برگردان ناصر فکوهی
موریس گودولیه(۱۹۳۴)،انسانشناس فرانسوی در پروژه عظیمی که اخیرا به جامعه اروپا عرضه کرده است مینویسد:«بنابراین میتوان فرضیهای در تضاد با فرضیه مارکس [درباره دین] ارائه داد.» در پروژه گودولیه، محور اصلی مطالعه بر گذار جوامع انسانی از «رئیسسالاریها به امپراتوریها» است و همچنین پژوهش بر منشاء «اشکال دولتی» و برای این امر، گودولیه تلاش کرده است، انسانشناسی را به علوم دیگری چون تاریخ و باستانشناسی در پنج قاره جهان پیوند دهد. برای آنکه بدانیم وی چگونه در پی رسیدن به نتایج کار خود است، گفتگوی زیر را بر اساس آخرین اثر او (۱) که در آن حاصل چندین دهه فعالیت میدانی و نظریاش را ارائه داده، انجام گرفته است.
شواهدی متضاد
زمانی که موریس گودولیه پس از فارغالتحصیل شدن از دانشسرای عالی فرانسه (اکول نورمال) در رشته فلسفه و اقتصاد سیاسی، روی به سوی انسانشناسی آورد، یعنی در سال ۱۹۶۶، وی را نزدیک به مکاتب مارکسیسیم و ساختارگرایی میدانستند. در سالهای دهه ۱۹۷۰، گودولیه متون مختلفی به انتشار رساند و مجموعهای نیز درباره شیوههای اقتصاد پیشسرمایهداری چاپ کرد. او در سال ۱۹۶۷، برای کار میدانی در میان «بارویاها»ی پاپوازی به آنجا رفت و سالها بر مسائلی چون واحد پول نمک، اقتصاد خانگی و روابط مادی تولید مطالعه کرد. او در طول مدت بیست سال به این میدان باز میگشت و رفتهرفته پژوهشهای خود را بر حوزه خویشاوندی، مبادله و مناسک متمرکز کرد و به شواهدی متناقض برخورد کرد. گودولیه معتقد بود که به یک کشف رسیده است: اینکه بارویاها نه مجموعهای از افراد کمابیش خویشاوند و یا حامل یک فرهنگ خاص، بلکه جمعی نسبتا متاخر در تاریخ هستند (حدود سه قرن) که از دو جناح از کلانهای جابهجا شده، در نتیجه، یک جنگ قبیلهای با هم گرد آمدهاند. «از زمانی که آنها مناسک رمزآموزی مشترک بر قرار میکنند و به باورهای مشترکی میرسند است که به آن چیزی تبدیل میشوند که ما امروز به آن جامعه بارویا میگوئیم.این مناسک مجموع جامعه مذکر همچون جامعه مونث را به طبقات سنی تقسیم میکنند که قاعدتا باید با یکدیگر همکاری کنند. افزون بر این، مناسک گویای برتری برخی از کلانها دیگر هستند». گودولیه بر آن است که این عناصر بنیادین «در آن واحد هم عناصر دینی هستند – زیرا به روابط با خدایان، باارواح طبیعی مربوط میشوند – و هم سیاسی – زیرا به نظم درون جامعهای مشروعیت میدهند که حکومت در آن خاص مردان است.»
گودولیه سپس بر آن تاکید میکند که بارویاها برغم انسجام فزایدهشان درون یک اقتصاد و بازار و فروپاشی خودمختاریشان،این نهاد بزرگ مناسکی را حفظ کردهاند.او نتیجه میگیرد که جایگاه روابط اقتصادی در این جامعه بر حلاف ادعای مارکسیسم ارتدکس(۲) نه واقعا خودمختار است و نه تعیینکننده.اگر بخواهیم خلاصه کنیم، به باور گودولیه میتوان یک شیوه تولیدی را تغیییر داد، بدون آنکه اعتقادات و مناسک دگرگون شوند.
با این همه،اینکه خواسته باشیم، پویایی جوامع انسانی را بر عملکردهای دینی و نظامهای نمادینی که به آنها مشروعیت میدهند استوار کنیم، با خطر ایجاد نوعی ابهام روبروست. خطر عمده در اینجا آن است که گرفتار نوعی فرهنگگرایی بشویم، یعنی اینکه بپنداریم اشتراک زبان، اخلاق و باورهای مشترک کافی است که یک جامعه انسانی را خاص کند. در این مورد، گودولیه تاکید دارد که اختلاف نظر خود را بیان کند:«ما نباید یک جماعت را با یک جامعه اشتباه بگیریم. ما در حال حاضر با یک مُد سر و کار داریم که تلاش میکند،اقلیتهای فرهنگی را با جوامع یکی بداند. اما باید به تمایز میان آنها توجه داشت زیرا این واقعیت که یک شیوه زندگی مشترک وجود دارد برای ساختن یک جامعه کافی نیست. چیزی که یک جامعه را میسازد شکلی از استیلا است.همجنسگرایان سانفرانسیسکو، ممکن است به ۳۰۰ هزار نفر برسند، اما به این دلیل نیست که بتوانیم به آنها جامعه در معنایی که من از این واژه درک میکنم، بگوئیم. نبعیتهای سیاسی آنها با همه کالیفرنیاییهای دیگر و فراتر از آنها با همه آمریکاییها یکی است. نیروهای اجتماعی که یک شیوه زندگی مشترک را میسازند، فراتر از عادات زندگی هستند. آنچه اهمیت دارد این است که بدانیم چه کسی صاحب استیلاست و بر فراز همه تفاوتهای خلق و خوی و اعتقادات قرار میگیرد. روابط اجتماعی قدرت و منافع هستند که یک دستگاه جمعی و بازنمودههای مشروعیتدهنده بر آن حاکمند.
