۲ـ۲ـ فصل دوم: کاربست رویکردهای سنتی و مدرن در مطالعهی جنگ ایران و عراق
۲ـ۲ـ۱ـ مواریث کاربرد رویکرد سنتی به جنگ ایران و عراق؛ دریافت ایدئولوژیک از فرهنگ و تاریخ جنگ
مواریث رویکرد سنتی به جنگ ایران و عراق چه بوده است؟ آیا بازتولید مضامین کلاسیک، رومانتیک و مذهبی در قالب فرهنگ عمومی را میتوان از جمله زایشهای رویکرد سنتی به این جنگ دانست؟
¢ به گمان من، تمایل به ارزیابی و نگاه به این جنگ از دیدگاه سنتی کاری چندان عاقلانه نیست. البته در اینجا دیدگاه سنتی را از دیدگاه دینی جدا میکنم. بهیقین در جنگ، دو عامل باورهای دینی و باورهای ملی پیوندی اساسی با یکدیگر داشتهاند و در بسیاری مواقع نمیتوان شک کرد که باورهای دینی از باورهای ملی قدرتمندتر بوده است. این هرگز عجیب نیست. زیرا از عمر دین در کشور ما بیش از هزار سال میگذرد اما ملت، پدیدهای جدید به حساب میآید که در زمان جنگ نیز هنوز نمیتوان گفت که به شکل کامل در میان همهی رزمندگان شکل گرفته بوده است.
پس از جنگ، ما تلاشهایی را میبینیم که از یکسو تمایل به تقدسمندکردن هرچه بیشتر این جنگ و اهدافی دارد که برای تحقق آنها جنگ به وقوع پیوست، و از سوی دیگر، انتقادهایی را میشنویم که هزینههای انسانیِ سنگینِ این جنگ را بیش از اندازه میداند یا ـ دستکم از دورهی زمانی مشخصی به بعد ـ اصولاً نیازی به صرف آن هزینهها نمیبیند. نکتهای که در این انتقادها دیده میشود، اغلب یکیگرفتن دو پدیدهی انقلاب و جنگ و ـ حتی بیشتر از آن ـ یکیگرفتن فرآیند انتزاعی انقلاب و افرادی است که آن را به پیروزی رساندند.
به عبارت دیگر، جریان انتقادی، فرآیند پویای انقلاب را از مسائلی که دستاندرکاران این انقلاب با یکدیگر یا با مخالفان انقلاب داشتهاند، تفکیک نمیکند. از این بدتر، تمایل دارد به تحلیل چیزی بپردازد که امروز هنوز امکان تحلیل آن نیست. زیرا هنوز فاصلهی لازم با آن ایجاد نشده است. از اینروست که پس از جنگ، در آنِ واحد، نوعی فرهنگ جنگ و فرهنگ ضدجنگ شکل میگیرد. از این دو فرهنگ، یکی جنبهی غالب دارد، دیگری جنبهی حاشیهای. البته حتی همین قضاوت نیز بیشتر ذهنی است. زیرا فضای ملتهب پس از جنگ هنوز به آرامش لازم برای تحلیل دقیق و غیرجانبدارانهی جنگ نرسیده است.
باید توجه داشت که عمر دموکراسی در ایران، البته در شکل کنونی آن، بسیار کوتاه است. زیرا ایران درست پس از شروع انقلاب وارد جنگ شد و فرصتی برای به اجرا درآوردن دموکراسی نداشت. فقط در سالهای پس از جنگ این فرصت فراهم شد. بنابراین، نمیتوان ادعا کرد که زمان کافی برای طرح بحثهای آزاد و بالابردن ظرفیتهای دموکراتیک جامعه فرا رسیده است. هر چند این ظرفیت بهتدریج در حال ایجادشدن است و بدون شک در سالهای آینده، فضاهای بازتری برای بحث و نقد و نظر فراهم خواهد شد. با وجود این، وصف داوری نهایی منوط به فاصلهگیری زمانی بسیار زیاد با واقعهی جنگ و انتشار تمام اسناد و مدارک محرمانه است که برای تحقق این امر بیشک عمر ما کفاف نخواهد داد. زیرا این مدارک در ایران، همچون هر جای دنیا، جنبهی سرّی دارند و به دلیل ماهیت امنیتیشان ۳۰ یا ۴۰ سال پس از زمان وقوع، قابلانتشار خواهند بود. از اینرو، برای این قضاوت تاریخی همواره زمان وجود دارد. آنچه در اینجا مدّنظر است، بیشتر تحلیلی از فرآیندهای فرهنگی ـ تاریخی است که طبعاً اعتبار آتی آنها مشروط به روشنشدن تمام زوایای کوچک و بزرگ این جنگ است.
