigan, 1999: 168s., Castells, 1989) و غیره برخی از این موارد هستند که تنها به صورتی موردی و جزء‌نگر می‌توان بر آن‌ها تاثیر گذاشت و درکشان کرد تا سپس در رابطه به آن‌ها به راه حل‌های مدیریتی دست یافت. بنابراین توجه داشته باشیم که اشکال مقاومت عموما  قابلیت‌ها و سازوکارهایی بالقوه را ایجاد می‌کنند که می‌توانند به صورت منفی یا مثبت تحول یافته و استفاده‌ای خودکار و ساده از آن‌ها در جهت منافع یک کشور ممکن نیست. هر‌گونه استفاده از این  مقاومت‌ها و یا سامان دادن  یا مدیریت کردن و یا در صورت نیاز از میان برداشتن آن‌ها نیاز به بررسی‌های پیچیده اجتماعی بر روی پی‌آمدهای موضوع دارد.

بحران نظام های سیاسی مردم سالاری و پی آمدهای آن در کشورهای در حال توسعه

جهانی شدن در عین حال با فرایند دیگری همراه بوده است که خود یکی از دلایل آن به شمار می‌رود. این فرایند بحران مردم‌سالاری‌های مبتنی بر تفویض و نمایندگی( احزاب، پارلمان، سندیکاهای حرفه ای …) است(Booth et al., 2005:1-13) که سال‌هاست در کشورهای غربی آغاز شده است و  از جمله پی‌آمدهای آن کاهش سندیکالیسم (Caire, 1999; CGT, 1992; Cabbe et al. 1992) و رشد جنبش‌های خود‌انگیخته اجتماعی  بدون آنکه این جنبش‌ها از رهبری و حتی اهداف مشخصی تبعیت کنند بوده است. خود‌انگیختگی در اینجا که خود نوعی از مقاومت نیز به شمار می‌آمده است سبب شده است که  بحران سیاسی تقویت شود زیرا  سیاستمداران حرفه ای دیگر نمی‌توانند و نمی‌دانند با چه کسانی باید وارد مذاکره شده و مخاطبان «حرفه‌ای» خود را در کجا بجویند(Booth et al. 2005). برای این موقعیت می‌توان دلایل زیادی را بر شمرد که آن جمله موارد زیر هستند:

  • بی‌اعتمادی هر‌چه بیشتر مردم در سطوح عام به قشر سیاسی حرفه‌ای ( از جمله به دلیل فساد اقتصادی به ویژه در حوزه کمک به احزاب سیاسی برای کارزارهای انتخاباتی‌شان) که آن‌ها را بیشتر در دغدغه تجدید قدرت خود می‌بینند تا دلسوزی برای شهروندان(Heidenheimer et al. 2006).
  • پایان یافتن و یا کم اثر شدن عمومی سازوکارهای دولت رفاه (Timonen, 2003:1-19; Guillemord, 2000:17-29)از سال‌های دهه ۱۹۸۰ که به پدید آمدن قشر بزرگی از محرومان در کشورهای ثروتمند شده است که اصطلاحا به آن‌ها «جهان چهارم»(Bourdieu, 1993; Schnapper, 1996; Wacquant, 2006; Zeneidi-Henry, 2002) می‌گویند(جهان سومی درون جهان اول).
  • غیر‌قابل کنترل شدن میراث استعماری: مهاجرت گسترده مردمان مستعمرات پیشین به کشورهای استعماری سابق و به وجود آمدن موقعیت‌های چند‌فرهنگی و تکثر و تعدد اقوام و زبان‌ها و ادیان کاملا متعارض در پهنه‌های کوچک سرزمینی، نژاد پرستی‌ها و تبعیض‌ها و پی‌آمدهای آن‌ها که  گاه به گاه به صورت شورش‌های شهری با خسارات جانی و مالی بسیار ظاهر می‌شوند(Inda, 2002: 379-450).
  • شکل گرفتن و قدرت یافتن ابتکارهای محلی – منطقه‌ای، مقاومت‌های فرهنگی – انسانی در برابر جهانی شدن در روند کنونی آن، قدرت یافتن سازمان‌های غیر‌دولتی در سطوح منطقه‌ای و بین‌المللی(Lechner & Boli, 2000:243-282).
  • اهمیت یافتن حکومت‌های محلی: شهرداری‌ها (Jouve, 2005: 223-250)


