نوشتن، خواندن، دستکاری

انقلاب اطلاعاتی که در طول سه دهه اخیر درون آن وارد شده ایم، را شاید بتوان انقلابی «نوشتاری» نیز دانست. انقلابی که شاید برای همیشه رابطه ما را با متن تغییر دهد زیرا میان «متن کلاسیک » به مثابه نوشتاری تولید شده با «دست» و بر پایه «واژگان زبانی» با «متن الکترونیک» به مثابه نوشتاری تولید شده با «دستگاه» و بر پایه مجموعه ای از نشانه های زبانی و غیر زبانی ، فاصله ای هر چه بیش از پیش می اندازد. متن کلاسیک متنی است که در آن زبان گوینده جنبه غالب را دارد و خواننده با آن رابطه ای بیشتر انفعالی ایجاد می کند در حالی که متن الکترونیک مجموعه ای است گاه بسیار ناهمگن از نشانه ها، عکس ها، واژگان، و چیدمان ها در فضایی به شدت متغییر که حتی در امری به سادگی «قابلیت دسترسی»، نمی توان بدان اطمینان داشت. «متن الکترونیک» می تواند هر «آن» از «دست» برود و در فضایی از علائم درک ناشدنی «گم» شود، در حالی که متن کلاسیک با تبدیل شدن به مادیتی به نام روزنامه یا کتاب، قابلیت یک «دسترسی » مادی تقریبا همیشگی را ایجاد می کرد. افزون بر این متن الکترونیک بر خلاف متن کلاسیک، ماده ای به شدت انعطاف پذیر است که نویسنده و خواننده ، هر دو می توانند به صورت های مختلف در آن «دستکاری» کنند و به عبارت دیگر آن را به شکل و شیوه ای که می خواهند بازتولید و یا بهتر است بگوئیم باز آفرینی کنند. بازآفرینی انیشه و بیان که پیش از این در مطبوعات و روزنامه ها نیز آن را در مفهوم چیدمان و به عبارت ساده تر «صفحه بندی» می شاختیم، این بار به اوج خود می رسد به نحوی که همه چیز می توانند دائما تغییر جا داده و به صورتی متفاوت و در واژگان و همراه با نشانه هایی متفاوت عرضه شوند و در نتیجه به نتایجی متفاوت نیز برسند. گردش متن الکترونیک درون فضای الکترونیک در آن واحد هم از نظم و قاعده ای بسیار پیچیده تبعیت می کند که تنها گروه های محدودی می توانند بر آن اشراف و شناخت فناورانه (سرمایه فرهنگی) و یا تاثیر عملی ( از خلال دستکاری با ابزارهای مالی و به کار گیری نیروی کار) (سرمای اقتصادی) داشته باشند، و هم از هیچ نظم قاعده مندی تبعیت نمی کند و به نوعی برآوردی است از یک میدان از متون الکترونیک که با استناد دادن یا ندادن به یکدیگر ( مثلا از طریق وبلاگ ها یا سایت ها) به وعی بازی قدرت، پذیرش یا عدم پذیرش اقتدار می انجامد. هم از این رو متن الکترونیک یک موقعیت متناقض را می سازد که در آن متن از زمانی که وارد فضای سیبرنتیک می شود نه تنها دیگر به مولف آن تعلق ندارد ( چیزی که تا اندازه ای درباره متن کلاسیک نیز صادق بود) بلکه اصولا فاقد کالبدی معلوم و مشخص شده و درون نوعی بی هویتی و سرگردانی می شود که قابلیت «دستکاری » بر آن و «دستکاری» از خلال آن را به نهایت می رساند.
متن الکترونیک در عین حال با ایجاد تصور فضایی از آزادی به نوعی «بردگی و اطاعت خود خواسته» دامن می زند: افراد تمایلات، اندیشه ها، خاطرات، زندگی و به یک عبارت حوزه خصوصی خود را در عرصه ای وارد می کنند که همه چیز آن می تواند با کمترین هزینه برای همیشه حفظ شده به یک «پرونده» ( در تمامی معانی رایانه ای و غیر رایانه ای این واژه) تبدیل شود. و در نتیجه رابطه فرد با متنی که می نویسد ، می خواند یا بر آن «دستکاری» می کند، بدل به رابطه ای متناقض می شود که او را درون هزارتویی وارد می کند که نه خود و نه دیگران را اشرافی بر آن نیست.
