انحصار فساد می‌آورد

در شرایطی که هر کنشگر اجتماعی با امکاناتی نسبتا محدود می‌تواند یک یا چندین کانال و شبکه اجتماعی بسازد و با صدها و بلکه هزاران نفر در ارتباط قرار بگیرد، روی شبکه‌های خود، فیلم‌ها و صداهایی را که خود ساخته است به اشتراک بگذارد و به یک معنا با اندکی سرمایه و شناخت فنی کار، یک شبکه یا تلویزیون و رادیوی خانگی بسازد، آیا باز هم می‌توان به رادیو و تلویزیون و مطبوعات با نگاهی قرن نوزدهمی و بیستمی نگاه کرد؟ اینکه این ابزارها را هنوز هم می‌توان راه‌هایی مطمئن – یا حتی نسبی – برای ضمانت بخشیدن به حکومت و کنترل افکار عمومی دانست؟ با پاسخ به این پرسش است که می‌توانیم متوجه شویم در کجای جهان قرار گرفته‌ایم و سیستم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که تمایل به دفاع یا وداع از آن را داریم تا چه اندازه می‌تواند در برابر سیاست‌های بیرونی یا مخالفت‌های درونی مقاوم باشد یا اصولا جای رشد و پایداری داشته باشد و به مصرفی برای عموم یا این و آن گروه از مردم برسد.

تحول رسانه‌ها از نیمه قرن نوزدهم به بعد از میانه قرن نوزدهم تا صد سال بعد بزرگ‌ترین نهادهای مطبوعاتی جهان توسعه‌ یافته آغاز به کار کردند. دولت‌های مدرن که پایه خود را «مردم» اعلام کرده بودند، حال باید این مردم را می‌ساختند تا مشروعیت خود را ثابت کنند. به همین جهت با تمام وسایل شروع به بالا بردن سواد رسانه‌ای آنها کردند؛ مدارس ابتدایی و متوسطه – و به زودی دانشگاه‌ها – هرچه بیشتر پرجمعیت شدند تا افراد هرچه بیشتری خواندن و نوشتن و تحلیل کردن و سپس وارد شدن به دستگاه‌های عریض و طویل حکومتی را تجربه کنند. دولت‌های جهان سومی نیز با دموکراسی‌های نیم‌بند و تقلیدی خود همین راه را رفتند و البته همیشه در آخر قافله و با آسیب‌های بی‌شمار، تا امروز. بعدها رادیو آمد و تلویزیون، ویدیو و شبکه‌های رایانه‌ای و اینترنت و رادیو- تلویزیون‌های شبکه‌ای و… اما هنوز گویی به ویژه در جهان سوم، آنجا که روزگاری گرفتن یک ایستگاه رادیو یا تلویزیون، یا دفتر یک روزنامه به معنی به دست گرفتن حکومت و قدرت سیاسی بود، ذهنیت نسبت به مطبوعات، به کتاب، به تصویر، به رادیو و تلویزیون، در نیمه قرن بیستم منجمد شده است و حاکمان و حتی بسیاری از مردم نمی‌خواهند باور کنند که تاثیر رسانه‌ها به صورتی که حتی تا نیم‌قرن پیش وجود داشت، امروز دیگر وجود ندارد.

