پیرسانسو برگردان ناصر فکوهی و زهره دودانگه
بنابراین راهپیماییهای پیچدرییچ و خستهکننده (و در نهایت نوعی حرکتهای دورانی) وجود داشت و در یک معنی آنها نمیتوانستند همچون یک رژه نظامی یا یک راهپیمایی مذهبی یا مراسم سوگواری به پایان خود برسند. در چنین مواردی افراد مردۀ خود را خاک میکنند تا از برابر هیئت رئیسۀ سندیکا یا رؤسای نظامی عبور میکنند یا اینکه به دیدار خداوند میروند. اما در این راهپیماییها]ی سیاسی[ هیچ اولوهیتی، هیچ پایان رضایت بخشی وجود ندارد، این حرکتها در پی دگرگونی رادیکال رژیم بودند، رژیم]هایی[ که نمیتوانستند صرفا با یک تظاهرات، هر اندازه هم که قدرتمند باشد، به وجود بیایند. از همینجاست که نوعی رضایتمندی از پیوستگی میان یکدیگر به وجود میآید؛ اما نوعی تلخکامی هم و احساس اینکه کاری ناتمام مانده نیز ایجاد میشود. برای برخی از آنها این دیداری است که به هیچ چیز نمیانجامد. اما دانشجویان و کارگران اعتصاب کننده اصلاً چنین حسی نداشتند. آنها به مکانهای شورشی خود باز میگشتند، به دانشکدهها و کارخانههایی که اشغال کرده بودند. آخرین تظاهرات این حس را به وجود میآورد که با یک انفجار سروکار داریم. دانشجویان که حالت دفاعی به خود گرفته بودند قاعدتا و بنابر هر منطقی باید در کرتیه لاتن جمع میشدند و این کاری بود که در نهایت به آن دست زدند. اما پیش از این کار، اینجا و آنجا سنگرهایی برپا میشدند، همچون نشانههایی برای آغاز یک تظاهرات. گویی توده مطالبه کننده منفجر شده و در پهنه پاریس پراکنده شده بود: بقایای آنچه یک گردهم آیی عظیم بود. انفجار اعتراضی، آنها را به مون مارتر، در بولوارها]ی بزرگ[، کنار رود سن پرتاب کرده بود.
تظاهرات طرفداران نظم، بنابر قطعیت مکانشناسانه، باید مسیر دیگری را پیش میگرفت – مسیری که «میهندوستان» یا محافظهکاران دورانهای پیشین انتخاب میکردند. ما از خود نمیپرسیم که ترکیب ]تظاهرکنندگان[ یا شعارها در این مسیر چه بودند. کافیست یک بار دیگر به منظرهای شهری و به مکان شناسی آن اعتماد کنیم. از کنکورد تا طاق نصرت پیروزی. از کنکورد، یعنی از مکانی که مدعی است فرانسویها را گرد آورده، و از آنکه کشور از طاق نصرت فاصله بگیرد جلوگیری کرده است، یعنی از مکانی که رسماً بالاترین احترام دارد و خارجیها به دیدار آن میروند. مکانی که همه خیابانهای بزرگ به سویش همگرا میشوند، جایی که یادگار مبارزان شهید برای دفاع از میهن نگهداری میشود. بنابراین ما در اینجا با مسیری مستقیم و نه پیچدرپیچ، همچون «دانشجویان» ماه مه روبروییم، یک مسیر روشن و عریض و استعلایی. باید به سوی این مکان ارزشمند طاق نصرت رفت. البته این هم درست است که کمی بالاتر نیز میروند تا به ایستگاه راه آهن لیون و میدان ادمون روستان برسند. با وجود این، ما باید یک راهپیمایی پیوستهتر و یکدست تر در حال صعودیاش سروکار داریم. پیش از این گفته بودیم چگونه شانزهلیزه خود را از پاریس مردمی دور نگه میدارد. همه اقشار مردمی هرگز همگی آنجا پرسه نمیزنند -و خارجیها اغلب بیش از برخی پاریسیها با آن آشنایی دارند. باغها و فاصلهگذاری خیابانبندی میدانها این خیابان را از سایر قسمتهای شهر جدا میکنند.