چارچوب انسان شناسی  بحث

برای روشن شدن موضوع در این زمینه پیش از هر‌چیز باید توجه داشت که فرایند جهانی شدن بیشترین ضربه را به فرهنگ‌های غیر‌مرکزی زده است، زیرا تلاش می‌کند آن‌ها را یکسان و یک شکل کرده و برای تولید انبوه کالاهای خود بدل به مصرف‌کنندگان ساده نماید(Lechner & Boli, 2000). این فرایند در پی کالایی کردن همه چیز است(Ibid:145-195) که این امر خود به اخلاق ، ارزش‌های انسانی، آداب و رسوم و سنت‌ها، ضربه می‌زند و حفظ این میراث انسانی – فرهنگی امروز در دستور کار انسان‌شناسان قرار می‌دهد. انسان‌شناسان اعتقادی راسخ بدان دارند که به وجود آوردن شرایط جدیدی برای زندگی در جهان کنونی که باید آن را همان «مدرنیته»‌های محلی نامید نیاز به بهره برداری و استفاده  زیادی از منابع سنتی و  میراث‌های فرهنگی محلی و بومی دارد و بنابراین حفظ این میراث‌ها نه صرفا با دغدغه‌های موزه‌نگارانه و دانشگاهی بلکه با اهدافی هر چه بیش از پیش کاربردی و توسعه‌ای در دستور کار ما قرار می‌گیرد(Arce & Norman, 2000).

با این وصف، باید توجه داشت که مبارزه با فرایند جهانی شدن در روند کنونی آن امروز تقریبا صرفا با ابزارهای فرهنگی یا سیاسی – فرهنگی امکان‌پذیر است، منظور از این ابزارها، وسایلی هستند که بتوانند با ایجاد خلاقیت فرهنگی و رشد تولید فرهنگ‌های بومی و افزایش ابتکارها در آن‌ها و همچنین با انطباق دادن به آن‌ها با شرایط جهانی برای فراهم آوردن موقعیت‌هایی که بتوان آن‌ها را در روندهای نوزایی وارد کرد، امکان تداوم بخشیدن به آن‌ها و حتی گسترش آن‌ها را در سطوحی فراتر از سطوح محلی و ملی فراهم کرد. برای این کار نیاز به برنامه‌ریزی‌های دقیق فرهنگی وجود دارد که خود نیازمند شناخت دقیق فرایندهای جهانی و سازوکارهای پیچیده آن‌ها به ویژه در حوزه فرهنگ است(Inda et al. 2002:309-379).

برعکس منطق و زبان زور دقیقا همان جایی است که این روند تمایل دارد کشورهای جهان سوم را بدان هدایت کند. زیرا در آن نقطه می‌تواند با غلبه زور خود، مقاومت را ولو به صورت موقتی از میان بردارد. بسیاری از تجربیات در کشورهای در حال توسعه نشان داده‌اند که مقابله‌های مکانیکی در این موارد نه تنها تاثیری در  نفوذ تهاجم‌های فرهنگی بیرونی ندارند، بلکه سبب تقویت آن‌ها در میان و دراز مدت می‌شوند(فکوهی، ۱۳۷۹، فکوهی، ۱۳۸۳ ه).

نباید این حقیقت را از نظر دور داشت که بهر رو آینده انسانیت آینده‌ای چند‌فرهنگی و آمیزش میان فرهنگ‌ها و مردمان خواهد بود: مهاجرت‌ها، جا‌به‌جایی‌های فیزیکی انسان‌ها و کالاها و دانش‌ها و مهارت‌ها و اشیاء خود به خود نوعی آمیختگی به وجود می‌آورد که باید بتوان آن را پیش‌بینی کرد و از آن به صورت مثبت و در جهت منافع ملی و سود عوام شهروندان بهره گرفت(Appadurai, 1990).