تاثیر‌گذاری رسانه‌ای به چه معنا؟

معنای اینکه ما با تاثیر‌گذاری رسانه‌های دولتی یا نیمه دولتی و یا حتی در کشورهای سرمایه‌داری با تاثیر‌گذاری شبکه‌های اصلی خبری و مطبوعاتی روبرو نیستیم، البته آن نیست که رسانه‌ها بی‌تاثیر هستند. مساله بیشتر پیچیدگی ساز و کارهای این تاثیرگذاری در کنار سایر جریان‌ها است. اتفاقا باید گفت که امروز بیش از هر زمان دیگری تصاویر، صداها، نوشته‌ها، گفتارها، بر سرنوشت جهان تاثیر دارند و اگر کسانی در پی تاثیر بر حاکمیت‌ها و روابط سلطه باشند، باید بیش از پیش بر شبکه روابط و ذهنیت‌ها تسلط داشته باشند. مساله اما آن است که فناوری‌های جدید داده‌های این مساله، روابط و ساز و کارهای حاکم بر رسانه‌ها را به طور کامل تغییر داده‌اند. در نتیجه امروز با دو گروه از مجموعه‌های بازمانده از رسانه‌ها در معنای پیشین‌شان سروکار داریم‌؛ از یک سو در کشورهای توسعه‌یافته که با شناخت کمابیش دقیق داده‌ها و با برخورداری از آزادی نسبی مطبوعات و فکر و اندیشه و انتقاد می‌توانند جوامع خود را با شفافیت نسبی رصد کنند و بنابراین بتوانند راهکارهای مناسب و راهبردهای تاثیرگذاری را بیابند که به سلطه حاکمیت‌ها و بازتولید قدرت با ظرافت ادامه دهند. اما در کنار این حاکمیت‌ها، بسیاری از کشورهای در حال توسعه یا عقب‌افتاده را داریم که همچنان در بند رویاهای خویش برای زورگویی ساده و بی‌دردسر و پرسود از طریق در دست داشتن رسانه‌ها (در عام‌ترین معنا از مطبوعات و رادیو و تلویزیون گرفته، تا نشر و سینما و فضاهای شهری) و تاثیرگذاری مستقیم و خودکار آنها از طریق تبلیغات و شعار و پروپاگاندای سیاسی بر مردم هستند. در مورد نخست با کارایی نسبتا بالای رسانه‌ها برای شکل‌ دادن به اندیشه‌های عمومی و خط دادن به جریان‌های سیاسی روبه‌رو هستیم و در مورد دوم اغلب با اغتشاش ِباورها و نظرها و گرایش‌ها و ندانم کاری مسوولان و مردم که در میان جنگلی از داده‌های رسانه‌ای، مطبوعات و رادیو و تلویزیون‌ها و شبکه‌های رایانه‌ای بدون آنکه بتوانند تسلطی بر هیچ‌کدام از آنها داشته باشند سرگردانند، تنها شعار می‌دهند و به دور خود می‌چرخند و همین حرکات و نوسانات جنون‌آمیز این باور کودکانه را به آنها می‌دهد که بر وضعیت خود و بر وضعیت جهان سلطه و کنترلی باورنکردنی دارند.

 

ما، مدرنیته و تجربه رسانه‌ای‌مان

در این میان، ما به مثابه کشوری که بیش از ۱۰۰ سال است قدم در راه مدرنیته‌ای دست نایافتنی گذاشته است، برای این کار دو انقلاب و یک جنگ بزرگ را تجربه و هزینه‌هایی بسیار سنگین به ویژه در قالب نیروهای انسانی خود داده است، باید راه خود را انتخاب کنیم. این راه می‌تواند قدم گذاشتن در جاده‌ای باشد که ما را به عقب و به سوی ناکجا آبادی ببرد که بسیاری از کشورهای در حال توسعه امروز در آن سرگردانند و یا حرکت در مسیر توسعه‌یافتگی و بلوغ فکری که ولو سال‌های سال طول بکشد، شانس بسیار بیشتری برای رسیدن به موقعیتی بهتر برای‌مان در بر دارد. نگاهی کاملا جدید به مفهوم رسانه و نظام‌های دیداری- شنیداری راهی است که باید با آن آغاز کنیم. اما همچون هر تجربه جدید باید بیش و پیش از هر چیزی تجربه پیشین خود را در نظر بگیریم؛ تجربه‌ای نزدیک به ۱۰۰ سال که کشور ما در زمینه رسانه‌ها دارد: تقریبا ۸۰ سال در رادیو، ۵۰ سال در تلویزیون و بیش از ۲۰ سال در رسانه‌های اینترنتی‌.
ورود رسانه‌ها و مطبوعات با دولت مدرن و مفاهیم آن یعنی «مردم»، «ملت»، «قانون»، «آزادی»، «افکارعمومی» و… به عرصه عمومی در ایران آغاز شد و از همان نخستین قدم‌ها با دشمنی مستبدان دوران مشروطه روبرو شد که آزادی اندیشه، فکر، عدالت، برابرخواهی، رشد و شکوفایی عمومی را دشمن خود می‌پنداشتند که درست بود. اما بر این باور هم بودند که می‌توانند با زور و سرکوب و دروغ و تزویر و دزدی و فساد، این حرکت را از میان برداشته و یا به سود خود از آن استفاده کنند که نادرست است. جریان رسانه‌ای بنابراین به مثابه بیان عمومی و فناورانه و مادیت یافتن فکر افرادی که در مجموعه‌های سرزمینی این کشور گرد آمده بودند از آن زمان تا امروز آغاز شد و کمابیش مشکلات و مسائلش همانی است که بود؛ هنوز هم دشمنان فکر و آزادی و عدالت گمان می‌کنند که می‌توان صرفا با زور و تزویر جریانی را که دارای ریشه‌های قدرتمند منطقی و اجتماعی است، بازدارند. هنوز هم متخصصان علوم اجتماعی و سیاسی تمام تلاش خود را می‌کنند که به مسوولان نشان دهند چنین چیزی ممکن نیست.

