جامعه شناسی یک ورزش رزمی است(بخش آخر)

مترجم: ناصر فکوهی

بخش دوم و آخر

پیر کارل – به خصوص اشتباه است که تصور کنید فیلم، یک تصویر کلی از مفاهیم بوردیو عرضه می کند. من خودم را در این حد نمی دیدم. ایده من آن بود که در افراد علاقه ایجاد کنم که به سوی آثار بوردیو بیایند. بنابراین باید گفت که این فیلم نوعی گشایش و یک مقدمه کوچک است… فیلم همین طور شان می دهد که بوردیو بر خلاف آنچه گفته می شود، آدمی منزوی و درونگرا نیست. او همواره خود را در سطح مخاطبانش قرار می دهد، برای مثال وقتی که به رادیوی انجمن وال فوره می رود. در آنجا او مباحث خود را با زبانی ساده مطرح می کند، بدون آنکه هرگز خواسته باشد مخاطب خود را کوچک کند. من به ارائه این موقعیت های خود انگیخته بسنده کرده ام: او کسی است که علاقه دارد دانش خود را انتقال بدهد و به هیچ وجه خود را در یک برج عاج اسیر نمی کند. – جلسه عمومی بوردیو در مانت لا ژولی، سکانس بسیار جالبی را در فیلم ساخته است. آنجا ما بوردیو را می بینیم که با وضوح کامل نظریاتش را توضیح می دهد و با مخاطبانش گفتگو می کند. اما در وال فوره هم بوردیو سعی می کند که به جوانان بی اعتماد نسبت به موقعیت روشنفکرانه او توضیح بدهد. با این وجود نباید فراموش کرد که اینجا او با گروهی افراد اوباش سروکار ندارد بلکه اینها مربیانی هستند که دارای تجربه های با ارزشی هستند و به مسائل محله خود فکر می کنند. عصبانیتی که آنها در بوردیو ایجاد می کنند نوعی حالت نامناسب به وجود می آورد.

پ.ک.- در این سکانس ، بوردیو به خصوص از آن عصبانی می شود که با یک محیط ضد روشنفکری روبرو است که روشنفکران را آدم هایی اعصاب خرد کن می داند. بوردیو با اشاره کردن به عبدالمالک صیاد، که او کتابش را بعد از مرگش ویرایش کرده بود، به این جوانان الجزایری تبار می گوید: این کتاب، خود شما هستید، این داستان شماست، تجربه های شما، این یک جعبه ابزار است که باید به دست بگیرید. و اگر خودتان را از این کتاب، به این بهانه که یک آدم دانشگاهی آن را نوشته، محروم کنید، خودتان را از ابزاری محروم کرده اید که به شما امکان می دهد موقعیت خودتان را درک کنید و کمتر بگذارید که این موقعیت شما را له کند.

لوئیک واکان – از این نظر، تمثیل عنوان فیلم خیلی مناسب است: جامعه شناسی واقعا یک «ورزش رزمی» است زیرا امکان می دهد که انسان ها با سلطه نمادین، با تحمیل مقولات اندیشه، با اندیشه کاذب، مبارزه کنند. جامعه شناسی امکان می دهد که ما در حوزه اجتماعی مثل براده های آهن در یک میدان مغناطیسی منفعل نباشیم. برای بوردیو مساله برعکس بر سر آن است که به ما بیاموزد چگونه با قدرت اندیشه خود، به جنگ نیروهایی برویم که بر ما فشار می آورند و سرنوشت خودمان را به دست بگیریم. درست است که این رودررویی با جوانان شکل دراماتیکی دارد اما از این لحاظ باید گفت موفق هم بوده است: عادت واره ای که این رودررویی نشان می دهد کاملا منطقی است و ضرورت کار برای گسترش اندیشیدن و عمل را نشان می دهد. اگر یک جامعه شناس خیلی زود فهمیده شود، معنی اش این است که کاری نکرده جز آنکه همان چیزهایی را که همه می دانند تکرار کند. وظیفه جامعه شناس آن نیست که طوطی وار حرف های متعارف را تکرار کند. برعکس او باید به آدم ها کمک کند که خود را از چنگ این حرف ها خلاص کنند.

