کوته‌نوشت‌های اجتماعی(۳۵): مرگ و قدرت

ماکس وبر، «دولت» را  تبلور ِ مادیت‌یافته مشروعیت ِ خشونت انسان بر انسان می‌داند. اما با چشم‌اندازی گشوده‌تر، با توجه به تجربه بزرگ نسل‌کشی‌های قرن نوزدهم و بیستم، کشتارها و جنگ‌های هولناک، بی‌رحمی‌ها و به ویژه زن‌ستیزی به مثابه محور اساسی ِ خشونت ِ مردانه برای پایه‌ریزی و ثبات قدرت سیاسی و استفاده گسترده از یورش ِ جنسی علیه زنان و کودکان (به مثابه موجوداتی یا زن یا هنوز زنانه) برای هرگونه تعرض سیاسی در طول تاریخ، می‌‌توان نتیجه گرفت که قدرت سیاسی و نه دولت – که مفهومی بسیار گسترده‌تر، پیچیده‌تر و با سازوکارهایی بی‌نهایت کارکردی‌تر است – عمدتا بر پایه کُنشی زن‌ستیزانه پایه‌گزاری شده و تنها با کُنش‌هایی زن‌ستیزانه، توانسته و می‌تواند به حیات خود ادامه دهد. قدرت سیاسی، بیش و پیش از هرچیز، در پی تصاحب زمان و فضا است، اما نه فقط در مقطع حال، بلکه در موقعیت‌های اسطوره‌ای  ِ «گذشته» (تاریخ) و «آینده» (سرنوشت). هم از این روست که قدرت، چنین تمایلی به کنترل و مهار و هدایت خُردترین حرکت‌ها، نشانه‌ها، زبان، اندیشه، رویاها، آرزوها، روابط جنسی و تولید مثل، لذت و درد و… همه چیزهایی دارد که گویای زندگی هستند. و بزرگترین عامل در این کار برای قدرت، نقطه مقابل زندگی، یعنی مرگ است، اما نه مرگ به مثابه بخشی از زندگی، بلکه مرگی ابزاری شده، برای تبدیل آن به وسیله‌ای اساسی در خدمت از میان بردن یا کنترل هرگونه نمادی از زندگی.

ناصر فکوهی / ۱۴۰۱