نگاهی به وضعیت رسانه‌ای پیش از انقلاب

جریان رسانه‌ای پیش از انقلاب اسلامی، جریانی بسیار ضعیف‌تر از پس از انقلاب بود که عمدتا در دو روزنامه سراسری با تیراژی اندک و چند ایستگاه رادیو و تلویزیون محدود می‌شد. عمر «تلویزیون ملی ایران» از زمان تاسیس تا انقلاب به حدود ۱۰ سال می‌رسید و رادیو عمری تقریبا ۳۰ ساله داشت. مطبوعات هم اگر از دو، سه عنوان روزنامه سراسری بگذریم اغلب یا شامل مجله‌های زرد می‌شد و یا شامل مطبوعات با‌ارزش اما بسیار کم خواننده و روشنفکرانه. انقلاب جریان گسترده‌ای بود که این وضعیت را تغییر داد و نیازهایی کاملا جدید به وجود آورد که با دو فرآیند مهم از ابتدا تا امروز دائما تقویت شدند؛ یکی ورود گسترده زنان به عرصه‌های اجتماعی به ویژه عرصه‌های فرهنگی (به دلیل کمبود امکان ورود زنان به عرصه‌های شغلی و اقتصادی) و دوم ورود گسترده جوانان به تحصیلات دانشگاهی. این دو جریان ساختار فکری جمعیت ایران را در سه دهه به طور کلی تغییر داد: جهان بینی‌ها زیر و رو و تقاضاها از زمین تا آسمان متفاوت شدند. جمعیتی که اکثر قریب به اتفاق آنها جوان و تحصیلکرده هستند نیازهایی کاملا دیگرگون با همین جمعیت در ۳۰-۲۰ یا ۴۰ سال در پیش دارند. اما متاسفانه این نکته‌ای است که مسوولان یا اصولا از آن غافل بوده و هستند و یا ترجیح می‌دهند آن را نادیده بگیرند. بدون آنکه متوجه باشند نادیده انگاشتن این امر خطرات بسیار بزرگی برای جامعه دارد که کمترین آن بالا رفتن تنش‌های اجتماعی است. امروز جامعه ما به اذعان خود مسوولان در سطح بالایی از ناامیدی و بی‌اعتمادی اجتماعی به خصوص در نزد جوانان که اکثریت آن را تشکیل می‌دهند، قرار دارد. مردم به یکدیگر و به دولت و مسوولان بی اعتمادند، چشم‌انداز نسبت به آینده روشن نیست، اغلب افراد به مهاجرت به مثابه یک راه‌حل نگاه می‌کنند، گروهی نیز شورش را راه‌حل تصور می‌کنند. اینها خصوصیات جامعه‌ای است که آسیب دیده است و در این شرایط باید برای آن راه‌حلی واقعی و موثر پیدا کرد. پرسش اکنون آن است که این راه‌حل تا چه اندازه می‌تواند از جنس رسانه و آزادی بیان باشد و نهادهای موجود تا چه حد با این وضعیت قابل انطباق هستند و کارایی دارند؟ به نظر ما پاسخ‌ها روشن هستند: اولا بیان آرزوها، رضایت‌ها و نارضایتی‌ها، نشان دادن شادی‌ها و یا برعکس اعتراض‌ها نه فقط حق طبیعی مردم است بلکه نیازی است که می‌تواند به آرامش، بالا رفتن اعتماد و کاهش تنش‌ها بینجامد و حس رضایت از زندگی و تعلق به مکان و زمان خویش را بالا برده و بنابراین برای سیاست‌های تقویت هویت و انسجام اجتماعی بی‌نهایت تاثیرگذار باشد. ثانیا، امروز فناوری‌های جدید این امکان را می‌دهند که با هزینه‌هایی نسبتا پایین به اهداف رسید. به عبارت دیگر امروز هزینه‌های پروپاگاندا و تبلیغات سیاسی و تلاش برای هدایت کردن بی‌نتیجه اندیشه‌ها بسیار بالاتر و نتیجه آنها تقریبا همیشه معکوس هدف اولیه است؛ و برعکس، هزینه همگرایی با آرا و عقاید گوناگون و مدیریت کردن آنها نه برای یکدست کردن‌شان که کاری ممکن نیست بلکه برای مدیریت‌شان در قالب یک نظام منسجم کاری به مراتب ساده‌تر و کم‌هزینه‌تر است.