پرسش اکنون این است: آیا باید در این فضا نوشت؟ و چرا ؟ پاسخ نویسنده در اینجا در خود کنش نهفته است زیرا او در این فضا می نویسد. اما درباره چرایی، مساله بسیار پیچیده تر است. فضاهای الکترونیک به باور ما، فضاهای آتی در اندیشه انسانی هستند که در جایی میان فضاهای واقعی یعنی فضاهای میان کنشی فیریکی ( با هویت های تقریبا ثابت و قابل تشخیص و طبقه بندی و رده شناسی) و فضاهای مجازی یا فضاهای میان کنشی الکترونیک ( بدون قابلیت های واقعی طبقه بدی و تشخیص و یا بدون اطمینان در چنین طبقه بندی هایی) قرار می گیرند. جایی که معذب بودن در آن از آن رو تشدید می شود که از هم اکنون و البته بیش از پیش مولفه و شاخص و نشانه ای برای رد یابی «خود» در آن وجود ندارد. شمارشگر ها در واقع اطلاعات زیادی به ما می دهند اما تمام این اطلاعات می توانند به صورت های مختلف به شکل آگاهانه یا ناخود آگاهانه به وسیله کنشگر نویسنده ، خواننده، یا دستکاری کننده، تفسیر و باز تفسیر شده و با قرائت هایی بسیار متفاوت خوانده شوند یا به خواندن گذاشته شوند تا به شکلی واقعی یا خیالیسن ب هدف یا اهدافی خود خواسته یا ناخواسته برسند.

بنابراین پرسش را به صورتی دیگر مطرح کنیم: آیا راهی جز نوشتن در این فضا وجود دارد ؟ پاسخ باز هم تقریبا روشن است و این بار منفی است. فاصله گرفتن از فضای سیبرنتیک در آن واحد فاصله گرفتن از واقعیت و از خیال است چرا که در عالم واقعی نیز دیگر هیچ چیز صرفا در فضاهای فیریکی میان کنشی اتفاق نمی افتد و بخش هر چه بزرگتری از چیزهایی که باید آنها «اجزاء» محلی با تاثیر جهانی نامید، بر روی همین فضا تولید می شود. و اگر کسی یا کسانی خواسته باشند در عرصه اندیشه و تفکر به ویژه در عرصه جهان میان کنشی شناخت های انسانی باقی بمانند، چاره ای جز روی آوردن به این فضا( البته بدون آنکه جهان واقعیت های نوشتاری کلاسیک را کاملا کنار بگذارند ) ندارند.
چندین پرسش دیگر باقی می ماند که در نوشته های آتی به آن می پردازیم، از جمله این پرسش ها:
۱- نوشتن چه چیز، در این فضا بنا بر نویسنده و کنشگر، خواننده، دستکاری کنند اولویت بیشتری دارد ؟
۲- نویسنده را بر این فضا چگونه باید تعریف کرد: یک نویسنده فردی، یک گروه از نویسندگان، یک جریان یا یک فکر، مجموعه ای از داده های چیدمان شده به نحوی جانبدارنه یا به ظاهر غیر جانبدارانه و …
۳- به چه زبانی می توان و باید در این جهان وارد شد و با چه تاثیر یا تاثیراتی؟ آیا در این فضا با جنگی از زبان ها سرو کار نداریم؟
۴- و سرانجام پرسشی که شاید به ظاهر ساده به نظر برسد اما بسیار تردید برانگیز است: از چه زمانی باید در این فضا سخن گفت؟ از گذشته ، از حال یا از آینده؟ و در جهانی که بابر تعریف در لحظه دست یافتنی یا دست نایافتنی قرار می گیرد، چگونه می توان انتظار داشت که مقولاتی ادراک زبان شاختی از زمان را درک پذیر کند؟
با توجه به آنچه گفته شد، چاره ای جز آن نداریم که به این پرسش ها، نه به صورتی سیستماتیک و نه در نظمی قابل پیش بینی، در «آینده» ای که «امیدواریم» بسیار نزدیک باشد ، «بازمی گردیم».