فرهنگ و رسانههای نوین/ ناصر فکوهی/ تهران/ انتشارات همشهری/ ۱۴۰۰
- آقای دکتر فکوهی، اطلاق لفظ و صورتبندی اعتراضات محیطزیستی به عنوان جنبش درست است؟ اگر چنین است نقش رسانهها در به وجود آمدن این جنبشها را چگونه ارزیابی میکنید؟
درباره واژه «جنبش» اتفاق نظر و اجماع وجود ندارد و به خودی خود مفهوم مبهمی است هم در زمان، هم در مکان، هم در شکل و هم در محتوا. برای نمونه وقتی میگوییم «جنبش زنان» میتواند گستره بزرگی از گرایشهای اجتماعی و نظری را در بر بگیرد که از راست سیاسی تا چپ افراطی را در بر میگیرند، هم حرکات رادیکال و هم حرکات کاملا صلحآمیز را در آن دیدهایم ، هم مباحث بسیار سطحی و هم مباحث نظری بسیار عمیق را. از این رو جنبش را تنها میتوان به وجود گرایشهای واکنشی و متمایل به تغییر نظری و رفتاری در یک جامعه تعریف کرد که برخاسته از دغدغههایی مقطعی و یا پایدار باشند و همیشه باید به موضوع، شکل و محتوا، مکان و زمان با دقت اشاره داشت تا بتوان جنبشی را تحلیل کرد.
از این نقطهنظر ما هم جنبش محیطزیست را دستکم از سالهای دهه ۱۹۷۰ میلادی داشتهایم که از دهه بعدی به یک حزب سیاسی یعنی «حزب سبزها» و چندین گروه اعتراضی با عملکردهای رادیکال نظیر «گرین پیس» (Green Peace) رسیدند و تا امروز ادامه دارند، و هم میتوانیم به اعتراضها و تظاهرات و فعالیتهای مقطعی روی شبکههای اجتماعی و یا در جهان واقعی اشاره کنیم که در سالهای اخیر به خصوص رشد کردهاند. اینجا میتوانم به بخش آخر پرسش شما برسم و بگویم که نقش رسانهها و منظورم در اینجا به طور خاص رسانههای مجازی و شبکههای اجتماعی است، بینهایت مهم بوده است. مثالی بزنم نقشی که امروز گروه Avaaz.org با چندین میلیون عضو در جهان در به راه انداختن کارزارهای محیط زیستی (و البته سایر کارزارها دارد) بسیار پُراهمیت است و در عرض چند هفته میلیونها نفر را در پنج قاره جهان روی یک موضوع خاص بسیج و با فشار بر تصمیمگیرندگان به پیروزیهای بزرگی میرسد، همین امر را میتوان در پلاتفرمهای گردآوری و بسیج مردم نظیر Change.org نیز مشاهده کرد. در این میان گروهها و شبکههایی مثل فیسبوک، گوگل و دیگران نیز بسیار مهم هستند. البته یک نیمهتاریک هم در اینجا وجود دارد و آن قابلیت قدرتهای سیاسی و گروههای مافیایی در دخالت در این پلاتفرمها در جهت اهداف مخرب است. چیزی که در چند سال اخیر در مورد یورش به دموکراسیها در آمریکا و در اروپای غربی شاهدش بودیم. اما بهر رو میتوانیم بگوییم که شبکههای اجتماعی در حال حاضر بالاترین قدرت را در این کار داشته و بیشترین تاثیر را هم آنها دارند.
- بحثی که در مورد جنبشهای مدرنیستی و پسامدرن و به ویژه جنبشهای محیطزیستی میشود، ماهیت التقاطی و غیرطبقاتی بودن آنهاست. بهتر بگویم گویا این جنبشها از محیط کار بیرون آمدهاند و افراد با گرایشهای سیاسی و فرهنگی مختلف کنار هم خواهان محیط زیست سالم هستند. به نظر میرسد این جنبشها بیش از آنکه جمعی و با مطالبات یکسان باشند، از دیدی فردگرایانه به موضوع نگاه میکنند و رسانهها نیز به شتاب این نوع از دید کمک میکنند. نظر شما در این باره چیست؟
لزوما چنین نیست و اغلب یک تصویر بیرونی تقلیلیافته و حتی مضحک شده از طرف مخالفان این جنبشها به وجود آورده میشود تا با آنها مقابله کنند. برای نمونه نگاه کنید به تصویر بچهگانه و بسیار سطحینگرانهای که در آمریکا به وسیله بسیاری از نخبگان درباره جنبش «چپ» و «سوسیالیسم» داده میشود که پیش از هر چیز با واقعیت همخوانی ندارد: شخصیتهایی همچون برنی سندرز و الیزابت وارن که امروز در کنار جو بایدن از شانسهای اصلی دموکراتها در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰هستند (البته در این اواخر سندرز به دلیل کهولت و بیماری کمی کنار رفته) افرادی با پیشینههای سیاسی چند ده ساله به شمار میآیند که برنامههای دقیقی برای کارهای خود دارند. افزون بر این همان طور که گفتم نقشهای زیستمحیطی یا زنان دارای ترکیبهای بسیار متفاوتی هستند که هر کدام نظریهها و روشها و استدلالها و راهحلهای خود را دارند که همه قابل تامل و کمابیش جدی هستند. اینکه بخواهیم بگوییم همه اختلافات از جمله نابرابریهای اقتصادی و مادی ، نژادی و فرهنگی و محلی در این جنبشها نادیده گرفته میشود، چنین نیست و اگر این تصور به وجود آمده باشد حاصل عدم شناخت دقیق از جنبشهاست که تقریبا همیشه دارای شناسنامهای دقیق، تاریخچهای روشن و یک پیوستگی شکلی و محتوایی در مدتی طولانی هستند. اما روشن است که با یکدست قلمداد کردن آنها از بیرون میتوان بسیار بهتر به آنها حمله کرد زیرا هر ضعفی را در هرکجای یک جنبش دیده شد به کل آن تعمیم داد. هدف این تقلیلگراییها هم دقیقا همین است و ارتباطی به واقعیت این جنبشها که بسیار گوناگون و متکثر هستند ندارد.