منابع اخلاق شهروندی: منابع دینی، سنتی و فرهنگی 

با توجه به آنچه گفته شد، می‌توان بر این نکته تاکید کرد که اخلاق شهروندی فرایندی است که باید همچون هدفی اساسی در نظر گرفت و آن را به صورتی تدریجی ساخت. این انتظار که این اخلاق و فرهنگ مربوط به آن، به صورت خودکار و با تغییرات سیاسی به وجود بیایند، انتظاری کاملا بیهوده است که نتیجه منفی آن، انفعال ما و کنار گذاشتن اندیشه و ابتکار برای ایجاد و ساختن فرهنگ مزبور است.

اما این ساختن نمی‌تواند از صفر انجام شود. هیچ فرهنگ و هیچ اخلاقی را در هیچ زمینه‌ای نمی‌توان با حرکت از صفر و بدون پشتوانه‌ها و مواد خام ضروری بر پا کرد. در این میان هر‌اندازه پشتوانه‌های ما در این زمینه قوی‌تر و پُر‌بارتر باشند، شانس ما نیز برای دست‌یابی به هدف غایی یعنی  تبیین یک اخلاق شهروندی مناسب  خود و  امکان دادن به گسترش و رواج یافتن این اخلاق بیشتر می‌شود.

ما خوشبختانه در کشوری زندگی می‌کنیم که با توجه به فرهنگ و پیشینه تمدنی چند هزار ساله، دست پُری در این زمینه دارد و منابع برای کار در این حوزه بسیار زیاد است. با این وصف باید اذعان کرد که کمتر به این منابع توجه شده و اگر هم مورد توجه قرار گرفته‌اند، کمتر برای استخراج موارد کاربردی و تبدیل کردن این موارد به راهکارهای قابل استفاده تلاش شده است. ما در اینجا تلاش می‌کنیم یک طبقه‌بندی اولیه از این منابع ارائه دهیم. مهم‌ترین منابع قابل استفاده برای ساختن یک اخلاق شهروندی را در کشور را می‌توان در موارد زیر یافت:

۱- دین: انسجام و یکدستی دینی در کشور ما نقطه مثبتی به حساب می‌آید. در عین حال اقلیت‌های دینی ایران ادیان ابراهیمی و در چشم‌انداز مشترکی با دین اکثریت قرار دارند. هر‌چند در سال‌های اخیر از این منابع استفاده زیادی شده است، اما ما هنوز با وضعیت مطلوب  فاصله زیادی داریم. واقعیت آن است که باید بتوان از تمام ادیان و مذاهب موجود درکشور و از تمام تون قابل دسترس آن‌ها در ایجاد یک اخلاق شهروندی بهره گرفت. که در این زمینه تبعا دین اسلام، دین رسمی و اکثریت مطلق مردم این کشور دارای اولویت مطلق نیز هست (فکوهی، ۱۳۸۵).

