پاره های هنر(۳۷)، دلوز: ارتباطات و خلاقیت هنری

(…) به نظر من، ارتباطات، پیش از هر چیز به معنی انتقال و گسترش گونه ای اطلاعات است. اما از خود بپرسیم: اطلاعات چیست؟ چندان پیچیده نیست، همه می دانند: اطلاعات مجموعه ای از دستور العمل ها است. وقتی به شما اطلاعی می دهند، در واقع به شما القاء می شود فرض بر آن است که به چه چیزی باید باور داشته باشید. به عبارت دیگر اطلاع رسانی یعنی ارسال دستورالعمل. اطلاعیه های پلیس از این لحاظ گویا هستند زیرا رسما به ما می گویند که به چه چیزی باید باور داشته باشته باشیم. شاید هم بتوانیم بگوییم از ما نمی خواهند باور داشته باشیم، بلکه امر می کنند: چنان رفتار کنیم که گویی باور داریم. اطلاعات و ارتباطات چنین چیزهایی و جدا از این دستورالعمل ها، ارتباطات و اطلاعات دیگری وجود ندارند. این دقیقا یک نظام مراقبت (کنترل) است.

این ها که می گویم مباحثی البته بدیهی است، ولی مباحثی هستند که امروز به شدت درگیرشان هستیم، زیرا در جوامعی زندگی می کنیم که باید به آنها جوامع زیر مراقبت گفت. می دانیم که متفکری مثل فوکو دو گونه از جامعه را تحلیل می کند که هر دو به ما نسبتا نزدیک هستند. نوعی از جامعه که به آن جامعه حاکمیت می گوید و جوامع دیگری که به آنها جوامع انضباطی نام می دهد… این جامعه ، یعنی جامعه انصباطی بنا بر تعریف فوکو، جایی هستند که از خلال سربرآوردن مکان های دربند کردن [انسان ها] تعریف می شوند: زندان ها، مدارس، کارگاه ها، بیمارستان ها. برای جوامع انصباطی این یک ضرورت است. (…)
اما حال از خود بپرسیم چه رابطه ای میان هنر و ارتباطات می تواند وجود داشته باشد؟ به نظر من هیچ رابطه ای.
هیچ ابزار هنری را نمی توان ابزاری ارتباطی دانست. اثر هنری هیچ ربطی به ارتباطات ندارد. اثر هنری ابدا اطلاعی را در خود حمل نمی کند. برعکس، رابطه ای بنیادین میان اثر هنری و کنش مقاومت وجود دارد. بله، درست در اینجا است که می بینیم اگر بخواهیم رابطه ای را میان هنر و ارتباطات فرض کنیم، باید در همین کنش مقاومتی بیابیمش. اما چه رابطه رمزگونه ای میان هنر و مقاومت وجود دارد؟ حال آنکه انسان هایی که مقاومت [سیاسی] می کنند، عموما نه زمان آن را دارند و نه اغلب فرهنگ لازم را برای آنکه کمترین رابطه ای با هنر داشته باشند، نمی دانم، فکر می کنم این طور باشد. [آندره] مالرو سخن بسیار ساده درباره هنر می گوید: تعریف او از هنر این است:«[هنر] تنها پدیده ای به شمار می آید که در برابر مرگ مقاومت می کند».
در ابتدای سخنم گفتم کار فلسفه، ابداع مفاهیم است. و فکر می کنم آنچه درباره هنر آمد، یکی از بنیان های زیبای فلسفه را می سازد. کمی بیاندیشیم… چیست که درمقابل مرگ مقاومت می کند؟ تردیدی به خود راه ندهیم، یک مجسمه کوچک گلی پنج هزار ساله را در دست بگیریم تا درک کنیم پاسخ مالرو بی شک درست بوده است. هنر همان چیزی است که بیشترین مقاومت را در مقابل مرگ از خود نشان می دهد(…) و از همینجا می توانیم به رابطه ای برسیم؛ رابطه ای تنگاتنگ میان کنش مقامت و [کنش ] هنر و اثر هنری. ممکن است بپنداریم هر کنشی برای مقاومت، نمی تواند یک اثر هنری باشد، با وجود این، به نوعی، چنین است.

دولوز در ویکیپدیا

درباره پاره های هنر:

مطالب «پاره های هنر»، برگزدان ناصر فکوهی از تکه های کوچکی هستند برگزیده، از کتابی درباره گفتارهایی از اندیشمندان و نویسندگان جهان درباره رشته های گوناگون هنر و یا نظریه هنر به طور عام. این پاره ها، به تدریج در وبگاه «انسان شناسی و فرهنگ» منتشر می شوند. رفرانس های دقیق و برابرنهاده های فارسی، در انتشار نهایی این مجموعه به صورت کتاب، در اختیار خوانندگان قرار می گیرد. برای دستیابی به پاره های هنر پیشین روی برچسب پاره های هنر کلیک کنید. «پاره های هنر» و «پاره های معماری» به صورت متناوب هر هفته شنبه ها منتشر می شوند.