پارهای از یک کتاب (۱۰۰): انسانشناسی، اندیشمندان، نظریه و کنش
انسانشناسی، اندیشمندان، نظریه و کنش / ناصر فکوهی / نشر اندیشه احسان/ ۱۳۹۸
تئوری از ریشه لاتین تئوریا به معنی تأمل و مشاهده است. اما باید دقت کرد که چه اتفاقی در تئوری میافتد؟ چیزهایی که از فرایند بینش، مفهوم و درک عبور کردند، شروع به شکلگیری میکنند و این فرایندی است که ما به آن ساخته شدن میگوییم. بنابراین تئوری، یک فکر ساخته شده است. درست مثل این که ما این فرایند را به شکلگیری مواد شیمیایی تشبیه کنیم که درون یک ظرف آنها را با هم مخلوط میکنیم، به مواد دیگری میرسیم؛ این مواد را به شکل ارادی با هم ترکیب کرده و به یک ترکیب میرسیم. یعنی ساختار چیزی را میسازیم و این چیز ساخته شده یک تئوری است. به همین دلیل از مواد یکسانی میتوان محصولات متفاوتی ساخت. ما میتوانیم از سنگ و آجر و خاک و غیره هم یک اتاق ساده و زشت و هم یک قصر بزرگ بسازیم. ساخت تئوریک چنین چیزی است. مواد خامی که به شکل مفهوم در آمدهاند، در یک ساخت با هم ترکیب میشوند، تبدیل میشوند به یک ساختمان، که به این ساختمان تئوری میگوییم، هدف یک نظریه در واقع چیزی است که در واقع باید به آن بازسازی واقعیت گفت. چیزی در بیرون به اسم واقعیت وجود دارد. این چیزی که در بیرون وجود دارد از طریق حسها وارد ذهن ما میشود و از طریق تئوری بازسازی شده و به یک چیز ثانویه تبدیل میشود. این چیز ثانویه برای این که تعریف شود، ما از یک ابزار ذهنی استفاده میکنیم که به آن تئوری یا نظریه میگوییم، وقتی که ما از یک نظریه انسانشناختی صحبت میکنیم و یا نظریههای جامعهشناختی، در واقع ما به بازسازی واقعیت های انسانشناختی و یا واقعیتهای جامعهشناختی اشاره میکنیم، یعنی در اینجا ما با یک شیء معمولی روبرو نیستیم بلکه با چیزی روبرو استیم که به عنوان یک پدیده انسانشناختی یا پدیده جامعهشناختی تعریف میشود. وقتی که مثلاً ما با موضوعی مثل سقوط نهاد خانواده یا سست شدن نهاد خانواده روبرو میشویم، که مؤلفه آن مثلا برای ما افزایش نرخ طلاق است، در چنین حالتی این سقوط نهاد خانواده یا پدیده دیگری مثل خودکشی، به عنوان یک واقعیت جامعهشناختی یا انسانشناختی تعریف میشوند. ورود اینها به ذهن ما از طریق همان حسها انجام میگیرد، البته به شکل هر چه غیر مستقیمتر. و در ذهن در نهایت این خط تئوریای شکل میگیرد که میخواهد توضیح دهد که خودکشی چیست. یا میخواهد توضیح دهد که سقوط خانواده یعنی چه. در هر مورد ما توضیحی ارائه می دهیم، برای نمونه در مورد سقوط خانواده توضیح می دهیم که روند جامعه صنعتی باعث شد که نیروی کار زنان مورد نیاز قرار بگیرد و زنان وارد حوزه کاری شدند، در نتیجه استقلال زنان از لحاظ اقتصادی به وجود آمد، وابستگی زنان به حوزه درونی یعنی حوزه خانوادگی و تفکیک بین حوزه درونی و حوزه بیرونی از بین رفت و جامعه وارد مرحلهای شد که زن و مرد در مناسبات قدرت نزدیکی هر چه بیشتر قرار گرفتند و دولت ملی هم در اینجا وارد عمل شد و جایگزین سلطه مردانهای شد که قبلاً در جامعه پدر سالار وجود داشت و همه اینها در نهایت باعث این شد که خانوادهها ضعیف شوند و نرخ طلاق بالا برود و خانواده رو به زوال برود، این یک توضیح تئوریک است. یعنی چه، یعنی این که این یک نوع بازسازی واقعیت براساس تئوریای است که که من تبیین کردهام، اما به هیچ عنوان این به معنای آن نیست که این تنها بازسازی ممکن است. این فقط یکی از بازسازیهای است که میتواند در رابطه با این واقعیت انجام بگیرد به همین دلیل در علوم اجتماعی تئوریهای مختلفی را داریم که واقعیتهای مشابهی را بازسازی میکنند.