سخنان فوق نشان میدهد که تاکنون به میراث جنگ بیشتر بهمثابه میراثی ایدئولوژیک ـ سیاسی و برای کمک به فرآیند دولتسازی[۱] نگاه شده است که البته بسیار به آن نیاز است: نهادهای حاصل از انقلاب نیاز به صیقلخوردن و همسازی با یکدیگر و با جامعه دارند. این کار کمک میکند بتوان به موقعیتی با بزرگترین اجماع در سطح کل ایرانیان رسید. اما تحقق آن نیاز به زمان دارد و شتابزدگی بزرگترین اشتباهی است که هر کس ممکن است مرتکب شود. ایدئولوژیکبودن بهرهگیری از منابع جنگ، به گمان من، سبب شده است گاه بهسوی کلیشهایشدنهایی برویم که نیازی به آنها نیست. ضمن اینکه آن کلیشهها، مشکلی از مشکلات ما را حل نمیکنند و لزوماً با فرهنگ دینی و ملی ما سازگاری ندارند. منظورم کلیشههایی است که نمونههای متعددی از آن را میتوان در شوروی سابق با فرآیند «ملتسازی»[۲] جستوجو کرد. بهرهگیری شوروی از این کلیشهها در فاصلهی سالهای دههی ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰ از جنگ جهانی دوم نهفقط حاصلی نداشت، بلکه سبب شد زمینههای مناسب برای سقوط باورهای ناسیونالیستی در این کشور فراهم شود. وجود نمونههایی از این دست نشان میدهد که کلیشهایکردن واقعیات اجتماعی همواره بهطور بالقوه این خطر را در خود دارد که به نتایجی معکوسِ آنچه هدف اصلی بوده است، بینجامد.
به گمان من، جنگ تحمیلی ـ بهمثابه یکی از بزرگترین حوادث تاریخ این کشور ـ باید بهصورت کامل و در فضایی بسیار دموکراتیکتر و بازتر، دستمایهی خلق آثار متعدد هنری و ادبی و تصویری شود و رابطهای بسیار نزدیکتر برقرار کند.
توضیح آنکه دو فرآیند دولتسازی و ملتسازی، موازی و مکمل هماند. برای تشکیل دولت ملی به هر دوی این فرآیند نیاز است. اما جنبههای ایدئولوژیک بهرهگیری از منابع جنگ، یعنی مکانهای خاطره، عمدتاً فقط در یکی از این دو فرآیند، یعنی فرآیند دولتسازی، به کار رفته است. در حالیکه امروز باید از منابع جنگ در فرآیند ملتسازی نیز بهره بگیریم و بسا بیشتر از آنکه در فرآیند دولتسازی بهره گرفتهایم. همچنین تاکنون کسانی که این منابع را به کار گرفتهاند، عموماً از میان حلقههای محدود جامعه بودهاند. در حالیکه، به نظر من، تمام مردم ایران، باید از این منابع بهره بگیرند، بهخصوص نسل جوان که بسیاری از آنها درون ساختارهای شناختیای قرار دارند که با سطحینگری و مقایسههای سادهانگارانه و بدونِ شناخت تاریخی از مسائل، هنوز در حدی که لازم است با این واقعه رابطهای روشن برقرار نکردهاند.
۲ـ۲ـ۲ـ مواریث کاربرد رویکرد مدرن به جنگ ایران وعراق؛ دریافت نمادین از فرهنگ و تاریخ جنگ
رویکرد مدرن با قالب دریافت نمادین و ساختمند از فرهنگ چه زوایای دید جدیدی را به جنگ عراق علیه ایران میتواند ایجاد کند؟
¢ در آنچه به رویکرد نمادین مربوط میشود، شکی نیست که در جنگها همواره ما با حد بسیار بالایی از دراماتیزاسیون[۳] روبهروییم، زیرا جنگ یک درام و یک مصیبت است.
