درسگفتارهای کلژدوفرانس، مانه: یک انقلاب نمادین(۴۱)

پیر بوردیو برگردان ناصر فکوهی

اما مانه ابدا چنین نمی‌کند: او در کارگاه نقاشی است و کار خود را انجام می‌دهد و از منظره زمینه تابلو، یک [طبیعت] زنده می‌سازد. از این موضوع در دربار ناپلئون سوم صحبت می‌شد، این روش بسیار متداول بود. همه می‌دانستند که او [ناپلئون سوم] چندان آدم بافرهنگی نیست و برای همین او را در صحنه‌های برهنه قرار می‌دادند و به این تابلوها، تابلوهای زنده می‌گفتند. مانه هم چنین تابلوی زنده‌ای می‌کشد: مدلی که در این تابلو دیده می‌شود، یک ژست کلاسیک [در برابر نقاش] گرفته است و ما بر اساس مطالعات تاریخی می‌دانیم که در دوره مانه، این نکته‌ای اصلا عجیب نبوده که هنرمند از مدل‌ خود بخواهد به شکل آثار قدیمی ژست بگیرد. به عبارت دیگر نقاش به آن‌ها می‌گفت که چه شکلی می‌خواهد. اما مانه تمایل دارد کاری عجیب انجام دهد تا به شکل و شمایلی ناممکن در مدل برسد: بدین ترتیب او از مدل خود می‌خواهد یک ژست کلاسیک [برهنه] بگیرد، اما در همان حال با لباس پوشاندن به سایر مدل‌ها و روش‌های نقاشی ِ دیگر به کار، حالتی مدرن می‌دهد. این در ذهن و در چشم مانه حضور دارد، یک تابلوی ونیزی که در موزه لوور دیده است: یک طرح از مارکانتونیو ریموندی [محاکمه پاریس (۱) که از یک تابلوی گم‌شده رافائل کشیده شده است].

مدل، یک ژست می‌گیرد، اما مانه به او می‌گوید:«کمی عقب بنشین، این‌طور…» ژست ِ مدل، دقیقا با منابع معروف انطباق ندارد[…] مدل به نقاش و به تماشاگر ِ تابلو نگاه می‌کند – شاید هم با توجه به ژست او بتوان از خود پرسید آیا دارد به جای دیگری نگاه می‌کند؟ به هر حال، این صرفا یک پرسش است. بخشی از لباس‌های او کنار نشیمنگاهش را پوشانده تا احساس راحتی بیشتری بکند؛ دیگران در کنار مدل قرار دارند؛ و بعد او [مانه] یک طبیعت مُرده کوچک هم آنجا می‌گذارد که با مهارتی هنری آشفته می‌نماید: یک سبد، چند تکه شیرینی، چند هلو، چند گیلاس و انجیر و این‌ها خود دلیلی دیگر هستند که ما با یک تابلوی کارگاهی سروکار داریم : کسانی که میوه‌ها را می‌شناسند، می‌دانند که گیلاس و انجیر به هیچ وجه در یک فصل قرار نمی‌گیرند. بنابراین در اینجا ما یک تاثیرگذاری تزئینی می‌بینیم. همچون در «المپیا» در گوشه‌ای یک جانور قرار گرفته؛ در «نهار روی چمن» این جانور، یک قورباغه است.
حال به شخصیت‌ها بپردازیم: ما با صحنه‌ای کاملا حرفه‌ای سروکار داریم. میان نقاش و مدل‌هایش یک مبادله کاملا حرفه‌ای دیده می‌شود؛ برخی از مدل‌ها از خانواده نقاش هستند: یکی از دو برادر او، اوژن یا گوستاو – که به ترتیب مدل می‌شوند – و همچنین باجناق آینده او، فردینان لینوف. آنها مدل‌هایی ارزان قیمت هستند. ما مطالعات زیادی درباره بازار مدل‌ها [در آن زمان] داریم؛ مدل‌ها بسیار گران‌قیمت بودند و نقاش نمی‌توانست هرکاری را از آنها بخواهد. آنها هر کدام شرایط خودشان را داشتند. و به خصوص نباید فراموش کنیم که مانه، مدل‌ها را عصبی می‌کرد چون از آنها می‌خواست ژست‌های طبیعی بگیرند، در حالی که مدل‌ها که دائم از این آتلیه به آن آتلیه در رفت و آمد بودند عادت داشتند که ژست‌های کلاسیکی را که یاد گرفته بودند، بگیرند. مدل‌های «نهار روی چمن» حرفه‌ای نبودند و این نشان می‌دهد که چرا برهنه نیستند، چون برای برهنه شدن مدل باید حرفه‌ای می‌بود. البته می‌توانیم فرض بگیریم که یکی از «منابع» کار مانه برای آنچه در ذهنش بود، شخصیت‌های ریموندی بوده‌اند که برهنه‌اند، اما در نزد جیورجیونه، این طور نیست. و می‌توان گفت که او دو تصویر را با هم ترکیب کرده است. البته نمی‌توان دو منبع را با هم ترکیب کرد، اما تصاویر و طرح‌واره‌ها را چرا. برادر [مانه که به عنوان مدل در نقاشی قرار گرفت] عصایی در دست دارد و دست دیگرش را به سوی مدل نشانه گرفته (معذرت می‌خواهم کمی از اینکه این کار را می‌کنم معذّب هستم، کار بسیار ابتدایی‌ای است و فکر می‌کنم همه از خودشان بپرسند می‌خواهم چه نتیجه‌ای بگیرم). مانه مدل‌های خودش را می‌چیند و میان پوست سفید مدل برهنه و لباس و کلاه سیاه [مدل دیگر] کنتراست ایجاد می‌کند. روشن است او به ترکیب نقاشی فکر می‌کند: عصا، زانوی برادر، بازوی چپ برادر، سر زن، همه این‌ها در ترکیب وارد می‌شوند. آیا او دارد یک طرح‌واره را پیش روی ما می‌گذارد؟ در دوره کواتروچنتو نقاشان طرح‌واره‌های هندسی می‌ساختند – برای نمونه، در پیرو دلا فرانچسکا این نکته را می‌دانیم(۲). مانه هم گاه طرح‌واره‌هایی می‌ساخت ولی نه لزوما. او می‌توانست تمام این طرح‌واره‌ها را در چشمان خود داشته باشد و از طریق رتوش کردن‌های پی در پی [جلو برود) . برای نمونه موهای زن ایجاد مسئله می‌کنند. چگونه باید آنها را قرار می‌داد؟ او می‌توانست از موهای مدل، کپی برداری کند ، ولی می‌توانست آن موها را تقریبا به تیرگی رنگ لباس مردان دربیاورد، با اندکی رنگ گرم – کمی قرمز آنجاست، دقیقا نمی‌دانم نام این رنگ چیست؟ اندکی رنگ که به رنگ‌های صورت شبیه باشد و نوعی یادآوری به حساب بیاید: شاید در ذهن مانه نوعی رنگ قرمز تیتین (باید به زبان نقاشان صحبت کرد) وجود داشته.