  • سنت: ما گنجینه‌ای بزرگ از رفتارها، باورها و عرف‌ها و آداب و رسوم داریم که هنوز در بخش بزرگ خود مورد استفاده قرار نگرفته‌اند. مطالعه بر پیشینه چند هزار ساله شهر‌نشینی در ایران و اخلاق انسانی در این کشور می‌توان کمکی اساسی به ما برای باز‌آفرینی مدرنیته خود بکند: مدرنیته در تناقض با سنت نیست، بلکه باید از دل آن بیرون بیاید. دلیل آنکه ما مدرنیته را بیشتر در تضاد و تنش با سنت می‌بینیم، برون‌زا بودن مدرنیته در تعریف کنونی آن و نبود هم‌خوانی و همسازی آن با فرهنگ بومی است. هر فرهنگ و هر کشوری نیاز دارد و باید مدرنیته خود را بر اساس سنت‌های خود بسازد(فکوهی، ۱۳۷۹).
  • تنوع محلی، قومی، زبانی : وجود سنت‌ها و آداب و رسوم و زبان‌های محلی و قومی برای کشور ما یک نعمت بزرگ است که باید آن را قدر بدانیم و بتوانیم از آن استفاده مناسب برای ساختن جامعه جدید خود بکنیم، این کار دو دلیل اصلی دارد: نخست آنکه استفاده و مدیریت صحیح منبعی اضافه برای ساختن شهروندی برای ما به حساب می‌آید و دوم آنکه مدیریت نامناسب و مبتنی بر پیش داوری‌های نادرست سبب ایجاد و افزایش خطر تنش و تفرقه‌هایی می‌شود که ما همواره توانسته‌ایم در طول تاریخ خود از آن‌ها پرهیز کنیم.
  • اخلاق مدنی: تقویت مفاهیم و باورهای اخلاقی که باید در یک روند اجتماعی شدن عقلانی‌شده انجام بگیرد و برای این کار باید فرایندهای موازی اجتماعی شدن ( خانواده، سیستم رسمی آموزش، حوزه عمومی زندگی شهروندان‌) با یکدیگر هماهنگی داشته  ناقض یکدیگر نباشند، چه در غیر این صورت  هیچ یک نمی‌توانند تاثیر چندانی گذاشته و شهروندی شکل نمی‌گیرد: چرخه‌های نامناسب که آسیب‌زا هستند باید بدل به چرخه‌ای مثبت و سالم‌ساز شوند.
  • اخلاق سیاسی : نقطه ضعف ما شکل نگرفتن و درونی نشدن مفهوم «دولت» در ذهن مردم در معنای اصیل آن است: دولت چیزی بیرونی و به مثابه نوعی حاکمیت جدا از کالبد عمومی  درک می‌شود در حالی که باید آن را انعکاسی از روابط و اراده عمومی به شمار آورد: تقویت مشارکت سیاسی و فراهم آوردن زمینه‌های مناسب این مشارکت وظیفه‌ای اصلی است زیرا در چشم‌اندازی کوتاه و میان مدت ما هنوز باید در راه تقویت مردم‌سالاری نمایندگی پیش برویم. با این وصف در همین حال باید فرایندهای موازی را برای گذارغایی به مردم‌سالاری مشارکتی نیز فراهم کرد: تقویت حکومت‌های محلی، تمرکز‌زدایی، تقویت سازمان‌های غیر‌دولتی، بالا بردن ظرفیت‌های نقد و نقد‌پذیری در جامعه و کاهش تنش‌ها و روابط مبتنی بر زور، در عین حفظ امنیت و صلح اجتماعی به مثابه مهم‌ترین محور زندگی اجتماعی انسان‌ها.

 

نتیجه گیری و راهکارها

در نهایت با توجه به مباحث ارائه شده در این مقاله  می‌توان و باید بیش و پیش از هر چیز بر موارد زیر تاکید کرد:

۱- ضرورت نگاه و رویکرد انسان‌شناسانه و فرهنگی به شهر و نهادینه کردن این رویکرد از طریق برنامه‌هایی همچون هم‌اندیشی‌ها، همایش‌ها، انتشارات و برنامه‌های آگاه سازی.

  • هدایت محورهای پژوهشی به سوی پژوهش‌های خُرد‌نگرانه و محوریت بخشیدن به سطح محلی برای شناخت و درک سازوکارهای اجتماعی – فرهنگی‌، یافتن پدیده‌های بیماری‌زا و تلاش برای یافتن راه‌حل‌های «نزدیک» و «درونی» برای از میان بردن این مشکلات.
  • تقویت رابطه میان حوزه سیاسی و حوزه فرهنگی از خلال گذار از نهادهای حکومت محلی ( شهرداری‌ها): تبدیل شهر داری‌ها و انجمن‌های غیر‌دولتی به دو نهاد بزرگ جامعه مدنی برای  گذار آرام و موازی به  مردم‌سالاری‌های مشارکتی و در عین حال به پایه‌های تقویت‌کننده و پشتیبان‌های اصلی فرایندهای عمومی مورد تاکید در کشور یعنی فرایندهای «ملت‌سازی» و «دولت‌سازی» و درونی کردن این مفاهیم در رفتارهای فردی و اجتماعی و در اندیشه و افکار مردم.
  • مقابله با اثرات منفی جماعت‌گرایی‌ها‌ی جدید شهری باید سه روش فرهنگی در آن واحد اتخاذ شود:

– نیاز‌سنجی هویتی و کمک به شکل گرفتن جماعت‌ها برای ایجاد مکانی برای شکوفایی و بیان آن‌ها.