اشکال سیاسی – دینی
علاقه گودولیه به مقایسه اشکال امر «سیاسی – دینی» یعنی شکلی که به قول خود او «روابط قدرت میتوانند بر اساس آن چندین قوم را در طول مدتی مشخص با یکدیگر گرد آورند» جلب شد. از این لحاظ، پهنهای که جزایر اقیانوسیه از ملانزی تا پولینزی در آن قرار گرفتهاند، آزمایشگاه قابلتوجهی را تشکیل میداد:«در نزد بارویاها در پاپونزی رئیس وجود ندارد، بلکه ما با سلطه مردان بر زنان سروکار داریم و هر چند برخی از مردان دارای قدرت جادوگری به حساب میآیند،اما همه ناچارند که فعالیتهای تولیدی یکسانی را انجام دهند. در «تیکوپیا» (مجمعالجزایر سلیمان) رئوسای کلان وجود دارند که بزرگترین آنها، خلف «کافیکا» یک نیای تقدسیافته که مردم معتقدند صلح را میان ساکنان جزیره در روزگاران گذشته برقرار کرده است، دانسته میشود. این رئیس از انجام برخی از فعالیتها معاف است. در «تونگا» که کمی دورتر به سمت شرق قرار دارد، یک رئیس برتر وجود داشته است که خلف «تانگالوا» از خدایان آنها شمرده میشده است و همچنین یک طبقه از جنگجویان (آیکی)که از انجام فعالیتهای تولیدی معاف بوده و کنترل دسترسی به زمینها را در اختیار داشته است. و سرانجام در هاوایی، ما با یک سلطنت مطلق سر و کار داشتهایم که در آن رئیس برتر (آلیی) از حق مرگ و زندگی بر اتباع خود برخوردار بوده است. بدین ترتیب از غرب تا شرق، ما شاهد شکل گرفتن زنجیرهای از اشکال هرچه بیش از پیش سلسهمراتبی بودهایم. من از این امر نتیجه گرفتهام که هر اندازه کسانی که مناسک و جنگ را به انجام میرساندهاند بیشتر از فعالیتهای تولیدی جدا میشدهاند، فرماندهی بر فعالیتها بیشتر در دستهای آنها متمرکز میشده است. آنها،زمین را کنترل میکردهاند، از قبایل مالیات میگرفتهاند و بدل به نیاکان قبیلهای میشدهاند.آنها زمین را به انحصار خود در میآوردهاند و نیروی کار و سرنوشت انسانها پس از مرگ را از آن خود میدانستهاند. آنها سلطه بر زمین و آسمان داشتهاند. و همین امر سبب میشده است که بتوانند یک جامعه یکپارچه از گروههایی با منشاءهای متفاوت و اغلب در ابتدا رقیب با یکدیگر به وجود بیاورند.»
اگر «ابداع خدایان جوامع انسانی را ساخته باشد»، آنگاه میتوانیم سخن گودولیه را در برعکس شدن دیدگاههای مارکسیسم، درک کنیم، همانگونه که بخش بزرگی از رویکردهای ماتریالیسم فرهنگی را:«جایگاه گروههای اجتماعی در تولید نبوده است که میتواند جایگاه آنها را در جامعه توضیح دهد، بلکه برعکس، جایگاه و کارکردهایی که آنها بر عهده داشتهاند بوده است که جایگاه آنها را در روابط تولیدی توضیح میدهد.»
بازگشت به این بحث امروز ممکن است اسباب تعجب باشد، ولی هرچند واژگان مورد استفاده ظاهرا ما را به سوی یک سنت پشت سرگذاشته شده سوق میدهد،اما باید توجه داشت که نگاه گودولیه به موضوع، نگاه تازهای است که پویایی سیاسی جوامع انسانی را هدف میگیرد. در زمانی نه چندان دور، پیر کلاستر بر آن بود که جوامعی وجود داشتهاند که در آنها هیچ موضوع قدرتی نبوده است و تاکید میکرد در این جوامع تا چه حد، مناسک برای شکل دادن به افراد اهمیت داشته است. نطفه حق فرماندهی به نظر او، از جستجو برای قدرت شخصی و در شخص یک رهبر کاریزمایی ظاهر میشود. گودولیه، چنین گسستی را نفی میکند: «جوامع در آنچه پیش از هر چیز دیگر در آن مشترک هستند، یعنی در خدایان و مناسک است که به عقیده او، نطفه قدرت نهفته است، جایی که توزیع موقعیتها و نابرابریها در شرایط انسانها اتفاق میافتد، همان جایی است که وجود جوامع انسانی را تضمین میکند.و از این نقطه است که فکر گودولیه برای مطالعهای بر منشاء قدرتهای رئیسسالار در شهر دولتها و سپس در امپراتوریهای ملی مدرن، شکل میگیرد مطالعهای که باید نتایج آن را تا سه سال دیگر در دست داشته باشیم.
Maurice Godelier, Communaute, societe, Culture, Trois clefs pour comprendre les identites en conflits, CNRS, 2009.
Maurice Godelier, L’ideel et le materiel, Fayard, 1989.
Sciences Humaines, no. 207, Aout – Septembre 2009, pp. 18-19 :