تغییر نقش فرهنگی کافه‌ها

1- پیش از این شاعرها و نویسندگان مانند شاملو و هدایت گوشه‌ای در کافه داشتند، آنجا با مخاطبان خود گفت‌وگو می‌کردند و به تولید اثر می‌پرداختند، اما در این روزها کمتر شاهد این عادت از نویسندگان شاعرها هستیم، چرا کافه‌ها پاتوق نویسندگان نیست؟

پاتوق بودن کافه‌ها هرچند هنوز تا اندازه‌ای در این یا آن فرهنگ ادامه دارد، اما در واقعیت عمومی جهان امروز، ساختاری است که عمدتا به قرن نوزدهم و بیستم تعلق دارد و دیگر چندان رایج نیست. این البته بدان معنا نیست که روشنفکران و نویسندگان دیگراز کافه استفاده نمی‌کنند. بنا برآنکه در کدام فرهنگ باشیم حضور در کافه‌ها هنوز کمتر یا بیشتر رواج دارد. اما برای نمونه در پاریس یا برلین به یک صورت و در کشورهای انگلیسی‌زبان و آمریکا به صورتی دیگر این را می‌بینیم. کافه نشینی و قرار و دیدار در کافه بهر حال همچنان ادامه دارد. اما کافه به معنایی که در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ در اروپا وجود داشت یا در دهه های ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ ، ساختاری پشت سرگذاشته است و جای خود را به اشکال کاملا جدیدی داده است که حاصل دستاوردهای دموکراتیک هستند: کتابفروشی‌ها، جلسات نقد و معرفی کتاب، نمایش‌ها و کنسرت‌ها و سخنرانی‌های ِ دانشگاهی فوق برنامه درون یا برون از دانشگاه. بنابراین شاید بتوانیم به صورتی کلی و بسیار نسبی بگوییم که تداوم شکل و محتوای کافه‌نشینی روشنفکرانه و پاتوق بودن کافه در نسبتی معکوس با افزایش رشد جامعه مدنی قرار دارد که ایجاد فضاهای بی‌شمار دیگری را برای رابطه بین کنشگران فرهنگی می‌کند. و در چنین شرایطی، کافه بیشتر از آنکه یک «پاتوق» باشد، یک «پناهگاه» یا یک «خلوت» است. از این رو اگر واقعا شاهد کم‌شدن پاتوق در کافه‌ها باشیم بدون آنکه تعداد روشنفکران و تحصیلکردهایمان کم شده باشند، ما به ازا را یا باید در سایر محافل بیابیم یا در فضای مجازی که موقعیت ما چیزی بین این دو است.

2- هرسال با کاهش سرانه مطالعه مواجه هستیم، با در نظر گرفتن نقش اجتماعی کافه‌ها در براقراری ارتباط میان مردم، آیا کافه‌ها می‌توانند پلی برای ارتباط نویسندگان و شاعران با مردم باشند؟ آیا با شکل‌گیری این روند می‌توان انتظار بالا رفتن سرانه مطالعه را داشت؟

کافه در معنای کلاسیک آن نمی‌تواند چنین باشد. اما در ایران گونه‌ای از کافه‌های فرهنگی یا کافه کتابفروشی و فضاهایی از این دست داریم که به نظرم بسیار خوب هستند و می‌توانند زمینه را برای رشد ارتباطات اجتماعی و ایجاد محیط خوب برای افزایش میزان خلاقیت‌های فرهنگی را ایجاد کنند. اما این هم یک واقعیت است که در سال‌های اخیر یعنی تقریبا از دهه ۱۳۷۰ تا امروز فضاهای بی‌شمار دیگری هم ایجاد شده که باید هم قدرشان را بدانیم و هم افزایششان دهیم: گالری‌های هنری، نمایش‌خانه‌ها، تالارهای کنسرت و موسیقی، فرهنگسراها و مراکز هنری و موزه‌ها از این جمله‌اند. به گمان من سیاستگزاری باید به سوی توسعه این فضاها برود و کافه در همان روندی قرار بگیرد که در همه جای دنیا در حال طی کردن است یعنی یک فضای ارتباط و تعامل میان همه کنشگران شهری، فضایی برای استراحت و فراغت و دیدار دوستان و همکاران و گپ‌زدن و دیدارهایی که به دلیل کاهش فضاهای زیستی آپارتمانی باید حتما در شهرها به میزان زیادی به بهای ارزان از آنها برخوردار باشیم.