بسیاری از پاریسیها تظاهرات میکنند. اما تعداد معدودی از آنها سنگرهایی میسازند. در آنجا نیز مکانهای دارای بار تاریخی نقش خاص خود را ایفا میکردند. اغلب دیده شده بود که برغم فاصله تاریخی (در ۱۸۴۸، همزمان با کمون پاریس، در دورۀ آزادسازی پاریس در ۱۹۴۴، در دورۀ وقایع مه ۱۹۶۸) این گونه میراثها سربرمیکشیدند. و این در حالی بود که دلایل کارکردی همواره نمیتوانستند این پافشاری و تداوم مکانشناسانه را توضیح دهند. نخستین سنگرها در ۱۹۶۸، همچون در ۱۸۹۶، در نزدیکی سن ژرمن و خیابان فور برپا شدند. در خیابان سوفلو درگیری کنار یک کلانتری، که قاعدتا باید تظاهرکنندگان را دور میکرد، بیشتر دیده میشد. در بسیاری از موقعیت ها، دانشجویان از بولوار سن میشل «دوباره بالا میرفتند» و در میدان ادمون روستان تجمع میکردند. شاید پلیس دستور داشت که از برخی محدودهها عبور نکند، و از زمان نخستین درگیریها، تردید داشت که از چهارراه سن ژرمن عبور کند. پس از این مرز، مسئولیتها به یک کلانتری دیگر واگذار میشد و البته پلیس این را هم میدانست که با اشغال کرتیه لاتن مبارزه ای بسیار سختتر آغاز میشد. ما نمیتوانیم تمام این دلایل را باز کنیم؛ اما همچنین روشن بود که که سنت ]قدیمی شورش[ پابرجاست، که در میانه همه زیر و روییهای جهان مدرن انسانهایی که یکدیگر را نمیشناختند از کنار دیوارهای یکسان میگذشتند و مشعل شورش را به پیش میراندند.
با وجود این، باید با دقت بیشتری از این سنگرها که به دوران ما تعلق دارند، صحبت کنیم. پیش از هرچیز، این رخدادها، برغم خشونت رودرروییها، هرگز جنگهای خیابانی واقعی نبودند. وقتی این را میگوییم منظورمان جنگهایی است که نظیر جنگهای چریکی در شهرهای الجزایر یا شالیزارهای ویتنام. زیرا برای چنین جنگهایی، مشارکت کننده و تماشاچی بسیار زیادی وجود داشتند. وقتی ما با مبارزات خیابانی روبرو هستیم بی تفاوتی از میان میرود، و ما با یک نبرد وحشیانه به ضرب چاقو با نارنجک سروکار داریم. در حالی که اگر مردم، پس از هر رودررویی، به دلیل تأثیر ترس یا سرخوردگی، احساس خلا میکردند، به سرعت و بار دیگر گرد هم میآمدند. در تصویر متفاوت از منظرۀ این سنگربندیها]ی خیابانی[ پدیدار میشوند. این دریافت وجود دارد که این دو عکس دو قسمت از خیابان را به هم پیوند میدهند. خودروها]ی واژگون شده[، سنگفرشها، و همینطور صندلیها و تشکها، و آجرهای سقف خانههای مجاور دیوار را دائما قطورتر میکردند، گویی خواسته باشند دو کرانه به هم پیوند بزنند. با این رفتوآمدها میان برون و درون، خیابان در محلۀ خود بازیافته میشد. ساختمانها به خیابان خوراک میدادند و در عوض، شورشیان به درون راهروی بناها بلعیده میشدند. سنگرها سبب میشوند که خونریزی قطع شود، زیرا به سبب رفت و آمدها، این خونریزی میتوانست یک خیابان را ]به کلی[ از جوهرهاش خالی کند. خیابان مدرن از زیر چرخ خودروها میگذرد و شاهد شتاب و بی تفاوتی آنهاست. به همین دلیل برغم تلاشی که سنگرها نیازمندش بودند، زمانی که سنگرها برافراشته میشدند این حس به وجود میآمد که ضرآهنگ شهر را کندتر میکند. وقتی نیروهای پلیس نمیتوانستند سنگرهایی را که دوام آورده بودند، به سرعت تخریب کنند، آنها به خیابان نوعی حالت تن آسایی و خودمانی بودن میدادند. آدمهایی پشت سنگرهای جای میگرفتند تا سیگار بکشند و گپی بزنند. خیابان به آنها تعلق داشت، ماشین اجتماعی از کار افتاده بود، به خصوص که آنها ضربآهنگهای شهری را معکوس کرده بودند: شهری پرجنب و جوش در شب، و در حال استراحت در روز.
ادامه دارد …