پارهای از یک کتاب (۱۵۷): کتاب ۵۵
احمدرضا احمدی
وقتی روی مبل بزرگ خود می نشیند و چهره در هم میکشد. وقتی با رنگ پریده، چشمان خسته، حرکات آرام رو به دوربین نگاهمان می کند. فراموش می کنیم چه میگوید: دستانت را تا صبح نزد من به امانت نهادی، نان را گرم کردی، به من دادی. ساعت…