– ایجاد امکان به تداخل یافتن و ترکیبی شدن جماعت‌ها برای همگرایی میان آن‌ها و جلوگیری از تنش و تضاد یافتن آن‌ها با یکدیگر.

– جلوگیری  از شکل گرفتن جماعت‌گرایی‌های منفی و در تضاد با منافع و هویت‌های عمومی و انسجام‌های ضروری اجتماعی  از راه مثبت و به حداقل رساندن روش‌های قدرتمدارنه مقابله با این جماعت‌گرایی‌ها که اغلب از طریق  فرایند مقاومت به تقویت آن‌ها منجر می‌شود.

منابع و ماخذ:

  • Amselle, J.L., 1999, “Ethnie”, in, Encyclopédie Universalis, Cd- Rom.
  • Appadurai, A., 1990, “Disjuncture and Difference in the Global Cultural Economy”, in Theory, Culture and Society, 7:295-310.
  • Appadurai, A., 1996, Modernity at Large, Cultural Dimensions of Globalization, London & Minneapolis, University of Minnesota.
  • Arce, A., Long, N., 2000, Anthropology, Development and Modernities, London and New York, Routledge.
  • Arendt, H., 1982, L’Origine du totalitarisme, l’imperialisme, Paris, Fayard.
  • Bhargava, R., Reifeld, H. (eds.), 2004, Civil Society, Public Sphere and Citizenship, Dialogue and Perceptions, Sage Publications.
  • Bonnet, J., 1999, Geographie urbaine, in Encyclopedie Universalis.
  • Booth, Ph., Jouve, B., 2005, Metropolitan Democracies, Transformations of the State and urban policy in Canada, France and Great Britain, Ashgate.
  • Bourdieu, P., 1993, La Misère du Monde, Paris, Seuil.
  • Brown, R., 1996, “Social Identity”, in Kuper, A., Kuper, J., The Social Science Encyclopedia, London & New York, Routledge.
  • Byron, R., 2000, “Identity”, in Bernard, A., Spencer, J., op.cit.
  • Caire, G., 1999, Syndicalisme, in Encyclopédie Universalis, cd-rom.
  • Camillerri, C., 1998, Cultures et stratégies ou mille manières de s’adapter, in, Ruano-Borbalan, op.cit.
  • Cassen, B., 2000, To save Society, in, Lechner, F.J., & Boli, J. (eds.), op.cit.
  • Castells, M., 1989, The Informational City: Information Technology, Economic Restructuring and Urban-regional Process, Oxford, Blackwell.
  • CGT, 1992, Crises et alternative, Paris, Economica.
  • Chabanet, D., 2005, Local Democracy under Challenge: The work of Agora Association in Vaulx-en-Velin, France, in Booth et al. op. cit. pp. 185-202.
  • Cohn, B., S., 1996, Colonialism and its forms of Knowledge, British in India, Princeton, Princeton University press.
  • Commission on Global Governance, 1995, Issues on Global Governance, Kluwer Law International.
  • Downey, J., McGuigan, J., 1999, Techno cities, Sage Publications.
  • Eriksen, T.H., 1993, Ethnicity and Nationalism, Anthropological Perspectives, London, Pluto Press.
  • Festugiere, A.J., 1999, Grece antique, in Encyclopedie universalis, cd-rom.
  • Fustel de Coulanges, 1830-1889, La Cite antique, Paris, Hachette.
  • Gil, F., 1999, “Identité”, in, Encyclopédie Universalis, Cd- Rom.
  • Ginio, R., 2006, French Colonialism Unmasked, Linkoln and London, University of Nebraska Press.
  • Guillemord, A.M., 2000, Aging and the Welfare State Crisis, London, University of Delware Press.