برای مثال، ما امروز هنوز در دوران دراماتیزاسیون جنگ قرار داریم و هنوز نیاز به زمان هست تا بتوان آثار این جنگ و بیلان آن را ارزیابی کرد. البته فرآیند اسطورهسازی و روایتمندشدن جنگ، سالهاست که آغاز شده است. این فرآیند همان است که پیش از این در جنگهای اروپایی نیز شاهد آن بودهایم و طی آن، عناصر اصلی اندیشهی ملی شکل گرفته است. در عین حال جنگ لحظاتی قدرتمند را میسازد که انسانها سرنوشت خود را در آنها تعیین میکنند و از این لحاظ، گمان میکنم، واژهی «تراژیک»[۴]، در مفهومی که ما برای ادبیات یونان باستان به کار میبریم، در اینباره بسیار گویا باشد. هم از این رو تصور میکنم رویکرد مدرن به جنگ مستلزم این باشد که جنگ را، فراتر از تمایلات صلحجویانه، بهمثابه یک «تراژدی»[۵] تلقی کنیم؛ تراژدیای که باید همهی ابعادش را بشناسیم و از همهی آن ابعاد تابوزدایی کنیم و از این طریق به روانکاوی جنگ دامن بزنیم. حال آنکه اکثریت مردم جهان امروز به این تمایلات پایبند هستند و بر اساس این تمایلات، اصولاً جنگ را یک ارزش منفی شناخته، جنگافروزان را بزرگترین جنایتکاران تاریخ میدانند.
البته شاید امروز برای کاربست رویکرد مدرن به جنگ و الزامات آن، که در بالا به آن اشاره کردم، هنوز زود باشد. زیرا فراموش نکنیم این کار از یکسو مشروط به فراهمآمدن حد بالایی از رشد دموکراتیک و بازشدن فضای اجتماعی و افزایش بسیار زیاد ظرفیتهای اجتماعی و فردی است و از سوی دیگر تحقق خود این شرطها فقط در درازمدت و با بالارفتن سطح دانش و شناخت و خلاقیتهای فکری و شناختی در جامعه امکانپذیر است.
اگر موقعیت فوق فراهم آید و شروطی که گفته شد، تحقق یابد، آنگاه یکی از نخستین کارهایی که باید انجام شود، انسانشناسی و جامعهشناسی انقلاب و جنگ و، در کنار آن، روانکاوی این دو پدیدهی بزرگ تاریخ معاصر کشور ماست که برای بسیاری هنوز با خاطرات تلخ و شیرین «تراژیک» همراه است؛ خاطراتی که نمیتوانند از زندگی و از وجودشان تفکیک کنند، مگر با افزایش تدریجی ظرفیتهایشان. این روانکاوی، به نظر من، پیششرط کاربست رویکرد مدرن به پدیدهی جنگ است. حتی در اروپا، با وجود پیشینهای طولانی از جنگهای ملی، تا زمانیکه ظرفیت دموکراتیک بهوجود نیامد، امکان نگاه دقیق و موشکافانه و مدرن به پدیدهی جنگ فراهم نشد.
به زبان انسانشناسانه، ما نیاز به ایجاد موقعیتی داریم که بتوانیم از مفهوم جنگ «تسخیرزدایی»(۱۱) کنیم تا رابطهای بهشدت انسانی میان ما و جنگ برقرار شود. برای ایجاد این رابطه باید بتوانیم از روشهای کلاسیکِ تجلیل و بزرگداشت جنگ دوری جوییم و بهسوی فضاهای انسانیتر برویم؛ فضاهای نزدیکی، صمیمیت، پذیرش تفاوت، همسازی، مدارا و پرهیز از خودستایی و سرکوب دیگری و شعاردادن. این فضاها همواره در فرهنگ دینی و ملی ما وجود داشته است. در غیر اینصورت، کاربرد روشهای کلاسیک ما را به جایی نمیرساند. این روشها سالهاست که دیگر در هیچ کجا به کار نمیرود. چون به عصر دیگری تعلق دارد و در ضمن با فرهنگ ما نیز همخوان نیست. روشهای کلاسیک در حال حاضر بیشتر متعلق به فضاهای کمونیستی است، نظیر اتحاد جماهیر شوروی یا دولتهای نظامی توتالیتری همچون کره شمالی.
