کوته‌نوشت‌های اجتماعی (۳۶): شورش و طوفان در شطرنج مدرنیته

سینمای شاعرانه محمد‌رضا اصلانی، شعر را به مثابه ابزاری برای ویرانگری استفاده می‌کند. دوربین همچون قلم، عمل می‌کند که شعر را به جهان می‌آورد، ولی همچنین به مثابه سلاحی که «واقعیت» را در سطح بیرونی تخریب می‌کند تا آن را در قالب «واقعیت واقعی» یا شاعرانه باز بسازد. شعری شورشی: نه تنها نپذیرفتن «وضع موجود» بلکه نپذیرفتن «ناگزیر بودن وضع وجود» : مدرنیته‌ای شکست‌خورده (خانه‌ای مخروبه، فاجعه‌ای به عزانشسته) با «سرنوشت محتومش: برادر‌کشی‌ها و سلطه فرومایگان» و این تز اصلی فیلم «شطرنج باد» است. شورش باید درون زمان/ فضا قرار بگیرد. فیلم در سال ۱۳۵۵ ساخته شده، اما اینکه آن را در روند عمومی یک انقلاب اجتماعی قرار بدهیم، نادرست است. مگر آنکه انقلاب را امری مستمر بدانیم. روایت این خانه، روایت این انقلاب، روابط همان «باد» (نفس/ روح)ی است که شطرنج را برهم می‌ریزد. مهره‌هایی بسیار با دقت چیده و به نظر بسیاری با دقت جا به جا شده‌اند تا ما را در بازی  مدرنیته به پیروزی برسانند. اما در نهایت نه ما می‌بریم و نه مدرنیته و تنها «باد» (یا بهتر است بگوییم «طوفان») است که خواهد برد و آن هم نه با به پایان رساندن «بازی» بلکه با «برهم زدن بازی» و با پراکندن و به باد دادن مهره‌هایی که تصوّر می‌کردیم و تصوّر می‌کنند می‌دانند کجا قرار دارند و به کجا دارند می‌روند. همچون در یک «انقلاب».

ناصر فکوهی ۱۴۰۱