۳-یکی از تغییراتی که این روزها در ساختار کافه‌ها به وجود آمده‌است، همان طور که خودتان هم گفتید تبدیل آنها به کافه‌کتاب است، با اینکه برخی از کافه‌کتاب‌ها هم مانند کتاب‌فروشی‌هامجبور به تعطیلی شده‌اند، آیا ساختار جدید کافه‌ها می‌تواند مردم را به سمت کتاب‌خوانی بکشاند؟

بدون شک این فضاها به ویژه اگر برنامه‌های فرهنگی در آن‌ها اجرا شود مثل رونمایی کتاب‌ها ، جلسات بحث و سخنرانی و غیره می‌توانند تاثیر مثبتی در رشد کتابخوانی داشته باشند. اما تاثیر اصلی باید از طریق فضاهای حرفه‌ای و اساسی کتابخوانی یعنی ایجاد تعداد بسیار زیادی کتابخانه عمومی و شهری اتفاق بیافتد. معمولا هر محله شهری باید یک یا چند کتابخانه عمومی داشته باشد که امروزه نیاز به تجهیز آنها برای داشتن بخش رسانه‌های دیداری و شنیداری نیز هست. افزون بر این، در هر شهری نیاز به وجود کتابخانه‌های تخصصی دانشگاهی و غیر‌دانشگاهی هم هست. اگر در سیاستگزاری‌های شهری به این نکته توجه شود برخی از مشکلات صنعت نشر ما نیز حل خواهد شد، چون واقعیت در آن است که حتی در کشورهای توسعه یافته خریدار اصلی اکثریت کتاب‌ها ( جز گروه خاصی از کتاب‌های پرفروش) کتابخانه‌ها هستند و اگر سیاستگزاری در فضاهای عمومی شهری به خوبی اجرا شود می‌توان مصرف فرهنگی کتاب و سایر رسانه های فرهنگی را از طریق دسترسی رایگان و نزدیک و ساده‌ای که به کتابخانه‌های محله‌ای وجود دارد به شدت بالا برد. عموما کنشگرانی که عادت کتابخوانی در آن‌ها ایجاد شود و سواد رسانه‌ای‌شان بالا رود یک کتابخانه و مجموعه‌ای رسانه‌ای کوچک نیز در زیستگاه خود برای تعداد محدودی کتاب، آلبوم موسیقی و فیلم و غیره نیز خواهند ساخت که خود بازار کتاب و رسانه‌ها را بهتر خواهد کرد. افزون بر این سرو‌سامان دادن به وضعیت فضای مجازی و فروش کتاب‌های الکترونیک نیز راه دیگری برای افرایش مصرف فرهنگی است که باید به آن توجه کرد.

۴- یکی از مسائل که در حوزه فرهنگ مطرح است، ژست انسان فرهنگی در جامعه است، این رفتار برای برخی بسیار جذاب می‌نماید، آیا می‌توان ادغام کافه و کتاب را به عنوان محلی برای نمایش این رفتار دانست؟