بحث اساسی ما حالا به این مطلب بر میگردد که آیا رابطه بین بینش و نظریه در انسان شناسی همان چیزی است که در جامعهشناسی ما شاهدش استیم یا نه. که جواب این مسئله کاملاً روشن است: چنین چیزی نیست، به دلیل این که همان طور که گفتیم در ابتدا جامعهشناسی عمدتاً بر اساس تعریف امر واقعی به وجود میآید و این تعریف تقلیل دهنده امر واقعی به مؤلفهها و متغیرهای مشخصی است. از این لحاظ در نهایت هم میتواند به تعداد محدودی تئوری برسد که این واقعیت را توضیح میدهند. هر اندازه درواقعیت بیرونی ما تعریف تقلیل دهندهتری از واقعیت ارائه بدهیم در نهایت هم میتوانیم به تعداد تئوریهایی برسیم که قابل جمعآوری و قابل مدیریت و اداره بیشتری باشند. از اینجاست که ما وقتی وارد بینش انسانشناختی میشویم از همان قدم اول با این مشکل روبرو میشویم که بینش انسانشناختی در حقیقت بینشی است که واقعیت را در خود تعریف نمیکند. بلکه واقعیت را در رابطه با پژوهشگر و در رابطه با بینش پژوهشگر تعریف میکند. بنابراین ما به یک واقعیت واحد نمیرسیم بلکه از همان ابتدا با یک نوع پراکندگی در این واقعیت روبرو هستیم به عبارت دیگر با یک نوع تعریفناپذیری واقعیت روبرو هستیم و از آنجایی که با تعریفناپذیری واقعیت روبرو هستیم تعدد واقعیت را داریم و تعدد واقعیت به تعدد مفاهیم، و تعدد مفاهیم به تعدد تئوریها منجر میشود، در حدی که میتواند تئوری از کار بیفتد. این که ما میگوییم تئوری از کار بیفتد یعنی این که اگر تعداد تئوریها آنقدر زیاد باشد که به تعداد پژوهشگران تئوری وجود داشته باشد، در واقع مثل این است که تئوری وجود ندارد. در اینجا ما وارد روابط چرخهای میشویم که ما را به میدان بر میگرداند. مشکل بنیادین پژوهش انسانشناختی در این است که ما دائماً باید به میدان برگردیم، حضور در میدان هیچگاه متوقف نمیشود مثل این است که پژوهشگر به میدانی بسته شده که در آن کار میکند؛ چرا این بستگی و در واقع اسارت پژوهشگر در میدان اتفاق میافتد به این مسئله ما اشاره خواهیم کرد. اما از همین نقطه نظر علت این است که پژوهشگر تلاش میکند از طریق مفاهیم خودش یک ساخت تئوریک ایجاد کند و این ساخت تئوریک را به عنوان راهنما به کار گیرد و دیگر نیازی به این نداشته باشد که دائماً ارجاع داده یا به میدان استناد کند، اما این امر مشکل است به دلیل این که ارجاعهای خارج از خودش را به سادگی نمیتواند پیدا کند که خودش را به آنها مسلط کند و از آنها برای بستن کارش کمک گیرد، میزان استثناءها همیشه آنقدر زیاد است که ما را به شک میاندازد که آیا اصولاً یک تبیین تئوریک امکانپذیر است یا نه؟ چرا ما میبینیم که کسانی که پژوهش انسانشناختی میکنند دانشجویان کارشناسی ارشد در تبیین تئوریک مشکل دارند، وقتی به آنها گفته میشود یک تبیین تئوریک کنید شاید ۹۰% به توضیح یکی از مکاتب انسانشناسی یا توصیف یک مکتب میپردازند، در حالی که ما به آنها گفتهایم که تبیین تئوریک چنین چیزی نیست. تبیین تئوریک این نیست که یک تئوری توضیح داده شود. تبیین تئوریک این است که یک واقعیت در داخل یک تئوری قرار داده بشود. یعنی بین یک واقعیت و یک تئوری زنجیرهای را که ما در اینجا ترسیم کردیم شما بتوانید ترسیم کنید: بگویید از کجا دیدن شروع شد، مشاهده و درک شروع شد، از چه مفاهیمی حرکت شد تا شما به تئوری رسیدید. ساختمان فکریای که شما توضیح میدهید طرحش چیست و نقشهاش چیست. ورودی و خروجیاش کجاست، ساخت درونیاش چیست، چرا چنین چیزی ممکن نیست و چرا چنین چیزی بسیار مشکل است به دلیل این که هر ساخت تئوریک انسانشناختی مثل یک ساختمان جدیدی است که ساخته میشود. هر بار که چیزی ساخته میشود مثل این است که اولین بار است که ساخته میشود. پس بنابراین ما نمیتوانیم به این سادگی رجوع کنیم به دیگران و از دیگران الگو برداری کنیم اگر چنین کاری را کنیم همیشه دچار مشکل میشویم.