  • Halimi, S., 2000, When Market Journalism Invades the World, in, Lechner, F.J., & Boli, J. (eds.), op.cit.
  • Heidenheimer, A.J., Johnston, M., (eds.), 2006, Political corruption, concepts and contexts, New Brunswick, London, transaction Publishers.
  • Inda, J. X., Rosaldo, R.,2002, The Anthropology of Globalization, A reader, UK, Blackwell.
  • Jouve, B., 2005, Metropolotan Democracies, from Great transformation to Grand Illusion?, in, Booth et al., op. cit., pp. 223-250.
  • Labbe, D. & Croizal, M., 1992, La Fin des syndicates, Paris, l’Harmattan.
  • Landy, F., 1993, “Campagnes et villes de l’Inde, deux cultures antagonists?”, in, Cahiers des Sciences Humaines, ORSTOM, no. 2-3.
  • Lechner, F.J., & Boli, J. (eds.), 2000, The Globalization Reader, Oxford, Blackwell.
  • Matterlat, A., 1999, “Mondialisation et culture”, in, Encyclopédie Universalis, Cd-Rom.
  • Michel, A., 1971, Histoire des doctrines politiques a Rome, Paris, PUF.
  • Mosse, C., 1989, Histoire des doctrines politiques en Grèce, Paris, PUF.
  • Mucchielli, A., 1999, L’Identité, Paris, PUF.
  • Naim, T., 1997, Faces of nationalism, Janus revisited, UK, Verso.
  • Nanda, S. 1998, Cultural Anthropology, New York, ITP.
  • Parker, Geoffrey, 2004, Sovereign City, UK, Rektion Books.
  • Rochefort, Michel, 1999, Ville, réseau urbain, in Encyclopédie
  • Rouland, N., 1990, L’Anthropologie Juridique, Paris, PUF.
  • Ruano- Borbalan, J.C., (Coord.), 1998, L’Identité, l’individu, le groupe, la société, paris, Editions Sciences Humaines.
  • Schnapper, D., 1996, Intégration et exclusion dans les sociétés, in Paugam, S., 1996. Exclusion, d’état des saviors, Paris, La Découverte.
  • Sindzingre, N., 1999, “Identité(Anthropologie)”, in, Encyclopédie Universalis, Cd- Rom.
  • Smith, A., 1999, “The politic of Culture: Ethnicity and Nationalism”, in, Inglod, T., Companion Encyclopedia of Anthropology, London, Routledge.
  • Soboul, A., 1070, La Civlisation et la revolution Francaise, Paris, B.Arthaud.
  • Taylor, P.J., 2004, World City Network: a Global Urban Analysis, UK, Routledge.
  • Thiesse, A.M., 1999, “La Lente invention des identités nationales”, in, le Monde Diplomatique, Juin.
  • Timmonen, V., 2003, Restructuring the Welfare State, Globalization and Social Policy reform in Finland and Sweden, MA, USA, Edward Elgar.
  • Timmons Roberts, J., Hite, A., 2000, From Modernization to Globalization, Perspectives on development and Social Change, Oxford, Blackwell Publishing.
  • Tsebelis, g., 1997, Bicameralism, Cambridge, Cambridge University press.
  • Wacquant, L., 206, Parias urbains, ghettos, banlieues, Etat, Paris, La Découverte.
  • Wainwright, H., 2003, Reclaim the State, experiments in popular democracy, UK, Verso.
  • Zeneidi-henry, Dj., 2002, Les SDF et la ville, geographie du savoir suivre, Paris, Breal.

 

– احمدی، ا.، ۱۳۷۸، قومیت و قوم‌گرایی در ایران، از افسانه تا واقعیت، تهران، نشر نی.

– احمدی، ح.، ۱۳۸۳، ” هویت ملی ایرانی: ویژگی ها و عوامل پویایی آن“، در،  میرمحمدی، د.، ۱۳۸۳.