متاسفانه این گونه رفتارهای خودنمایانه، اسنوب، تازه به دوران رسیده فرهنگی، در نسبتی معکوس با رشد فرهنگ و توسعه اجتماعی و اقتصادی و اخلاقی یک جامعه قرار دارند. در فرهنگ هایی که واقعا رشد کرده باشند، این گونه رفتارها به ندرت دیده می‌شوند زیرا کسی نمی‌تواند از این طریق برای خودش آبرو و حیثیتی به دست بیاورد و خودنمایی و فضل فروشی و به رخ کشیدن سواد و معلومات و مدارک و رتبه و شغل و غیره، ضد ارزش‌هایی هستند که به شدت به روابط یک فرد در جامعه ضربه می‌زنند و به همین جهت نیز افراد سعی می‌کنند از این گونه رفتارها فاصله بگیرند. اما متاسفانه در کشور ما به همان دلایل عدم رشد فرهنگ و توسعه که گفتم این رفتارها جنبه غالب دارند همین است که می‌بینیم تعداد یعنی کمیت رسانه‌های فرهنگی بسیار بالا است ولی کیفیت آنها و به خصوص تاثیر اجتماعی آنها به شدت پایین است. چقدر در ایران ترجمه و تالیف‌های بی‌ارزش یا بی‌فایده منتشر می‌شود؟ چقدر بی نظمی و نبود سیاست در این کار می‌بینیم؟ چقدر کارهایی که باید منتشر و دیده شوند نمی‌شوند؟ و حتی کارهایی که در صد سال اخیر منتشر شده‌اند واقعا دیده و خوانده و مورد استفاده قرار می‌گیرند؟ اینها سئوالات و مسائل اساسی هستند و نه اینکه به صورت خام و خالص چقدر افراد کتاب می‌خوانند یا نمی‌خوانند. پرسش آن است که چرا بسیاری از کنشگران اجتماعی حتی تحصیلکرده ما چنین در رده های اخلاقی پایینی قرار گرفته‌اند که رفتارها و ذهنیت‌های لومپنی و جاهل‌منشانه و بی‌ادب دارند و توهین به دیگران را برای خود افتخار می‌دانند و به رخ کشیدن ِ آنچه «سواد» خود می‌پندارند و صرفا گروهی از محفوظات است، را دلیلی برای آنکه باید آن‌ها را «با فرهنگ» قلمداد کرد. فاجعه در این گونه موارد است که البته راه حل دارد اما این راه حل مسلم چاپ و پخش این همه کتاب و این همه عنوان های دهان پُر‌کن نیست.

۵- آیا قبول دارید کافه‌کتاب‌ها ساختاری ارائه داده‌اند که می‌تواند برای پویایی حیات فرهنگی قدمی مفید باشد. تهیه مکانی برای برگزاری نشست‌ها، امکان گفت‌وگو میان مخاطبان کتاب در شرایط دسترسی آسان به کتاب، امکان برگزاری نمایشگاه‌ها و … به‌نظر شما، کافه‌کتاب‌ها می‌توانند تبدیل به پایگاه‌های فرهنگی در جامعه شوند؟ این اتفاق برای جامعه ما ممکن است؟

بدون شک چنین است اما باز هم تکرار می کنم ما باید با جهان و با زمانه واقعی پیش برویم و نه درون تونلی در زمان که ما را به عقب بازگرداند در دنیای اروز دو کارکرد کافه و رستوران یعنی صرف اوقاتی در شهر برای دیدار و گفتگو و در همان خوردن و نوشیدن از کنش فکری و روشنفکرانه عملا و تا خد زیادی جدا شده‌اند و فضاهای جدیدی برای این کار به وجود آ»ده ان که مناسب تر هستند. من از طرفدارنا جدی مفهوم «خُرده موزه» های شهری هستم و همین طور فضاهای کوچک فرهنگی در شهر که می توان تعداد آ«ها را بی نهایت بالا برد. این کار را همچنین می توان با «رویداد» های شهری افزایش داد برای نمونه کنسرت‌های خیابانی و نمایش های خیابانی که بسیار به نشاط در شهر می افزایند البته باید درست برنامه ریزی شوند. کافه کتاب هم بهر حال آ؛از خوبی است ولی نباید در آ« متوقف شد، هر اندازه بتوانیم فضای بیرونی و سر باز یا نیمه باز را افزایش دهیم بهتر است. به دموکراتیزه شدن بیشتر فرهنگ و آزادی بیشتر اجتماعی وهمزیستی بالاتری میان کنشگران اجتماعی می ررسیم که تاثیر خوبی روی شهر و نظام اجتماعیدو مدیریتی و سیاسی یک پهنه دارد.