– فیلم تو به دخالت های بوردیو در جنبش اجتماعی نپرداخته است. دلیلش چیست؟
پ.ک.- زیرا این جنبه از زندگی بوردیو بیشتر از سایر جنبه ها شناخته شده بوده و بیشتر از بقیه جنبه ها رسانه ای شده است. به نظر من پژوهش های بوردیو تعیین کننده تر از حضور وی در حوزه عمومی است. تعهد او بیش و پیش از هر چیز از خلال آثار پژوهشی اش انجام می گیرد. در یکی از سکانس های فیلم او را همراه با تیمش می بینیم که در حال تعیین «شاخص های نو لیبرالیسم» یعنی ابزارهایی مشخص، عینی و دقیق هستند که امکان می دهد میزان پشروی سیاست بازار را در این یا آن کشور اندازه گرفت. این مثال خوبی از کاری است که هم علمی است و هم سیاسی. دلیل آنکه بوردیو شورشی به حساب می آید، پژوهش هایش است. این یکی از تفاوت های اصلی کار من نسبت به فیلم قبلی ام است که در آن به پدیده های نسبتا استثنایی پرداخته بودم در حالی که بوردیو به کارکردهای متعارف و رایج جامعه می پردازد.
– می خواهی بگویی این فیلمت از فیلم قبلی ات شورشی تر است؟
پ.ک.- به نظرم بله. معمولا رفتارهای برخی از روزنامه نگاران در بعضی از پست ها، پدیده هایی نیستند که از خلال آنها بتوان به کارکرد های رسانه ها دست یافت. در حالی که بوردیو دست به تحلیل سازوکارهای ساختارهایی می زند که روزنامه نگاران و در نهایت همه آدم ها را وا می دارند ناخودآگاه گفتمان غالب و روابط قدرت را بازتولید کنند. روشن است که این کاری است که ما را بسیار بیشتر به عمق می برد.
– اما آیا این کار ، به همین اندازه کارا هم هست؟ در فیلم قبلی ات تو از طنز انتقام جویانه ای استفاده کرده بودی که تاثیر زیادی داشت در حالی که با بوردیو آدم زیاد نمی خندد.
ل.و.- این درست است که بوردیو رابطه ای تا اندازه ای تراژیک با جهان دارد. او نسبت به تمام اشکال خشونت بسیار حساس است و مشکل می تواند در برابر آنها نگاهی استهزاء آمیز داشته باشد، زیرا برای چنین نگاهی نیاز به فاصله گرفتن وجود دارد، یعنی گذاری از بالای جهان. با این همه باید بگویم ما در جلسات کاری مان با بوردیو بسیار می خندیم.
پ.ک.- این بهر حال سئوال عجیبی است. هیچ کس از میشل فوکو انتظار نداشت که مثلا با کتاب « نظارت و تنبیه» خود کسی را بخنداند، یا از مارکس با «سرمایه» اش. چرا باید از بوردیو انتظار داشته باشیم که ما را بخنداند؟ آنچه من انتظار دارم فقط این است که او به ما کمک کند که مسائل را بهتر درک کنیم و سطح شناختمان را بالا ببرد. از این لحاظ فکر می کنم «قدرت تاثیرگذاری» او ، برای آنکه از اصطلاح تو استفاده کنم، واقعی است. البته این نافی آن نیست که بتوان نگاه دیگری به جهان اجتماعی داشت که شاد تر و تیزتر و شدید تر باشد، مثلا نگاه ژاک تاتی در فیلم هایش. هر کس باید کار خودش را بکند و هرکس سبک خودش را داشته باشد. بوردیو هم با دست انداختن خودش، و با اشاره به نامه ای که ژان لوک گدار، سینماگر، برایش فرستاده است و او هیچ چیز از آن دستگیرش نمی شود، می گوید: « من که شاعر نیستم».
