پاره‌ای از یک کتاب (۱۲۵): انسان‌شناسی شهری

ناصر فکوهی، انسان‌شناسی شهری، تهران، نشر نی، چاپ سیزدهم، 1401

افلاطون
نظریات افلاطون دربارۀ شهر عمدتاً در دو کتاب جمهوری و قوانین ارائه شده‌اند. در قوانین، افلاطون در مورد ساختن «شهرهای نوبنیاد» نظریات متفاوتی می‌دهد. برای مثال، دربارۀ محل استقرار شهرها او معتقد است که شهر باید روابط محدوی با بیرون داشته باشد تا هویت خود را حفظ کند. فاصله داشتن شهر با دریا به باور او مفید است زیرا نزدیکی به دریا باعث افزایش دادوستد و کاهش سطح اخلاقی شهروندان می‌شود: «شهری که در ساحل دریا باشد، زیبایی خاصی دارد ولی دریا همسایه‌ای است شور و تلخ، زیرا در ساکنان شهر روح دکانداری و سوداگری می‌دمد و وفاداری و یگانگی و اعتماد به یکدیگر را ضعیف می‌سازد» .

از این گذشته افلاطون بر آن است که تجانس یا عدم تجانس قومی و فرهنگی (زبان، دین و تبار) در شهر به دو صورت متناقض در شهر عمل می‌کند، زیرا از یک‌سو وجود تجانس مردم شهر را از وحدت بیشتری برخوردار می‌کند، تنش میان آنها را می‌کاهد اما اطاعت آنها را از فرمانروا نیز کمتر می‌کند و از سوی دیگر عدم تجانس سبب بالا گرفتن تنش‌های درون شهری میان مردم می‌شود اما اطاعت از حاکمان شهری را بیشتر و وظیفۀ حکومت را تسهیل خواهد کرد: «چه مردمانی که از یک قوم و تابع یک مذهب‌اند و به یک زبان سخن می‌گویند انس و الفتی خاص با یکدیگر دارند و آماده نیستند قوانین بیگانه را به‌آسانی بپذیرند. اگر افراد چنین قومی در گذشته به سبب بدی قوانین و سازمان‌های دولتی به سرکشی خو گرفته باشند به‌زودی دست از این عادت برنمی‌دارند و مؤسسین و قانونگذاران شهر نو به‌آسانی نمیتوانند آنان را به فرمانبرداری از قوانین و سازمان‌های دولتی عادت دهند. از طرف دیگر توده‌ای که از عناصر و اقوام گوناگون تشکیل‌یافته باشد شاید به‌آسانی به حکم قوانین تازه گردن بنهد ولی هماهنگ ساختن آنان به‌حدی که همۀ افراد به قول آن مَثَل مشهور مانند اسب‌های یک ارابه با هم گام بردارند، دشوار خواهد بود.» .
افلاطون در حکومت شهری همچون در هر نوع حکومت زمینی معتقد به قدرت دادن به عوام و یا به اشراف نیست بنابراین، گرایش کاملاً ضددموکرات و ضداشرافی (آریستوکراتیک) دارد و برعکس از حکومت فیلسوفان دفاع می‌کند که از نظر او تصویری از حکومت خدا بر شهر است و رسالت آن هدایت شهر به‌سوی الگوی آرمانی (مثالی) آن در متافیزیک است . البته در کتاب قوانین افلاطون از الگوهای بسیار آرمانی و کمونیسم جمهوری فاصله گرفته و بیشتر بر نوعی عدالت تأکید می‌کند که در آن حداکثر ثروت از ۵ برابر حداقل آن تجاوز نکند .

در الگوی شهریِ افلاطون زمین‌ها باید به ۵ ناحیه و ۵۰۴۰ قطعه تقسیم شوند که با عدد آرمانی میزان شهروندان برابر است. این عدد از آن‌رو انتخاب شده است که به همۀ اعداد دیگر قابل تقسیم است. بنابراین، این عدد را باید عددی آرمانی تلقی کرد که باید همواره حفظش کرد. نتیجه آنکه جمعیت شهر باید چیزی در حدود ۲۰ تا ۳۰ هزار نفر باقی بماند. حفظ جمعیت از راه‌های مختلف انجام می‌گیرد از جمله ممنوعیت تجرد و انحلال ازدواج‌هایی که به تولد فرزند نمی‌انجامد، ممنوعیت تملک زر و سیم و اشتغال به هرگونه کسب و پیشه‌ای که اساس آن دادوستد باشد، ممنوعیت بهرۀ پول و عدم رسیدگی دادگاه‌ها به دعاوی دانیان بر مدیونان. تنها یک‌سوم محصولاتی که از زمین به‌دست می‌آیند، قابل فروش (آن هم به بیگانگان) هستند و مابقی بر اساس قوانین مشخصی توزیع می‌شوند. بیگانگان (و حتی فرزندان آنها که در شهر به دنیا آمده باشند) می‌توانند در شهر استقراریافته و دادوستد کنند اما زمان این اقامت باید کمتر از ۲۰ سال باشد و برای اقامت بیشتر نیاز به مجوز دارند. بدین‌ترتیب به باور افلاطون می‌توان از طریق کنترل انباشت ثروت و انباشت جمعیت از بزرگ شدن بیش از حد جمعیت شهری جلوگیری کرد و اگر به‌رغم همۀ این قوانین باز هم جمعیت بالا رفت باید بدون شک به‌سوی ساختن شهرهای نوبنیاد یا مهاجرنشین رفت .

نظریات افلاطون دربارۀ شهر، همچون در حوزۀ سیاسی، بنیانگذار نوعی آرمان‌گرایی و آرمانشهرگرایی است که تا قرن‌ها بعد ادامه یافتند و به آنها اشاره خواهد شد. شهر افلاطونی یک شهر آرمانی و شهری سیاسی است و طبعاً راهبردهای شهری او عموماً سیاسی محسوب می‌شوند.