۶- شما در بعضی از نوشته‌هایتان به تاثیر رابطه خوردن و برقراری ارتباط انسانی در کافه اشاره کردید، ایا در کافه‌کتاب‌ها هم رابطه انسان با کتاب با خوردن نزدیک می‌شود؟

خوردن، نوشیدن در شهر، قدم زدن، بوییدن و دیدن شهروکنشگران دیگر شهری، همه و همه معنی به کار گرفتن حس‌های ما به مثابه موجودات زنده. این حس‌ها هستند که شهر را به مثابه یک محیط زنده و حساس که می‌تواند خاطره و هویت ایجاد کند، می‌سازند. از این رو شهری که نتواند این احساس‌ها را به وجود بیاورد نسبتا یا کاملا مرده است یا بدل به شهری بی‌هویت می‌شود. کافه‌ها و رستوران و دکه‌های غذا خوردن و نوشیدن در شهر مکان‌هایی هستند که طعم شهر و گاه عطر شهر را به آن می‌دهند؛ اگر کسی تجربه قدم زدن در خیابان‌های استانبول بعد از افطار در ماه رمضان را داشته باشد، می‌فهمد دقیقا منظور من چیست: این شهر زنده ای است که به شدت ایجاد وابستگی می‌کند و ایجاد هویت و شخصیت. این امر را ما می‌توانیم هم در کافه، هم در خیابان تجربه کنیم و البته در کافه – کتاب نیز همین طور است. اما بسیاری از فضاهای دیگر نیز امروز به وجود آمده‌اند که امکان تجربه این گونه احساس‌ها را به ما می‌دهند. تعامل با امر فرهنگی درعصر جدید با تعداد بی‌شماری از ابزارها و نه تنها کتاب انجام می‌شود و یا شاید بهتر بگوییم، رابطه بیشتر با فکر با متن، با اندیشه ها وایده هایی برقرار می‌شود که در یک یا دو قرن پیش صرفا شکل مکتوب داشتند اما امروز می‌توانند شکل تصویری، یا ترکیبی از تصویر و متن، شکل برنامه‌های مجازی و یا هر شکل دیگری داشته باشند. نباید خودمان را اسیر این یا آن شکل بکنیم و باید در ایجاد شکل‌های جدید و ابتکاری همیشه خلاق باشیم، چون زندگی در عصر اطلاعاتی با زندگی در قرن نوزده و بیست متفاوت است. البته آن زندگی‌ها هم جنبه‌های رومانتیک خود را دارند اما کسی که خواسته باشد در گذشته زندگی کند، نه فقط گذشته را از دست می‌دهد بلکه حال نیز برای او نامحسوس و بی‌معنا خواهد شد و روشن است که آینده‌ای درخشانی هم نخواهد داشت و احتمال دارد سرانجامی جز انفراد یا افسردگی در انتظارش نباشد.

۷- به نظر شما کافه‌کتاب، در کل تبدیل به محفل ادبی می‌شود یا محفلی می‌شود برای افراد مرفه که زمان آزاد زیادی دارند؟

با سیاست‌های کلی که در ایران کنونی شاهدش هستیم یعنی خصوصی شدن و کالایی شدن همه چیز متاسفانه کافه کتاب‌ها هم احتمال دارد به سوی اسنوبیسم و اشرافی‌گری بروند و چیزی از آن‌ها به فرهنگ نرسد. وقتی قیمت خوردن یک قهوه برای نشستن در یک کافه از دسترس بسیاری از افراد یک جامعه خارج شود نباید انتظار داشت که فرهنگ تقویت شود. در این حالت همچون سایر موارد ما به سوی یک داروینیسم اجتماعی می‌رویم که تنها قوی‌ترین، پول دارترین و گاه بی‌کفایت‌ترین آدم‌ها از فرهنگ، کتاب، هنر و غیره برخوردار شوند. این در حالی است که جامعه باید فرهنگ را به صورت فراوان و ارزان قیمت در اختیار حداکثر ممکن از کنشگران قرار دهد. این کار تضمینی برای رشد فرهنگ، دموکراسی و داشتن زندگی بهتر برای همه و از هرچیز مهم‌تر تضمینی برای بالا رفتن اعتماد عمومی و اعتماد افراد به یکدیگر و رشد ابعاد مثبت رفتاری و ذهنی در همه کنشگران خواهد بود.

مصاحبه کننده آیدین پورخامنه است.