نجات خود یا نجات دیگران

امروز دوستی می‌پرسید: چرا این همه «کار» می‌کنی؟ فکر کردی اصلا کسی «این‌ها» را می‌خواند؟ گفتم: نمی‌دانم، امروز مثل کشتی‌شکستگانی هستیم که در آب‌های سرد اقیانوس رها شده‌ایم؛ کار کردن، گفتن و نوشتن برای من دو دلیل دارد، شاید هردوشان هم،  توهم خودم باشند: یکی آنکه خود را از یخ زدن و فرو رفتن در‌ دهان مرگ نجات دهم، و دیگر آنکه شاید، بتوانم دست چند پیر و  جوان را بگیرم و آن‌ها را همراه خودم، نجات بدهم، و گرنه تا امروز هر چیزی باید گفته و نوشته می‌شده، گفته و نوشته شده. اما حالا مانده‌ام اصلا تکه چوبم دوام میاورد یا آخرش همه با هم غرق خواهیم شد؟

ناصر فکوهی، ۳۱ تیر ۱۴۰۲