تاثیر‌گذاری از کدام راه؟

رسانه‌هایی چون رادیو و تلویزیون چه در شکل کلاسیک آن و چه در شکل شبکه‌ای آنها در این زمینه می‌توانند بی‌نهایت موثر باشند اما شرط این کار خروج از منطق انحصار، تمرکز و سانسور است. اینکه در قرن بیست و یکم هر دولتی خواسته باشد با هر اندازه امکانات مالی و فناورانه، شبکه عظیم رسانه‌ای، دیداری و شنیداری را کنترل و هدایت کند کمترین امکانی ندارد و تنها کمکی است به شارلاتانیسمی که دائما ادعا می‌کند می‌تواند این کار را بکند تا سوءاستفاده مالی کرده و به فساد دامن بزند. هر کسی که دارای اطلاعات فنی و رسانه‌ای نسبتا محدودی در سطح جهانی باشد، می‌تواند این حقیقت را به روشنی ببیند و نشان دهد. پس منطق انحصار، منطقی هم غیرکارا، هم غیرقابل اجرا و هم فسادبرانگیز است. ما باید هر چه زودتر به سوی شبکه‌های خصوصی حرکت کنیم که البته کنترل قوانین و از همه مهم‌تر کنترل سازمان‌های حمایت از مصرف‌کننده مردم- محور بر آنها وجود داشته باشد. دومین مساله یعنی تمرکز از رویکرد نخست نیز مضحک‌تر است، چگونه می‌توان در جهان شبکه‌ای از مرکزیت دفاع کرد در حالی که اصل و اساس تقریبا تمام فناوری‌های رسانه‌ای و غیر رسانه‌ای موجود بر پایه پراکنش و شبکه‌ای شدن است؟ بنابراین از این تمایل که همه‌چیز را سلسله مراتبی و دستوری و بسیار سخت زیر کنترل بگیریم باید خارج شویم. و بالاخره اصل سانسور است که باز نه فقط خود مسوولان، بلکه همه مردم و هرکسی که کمترین آشنایی با رسانه‌ها و رشد آنها داشته باشد، می‌تواند به سرعت دریابد که سانسور در هر شکلی از آن به خصوص از جانب قدرت ناممکن است، تنها نوعی از کنترل (و نه سانسور) که می‌تواند نسبتا موثر باشد کنترل اجتماعی، اخلاقی، دینی، خانوادگی و رویکردهایی از این دست است و نه تلاش برای کنترل و سانسور از طریق فناوری و زور و سرکوب و غیره که امروز هم غیرکارا است و هم اثر معکوس دارد. بحث ما پیش از آنکه به نتیجه‌ای اولیه برسد باید موضوعی را به مثابه صرفا اشاره باز کند (تا در آینده به آن بپردازیم) و آن فرآیند گسترده از میان رفتن رسانه‌های کلاسیک در معنای قرن نوزدهمی و بیستمی آن در قالب اشکال بی‌نهایت متنوع – و هنوز نه چندان قابل پیش‌بینی – و به عبارتی تبدیل‌شدن هر فرد به یک شبکه (نگاه کنید به نظریه «کنشگر – شبکه») است. اما نتیجه موقت ِ سخن ما آن است که باید با بحث صدا و سیما به مثابه یک مجموعه وداع کرد و خود را به سطحی بسیار بالاتر بُرد و به سیاستگذاری عمومی کشور در تولید و توزیع دموکراتیک اطلاعات و دانش و شناخت و مبادله اندیشه‌ها رساند.