– در فیلم بیشتر به کلمات و حرف بها داده شده تا به تصویر.
پ.ک.- درست است اما این گفتمانی است که تصاویر بی شماری ایجاد می کند. همانطور که ما در فیلم «یک داستان کثیف» ژان اوستاش، می بینیم، فیلمی که من بسیار از آن ملهم شده ام، در این فیلم من به قدرت تصویر سازی کلمات اعتماد کرده ام. این هیچ فایده ای نداشت که بخواهم گفتمان بوردیو را به تصویر در بیاورم. فیلم باید تماشاگر را به تولید تصاویر خودش بکشاند. در فیلم های مستند قبلی ام ، من دست تماشاچیان را می گرفتم و به آنها می گفتم که چه چیزی باید ببینند. اما در این فیلم آنها می توانند از آزادی کاملی در رویکرد خود برخوردار باشند. هر چند مونتاژ جهتی به فیلم می دهد، اما بهر حال تماشاچیان از این حق برخوردارند که گشت و گذار کنند.
– یکی از امتیازات فیلم آن است که اندیشه را در حال عمل نشان می دهد.
– لوئیک واکان تمثیل نسبتا خوبی به کار برده است: بوردیو مثل یک لوکوموتیوی است که خودش برای خودش ریل گذاری می کند و این کار را در همان حال که پیش می رود انجام می دهد. گفتمان او ترجمان اندیشه ای است در حرکت، که به همان میزان که با واقعیت برخورد می کند، شکل می گیرد. به همین دلیل است که او آنقدر زیاد به حاشیه می رود و همین کار باعث سخت شدن مونتاژ فیلم شده است: اندیشه ها به یکباره به مغز او خطور می کنند و او هرگز در آنچه به آن رسیده متوقف نمی شود. در مونتاژ، این کار وحشتناکی برای من ایجاد می کرد زیرا در مجموع دوساعت سخن گفتن های پشت سر هم حتی یک جمله را هم نمی توانستم حذف کنم.
ل.و. – من فکر می کنم این فیلم به صورتی عمیق نگاه مردم را نسبت به جامعه شناسی تغییر خواهد داد، نگاهی که در جامعه شناسی بیشتر یک علم شل و ول را می بیند. البته جامعه شناسی به آن صورتی که مشاوران کارخانه ها و روزنامه نگاران وراج به کارش می برند، به دردی جز تقویت کردن یک رویکرد شل و سست از جهان نمی خورد. فیلم پیر کارل برعکس علمی محکم را نشان می دهد که همچون یک چاقو تیز و برنده است. او نشان می دهد که با چه فرایندی می توان از جامعه شناسی یک شکل از خدمت عمومی برای اندیشه انتقادی ساخت. این فیلمی است که افراد را تشویق می کند جامعه شناس شوند و بی شک باعث شکل گرفتن شخصیت هایی هم خواهد شد.
– آیا این شانس هست که یک روز فیلم تو را در تلویزیون ببینیم؟
پ.ک.- فعلا نه. با این همه باید بگویم که ما ابتدا این پروژه را برای تمام شبکه های فرانسه فرستاده بودیم . و فقط دو شبکه به ما جواب دادند: کانال آرته و فرانس دو که جواب هر دوشان این بود که حاضر به تهیه این فیلم نیستند. مهم نیست… در نهایت من ترجیح می دهم که مردم فیلم را در سالن های سینما ببینند، لااقل در مرحله اول. این بیشتر به به نفع آنهاست. به لطف کارا م.(Cara M.) یک توزیع کننده واقعا مستقل، فیلم در دو سالن سینما در پاریس به نمایش در خواهد آمد و این یعنی صد در صد بیشتر از فیلم قبلی من. بنابراین نباید زیاد گله داشت.