– ارسطو، ۱۳۷۰، اصول حکومت آتن، ترجمه و تحشیه محمد ابراهیم باستانی پاریزی، تهران، شرکت سهامی کتاب های جیبی.

– افلاطون، ۱۳۶۷، دوره کامل آثار، ترجمه محمد حسن لطفی، تهران، خوارزمی.

– الفارخوری، ج.، الجر، خ.، ۱۳۷۳، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ترجمه عبدالمحمد آیتی ، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.

– اینگلهارت، ر.، ۱۳۷۳، تحول فرهنگی در جامعه پیشرفته، ترجمه مریم  ورتر، تهران، کویر.
– برتون،‌ر.، ۱۳۸۰، قوم شناسی سیاسی، ترجمه ناصر فکوهی، تهران ، نشر نی.

– حسامیان، ف.، اعتماد، گ.، حائری، م.ر.، ۱۳۷۷، شهر نشینی در یران، تهران، آگاه.

– سلطانزاده، ح.، ۱۳۶۵، مفدمه ای بر شهر و شهرنشینی در یران، تهران، نشر آبی .

– عظیمی، ن.، ۱۳۸۱، پویش شهر نشینی و مبانی نظام شهری، مشهد، نشر نیکا.

– فکوهی، ن.،  ۱۳۸۱، بررسی انسان شناختی انجمن های غیر دولتی اقلیت های دینی در شهر تهران، تهران، معاونت پژوهشی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران.

– _______، ۱۳۸۳ ج، ”انسان شناسی گفتگو: پویایی ممنوعیت ها و تعلق ها در حوزه مبادله“ در مجله جامعه‌شناسی ایران، دوره پنجم، شماره ۱، بهار.

– _______،  ۱۳۸۱الف، ” شکل گیری هویتی  و الگو‌های محلی، ملی و جهانی(مطالعه موردی لرستان)“ در مجله جامعه‌شناسی ایران، دوره چهارم، شماره ۴، زمستان.

– _______، ۱۳۸۱ ب،تاریخ اندیشه و نظریه های انسان شناسی، تهران، نشر نی.

– _______، ۱۳۸۳ ب،‌انسان شناسی شهری، تهران، نشر نی.

– _______، ۱۳۸۳د، ”گرایش های بین فرهنگی الگوهای زیستی شهری –عشایری در یک نمونه ایرانی“، در فصلنامه مطالعات ملی، سال پنجم، شماره ۱.

– _______، ۱۳۸۴، در هزارتوهای نظم جهانی، تهران، نشر نی.

– _______، ۱۳۷۹، تعارض سنت و مدرنیته در عرصه توسعه اجتماعی ایران، دومین همایش طرح مسائل اجتماعی ایران،‌ تهران، دفتر امور اجتماعی وزارت کشور، انجمن جامعه شناسی ایران،  خرداد .

– _______، ۱۳۸۳ الف  استراتژی توسعه از خلال دموکراسی فرهنگی، همایش توسعه فرهنگی، عوامل و موانع، دانشگاه آمل، اردیبهشت  ۱۳۸۳ ه .

– _______، ۱۳۸۴، بررسی مشارکت روستایی در دو روستای گرمسار، تهران، فصلنامه علوم اجتماعی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه، علامه طباطبایی، شماره ۲۸.

– گمپرتس، ت.، ۱۳۷۵، متفکران یونانی، ترجمه محمد حسن لطفی، تهران، خوارزمی .

 

 

(۱)-  این مقاله ابتدا به صورت یک سخنرانی در همایش «انسان شناسی فرهنگی وا خلاق شهروندی»۱۳ و ۱۴  دی ماه ۱۳۸۵ ارائه شد که در همکاری گروه علمی– تخصصی انسان شناسی فرهنگی انجمن جامعه شناسی ایران و مرکز مطالعات فرهنگی شهر تهران در سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران برگزار شده بود و در آن دانشگاه های تهران، علامه طباطبایی، شهید بهشتی، الزهرا(س) و دانشگاه آزاد اسلامی مشارکت داشتند.