آینده صدا و سیما

دستگاه‌هایی نظیر صدا و سیما اصولا در آینده، نه تنها ایران بلکه در هیچ کشوری نمی‌توانند نقش چندانی داشته باشند، مگر آنکه در داخل یک نظام ِ گسترده و هوشمند رسانه‎‌ای – شبکه‌ای میان‌کنشی بازتعریف شوند. در کشورهای توسعه یافته، نظام رسانه‌ای عموما از چند شبکه دولتی و غیر دولتی محدود و تعداد بی‌شماری شبکه‌های خصوصی گروهی و فردی تشکیل می‌شوند. شبکه‌های دولتی به مثابه نماینده جامعه در بهترین حالت، سیاست خود را نه پروپاگاندای سیاسی و تلاش برای توجیه سیاست‌های دولت (که خود ناچار به تغییرات اساسی شکلی و ماهوی خواهد بود) و هدایت افکار عمومی بلکه نشان دادن الگوهای مناسب کار فرهنگی قرار خواهد داد، برای مثال نگاه کنیم به شبکه بی بی سی و شبکه چهار در بریتانیا و شبکه‌های دولتی فرانسه و شبکه آرته. این نمونه‌ها را در همه کشورهای توسعه یافته دیگر نیز می‌بینیم. ما نیز اگر واقعا مایل باشیم فساد را کنار بزنیم و بتوانیم به انسجام سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی‌ای که همه و یا اکثریت مردم‌مان به آن باور دارند برسیم، چاره‌ای نداریم که سه رویای غیرکارا و آسیب‌زای انحصار، تمرکز و سانسور را از برنامه‌های‌مان خارج کنیم و با آزادسازی هر چه بیشتر فضای سیاسی و به رسمیت شناختن حق تفاوت و سبک‌های زندگی متفاوت، قدم بر جاده‌ای بگذاریم که تنها راهی است که می‌تواند ما را به اهداف انقلاب یعنی استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی برساند. فراموش نکنیم که امروز سلطه آن خواب و خیال‌های آسیب‌زای سه‌گانه به یکی از مهم‌ترین دلایل و انگیزه‌های فساد اقتصادی و اجتماعی در کشور ما تبدیل شده و فساد برای ما یک خطر بزرگ به حساب می‌آید زیرا در منطقه‌ای در جهان زندگی می‌کنیم که بیش از ۵۰ سال است هدف قدرت‌های بزرگ برای تامین منافع استراتژیک‌شان در حوزه انرژی است و دست‌کم در ۱۰۰ سال آینده نیز چنین خواهد ماند. این قدرت‌ها یا دست‌کم گروه‌های صاحب ثروت و زور و بدون باور به استقلال و آزادی ملت‌ها، تمام تلاش خود را در طول ۱۰۰ سال گذشته کرده‌اند که از شکل‌گیری دولت‌های مستقل و آزادی که برای منافع مردم خود کار کنند، جلوگیری کنند و شک نداشته باشیم که در آینده نیز چنین خواهند کرد مگر آنکه از درون و با فشار افکار عمومی و مردم خود از این کار بازداشته شوند. بنابراین هدف ما باید سیاستگذاری کارا و دموکراتیک در زمینه رسانه‌ها باشد که در حال حاضر با یک بحران بزرگ روبه‌رو هستند؛ در حوزه‌های مختلف رسانه‌ای از صنعت نشر گرفته، تا مطبوعات، رادیو- تلویزیون و شبکه‌های رایانه‌ای نمی‌توان و نباید بر عمل و سیاستگذاری از بالا حساب کرد. بلکه به عکس باید هر چه بیشتر با آزاد‌سازی و باز‌کردن فضای دموکراتیک و میدان دادن به سازمان‌های مردم‌محور از پایین وارد عمل مدنی شد. کاری که هم از خشونت و تنش در جامعه جلوگیری کرده، هم هویت ما را تقویت می‌کند و هم شرایط حضور موثرتر ما را در عرصه‌های بین‌المللی فراهم خواهد کرد.

منطق انحصار، منطقی غیر کارا، غیرقابل اجرا و فسادبرانگیز است. ما باید هر چه زودتر به سوی شبکه‌های خصوصی حرکت کنیم که البته کنترل قوانین و از همه مهم‌تر کنترل سازمان‌های حمایت از مصرف‌کننده مردم‌محور بر آنها وجود داشته باشد.

امروز فناوری‌های جدید امکان می‌دهند که با هزینه‌هایی نسبتا پایین به این اهداف رسید. به عبارت دیگر امروز هزینه‌های پروپاگاندا و تبلیغات سیاسی و تلاش برای هدایت کردن بی نتیجه اندیشه‌ها بسیار بالاتر و نتیجه آنها تقریبا همیشه معکوس هدف اولیه است؛ و برعکس، هزینه همگرایی با آرا و عقاید گوناگون و مدیریت کردن آنها نه برای یکدست کردن‌شان که کاری ممکن نیست بلکه برای مدیریت‌شان در قالب یک نظام منسجم کاری به مراتب ساده‌تر و کم هزینه‌تر است.
دستگاه‌هایی نظیر صدا و سیما اصولا در آینده، نه تنها ایران بلکه در هیچ کشوری نمی‌توانند نقش چندانی داشته باشند، مگر آنکه در داخل یک نظام ِگسترده و هوشمند رسانه‎‌ای بازتعریف شوند.

اعتماد ۳ دی ۱۳۹۷

http://www.pishkhaan.net/news/124661