عکس فوری (۲۷۵): آزادی در آغوش مرگ 

روز ۱۴ ژوئن ۲۰۲۳ (۲۴ خرداد ۱۴۰۲)، بار دیگر سناریویی که امروز به یک «کلیشه ترسناک» تبدیل شده در سواحل نزدیک به یونان، تکرار شد: یک کشتی بسیار کوچک و فرسوده، با چندین برابر ظرفیت خود، بیش از ۷۵۰ مسافر(و دست کم ۱۰۰ کودک) از پناهجویان پاکستانی، سوری، فلسطینی، … را به صورت قاچاق از لیبی به سوی ایتالیا در حرکت بود که غرق شد.  تا امروز با توجه به آنکه تنها حدود صد نفر نجات یافته‌اند و امید برای نجات دیگران تقریبا وجود ندارد، تعداد کشته‌شدگان این فاجعه، به بیش از ششصد نفر می‌رسد. یک تراژدی تکراری: انسان‌هایی که اغلب باید میان کشته شدن فوری و کشته شدن در یک راه خیالین، یکی را انتخاب کنند. سازمان‌های بین‌المللی تعداد قربانیان این مسیر را تنها در طول ۸ سال گذشته نزدیک بیست هزار نفر می‌دانند. و این در حالی است که بنابر گزارش سالانه سازمان ملل متحد که در همین روز منتشر شده، شمار آوارگان جهان به مرز ۱۱۰ میلیون نفر رسیده که نوزده میلیون نفر از آنان (با افزایش ۲۱ درصدی) مربوط به سال گذشته میلادی است. جهانی که امروز نئولیبرالیسم  بعد از پنجاه سال سلطه قدرتمندانه خود برای جهان به بار آورده تشکیل جبهه جایگزین جنگ سرد، در قالب یک دو‌گانه جدید است: از یک سو دولت‌های دیکتاتوری–مافیایی اقتدار‌گرای آسیایی/ اروپایی (چین، هند، روسیه، پاکستان، روسیه) و از سوی دیگر، کشورهای دموکراتیک غرب (اروپای غربی، امریکا، استرالیا). یک دوزخ کامل و چشم‌اندازی از مرگ و نیستی که بنا برمورد بر آن نام‌هایی چون «آزادی»، «توسعه اقتصادی»، «قدرت نظامی» می گذارند. و هر یک از قدرت‌های جهان برای خود سدهای مستحکمی برای مقابله با امواج خطرناک برخاسته از این ایدئولوژی ساخته:  اروپاییان در «قلعه امن» خود پناه گرفته‌اند و به صورت قطره چکانی  پناهنده و مهاجر می پذیرند؛ امریکایی‌ها در آن سوی اقیانوس پناه گرفته‌اندامریکای مرکزی و جنوبی به آزمایشگاه تولید مواد مخدر و کارگران ارزان قیمت زراعی برای خود  تبدیل گرفته و از همان‌ها «پناهجو» می گیرند؛ و تکلیف روس‌ها و چینی‌ها نیز روشن است چون از کشورهای خود زندان‌های بزرگی ساخته‌اند و چنان آن‌ها را با خشونت و بی‌رحمی و فساد آکنده‌اند که هیچ کسی به فکرش هم نمی‌رسد که «پناهی» در آنجا بیابد. این‌ها سدهایی هستند برای جلوگیری از امواج نومیدی این جهان برآشفته که می‌توانند به یک سونامی حقیقی تبدیل شوند. و در این میان ریاکاری اروپایی بیش از پیش گویا است. در همین ماجرا، گارد ساحلی یونان، برغم اطلاع از وضعیت از روز از قبل از حادثه، عملا دخالتی نکرد تا صدها انسان بدین ترتیب در برابر مدافعان پر ادعای حقوق بشر، به قعر دریا فرو روند. در این زمینه بدون آنکه خواسته باشیم بار سنگین دولت‌های دیکتاتوری شرقی را نادیده بگیریم. سیاست‌های اروپا و امریکا (از دوره استعمار و تجزیه هندوستان و ایجاد دولت تصنعی پاکستان که در این ماجرا نیز بیشترین قربانیان را داده است) در نیمه نخست قرن بیستم  تا  به راه انداختن جریان‌های وهابی و تروریستی طالبان، القاعده و داعش در دو دهه آخر قرن بیستم  و سپس یورش به خاور‌میانه و دامن زدن به بزرگترین بحران مهاجرت در دهه نخست  قرن بیست و یکم و ماجراهای «بهار عربی»، و تمایل جنگ طلبانه ناتو با ماجراجویی در اوکراین، بیشترین مسئولیت را برای غرب ایجاد می‌کند. و این در حالی است که باز هم بنا بر گزارش سازمان ملل کشورهایی که پناهجویان را در خود می‌پذیرند، اغلب خود در رده کشورهای فقیر و کم‌درآمد قرار می‌گیرند. ایدئولوژی نئولیبرالی و داروینیسم اجتماعی مستتر در آن، جهان را هر روز به مرزهای دوزخی هولناک از فقر و نیستی و درد نزدیکتر می‌کند که در آن چاره‌ای جز آن نیست که انسان‌ها یا به آغوش تباهکاران روسی و چینی و هندی و آمریکای لاتینی پناه ببرند و یا به آغوش مرگ در قعر دریاها یا محله‌های فقیرنشین و خشن کشورهای توسعه‌یافته. ریاکاری در زمینه حقوق بشر و  کاربردهای متفاوت سیاسی از این مفهوم، آن را به یک مضحکه تبدیل کرده است. یونان، نماد باستانی دموکراسی آتنی، به کشوری تبدیل شده که یک نامزد انتخاباتی در همین روزهای دردناک اعلام کند: یونان نباید هیچ کمکی به مهاجران «دزد» بکند  و فرانسه‌، پهنه‌ای که دویست و پنجاه سال پیش شعار «آزادی و برابری و برادری» را سر می‌داد، میزبان محمد بن سلمان، قاتلی شود که به حُکم «سیاست واقع‌بینانه» دستور تکه‌تکه کردن خبرنگار مخالف خود (جمال خاشقچی) داد. شک نداشته باشیم که روندی که جهان از ابتدای قرن بیست و یکم به خود گرفته همان اندازه خطرناک است که در ابتدای قرن بیستم داشت. در آن زمان نتیجه بروز جنگ‌های جهانی، بحران بزرگ فقر و تخریب اقتصاد جهان، توتالیتاریسم و فاشیسم و نسل‌کشی‌های گسترده بودیم که سیصد میلیون کشته و صدها میلیون آواره بر جای گذاشتند و اینکه قرن جدید قربانیان کمتری داشته باشد، به آگاهی و اراده‌ای بستگی دارد که تنها می‌تواند حاصل نزدیکی فرهنگ‌ها به یکدیگر باشد، زیرا دولت‌ها حتی اگر به یکدیگر نزدیک شوند، نه برای سعادت انسان‌ها، بلکه برای نابودی بی‌رحمانه‌تر و کم‌هزینه‌ترآن‌ها و برای نگه‌‌داشتن و پرتوان کردن خودشان است.