- چند وقتی است که دختری شانزده ساله به نام گرتا تونبرگ، در قامت یک قهرمان میخواهد محیطزیست در حال تخریب را نجات دهد و کارش آنقدر بالا میگیرد که بهعنوان سخنران در سازمان ملل هم به نطق میپردازد. آیا میتوان چنین فعالیتهایی را تاثیرگذار دانست و چرا باید به جای یک کارشناس محیطزیست یک دختر شانزده ساله در مقابل ۶۰ رئیس جمهور دنیا سخنرانی کند؟ و از طرفی این گزینش رسانهها در پرداختن به افرادی مانند این دختر -که قهرمانان بییال و کوپالی هستند- را چگونه میتوان تحلیل کرد؟
بدون اینکه خواسته باشم درباره این مورد خاص بحث کنم که مناقشههای زیادی را به دنبال داشته و نمیتوان به سادگی و با سطحینگری درباره آن قضاوت کرد، باید بگویم در جهانی که به شدت در تعبیر گی دوبور «نمایشی» شده است، به وجود آمدن قهرمانانی رسانهای در هر شکل و قامتی هر اندازه با موقعیت «متعارف» فاصله داشته باشند جذابیت بیشتری مییابند زیرا «نمایشیتر» میشوند. بنابراین یک موقعیت استثنایی همیشه شانس بیشتری دارد که به عنوان نوعی تبلیغ برای یک هدف مشخص به کار برده شود تا یک موقعیت متعارف و روزمره. این جریان باز در کشورهایی که به شدت «نمایشی» هستند مثل ایالات متحده بیشتر است زیرا آنها دائما به دنبال یافتن «خبر داغ» و موقعیتهای «جذاب» هستند
اما به باور ما اتفاقا باید از این گونه موقعیتها و این اشکال نمایشی دوری کرد زیرا جنبشهای اجتماعی مشروع برای بهتر زیستن انسانها و روابط بهتر میان آنها با یکدیگر و با محیط زیست تنها در روزمرگی و در شرایط متعارف و عمومی است که باید تعریف شوند وگرنه هر شرایط استثنایی موقعیتهای خاصی را هم به همراه میآورد که قابل تعمیم دادن نیستند. شاید البته گفته شود که در زمانی که هنوز مسائلی همچون محیط زیست بسیار حاشیهای بودند که مردم جهان هنوز به اهمیت آنها پی نبرده بودند، فعالیتها و برنامههای اعتراضی رادیکال نظیر کارهایی که گروه «گرین پیس» میکردند و گاه به خطر انداختن جان خود، اخبار را متوجه فعالیتها و اهدافشان میکردند، لازم بوده، اما امروز چنین نیازی وجود ندارد. به نظر من مسئله محیط زیست مسئلهای است که به شدت مورد علاقه همه مردم جهان است و حساسیت آن بسیار شناخته شده و امروز مردم نیاز به درک بهتر و عمیقتر مسائل ریزتر و تخصصیتر آن دارند مثل اینکه وقتی ما از کاهش مصرف یا از مصرف پایدار صحبت میکنیم، دقیقا باید چه بکنند؟ یا چه رفتارها و برنامههایی میتوانند ضامن توسعه پایدار باشند؟ و غیره. برای اینگونه برنامهها به نظرم نمایشی بودن نقش چندانی نمیتواند داشته باشد و اگر هم توجهی را جلب کند به صورت موقعت و مقطعی است. بر عکس حضور گسترده و فعال و متعهد متخصصان در این زمینهها بسیار موثر است و استفاده درست از شبکههای مجازی و مقابله با دستکاری و خبرهای دروغ در این شبکهها باید هدف اصلی باشد و البته قانع کردن و فعالیت برای آنکه طرفداران محیط زیست بتوانند بیشترین امکان را برای دفاع از آن بیابند.