۲ـ۲ـ۳ـ رویکرد تاریخ فرهنگی به جنگ ایران و عراق؛ بزنگاه رشد و بالش نظریهها و روشهای جدید در مطالعهی فرهنگ و تاریخ جنگ
به نظر میرسد، درهمتنیدگی شدید تاریخ و فرهنگ با حیطههای متعدد زندگی اجتماعی از دو جنگ جهانی به اینسو، موجد پیدایی و رشد رویکردهای پژوهشی متعدد درخصوص این دو جنگ شده باشد. به نظر برخی این امکان همچنان برای جنگ عراق علیه ایران به وجود نیامده است. آیا شما نیز فقدان این امکان را تأیید میکنید؟ در صورت تأیید، دلایل آن را چگونه ارزیابی میکنید؟
¢ اگر چنین فضایی شکل نگرفته یا آنگونه که ما انتظار داریم در گستره و عمقی که باید پیش نرفته است، به نظر من، مشکل همچنان به ایدئولوژیزهکردن بیش از حد جنگ برمیگردد. اصولاً زمانی که مقرر میشود باب پژوهش و کار علمی گشوده شود، باید باب شعار و تبلیغ و غیره را بست. فضاها و سازوکارهای ایدئولوژیک هیچ تأثیری در درازمدت ندارند، جز بهصورت واکنشهای معکوس و خطرناک با اهداف از پیش اعلامشده. در کوتاهمدت نیز صرفاً تأثیر آنها، صوری و توهمآمیز است.
چیرگی جوّ ناشی از فضاهای ایدئولوژیک بر جنگ، مانع از انجام کارهای تحقیقاتی و علمی واقعی است. زیرا این فضاها، واقعهای به عظمت جنگ را که باید همواره فراتر از ایدئولوژیهای مقطعی درک شوند، بهسرعت به واقعهای ایدئولوژیک و مقطعی تبدیل میکنند. آنگاه جنگ با قرارگرفتن در چنین فضاهایی، بسیاری را از دایرهی خود میراند و حتی آنها را در مواضعی غیرقابل دفاع قرار میدهد. هم از اینرو، باز هم تکرار میکنم، هر چه سریعتر باید از اینگونه فضاها فاصله بگیریم تا امکان بیشتری برای گسترش فضاهای واقعی تحقیق و پژوهش دربارهی جنگ فراهم شود. همچنین این فاصلهگیری بر دو فرآیند دولتسازی و ملتسازی نیز تأثیر گذاشته، آنها را افزایش میدهد.
در آنچه به مستندات جنگ مربوط میشود، گمان میکنم،کارهای خوبی انجام گرفته باشد، از جمله تاریخهای شفاهی، تهیهی آرشیوهای تصویری و شمار زیادی پژوهش. اما به دلیل آنکه جنگ هنوز زیر لایهای از مسائل امنیتی و نظامی قرار دارد و نیز به دلیل آنکه همچنان تهدیدهای بیرونی جدی است، تاکنون امکان گسترش فضاهای باز پژوهشی برای مطالعهی عمیق جنگ فراهم نشده است. البته همین مصاحبه، به گمان من، گویای آن است که ما بهتدریج در حال خروج از موقعیت ایدئولوژیکزده و حرکت بهسمت موقعیتهای علمی هستیم؛ موقعیتهایی که بتوانند بهروشنی جنگ را تجزیه و تحلیل کنند. برای تحقق کامل این هدف نباید انتظار داشت که همه چیز بهسرعت و بدون واکنشهای بیرونی پیش برود، بلکه پافشاری بر حفظ این موقعیتها و دقت در کاربرد رویکردهای متعدد علمی باید همراه رعایت این احتیاط باشد که از هیچ جانب، سوءاستفادهای از این موقعیت صورت نگیرد، این، شرط اساسی تداومیافتن موقعیتهای علمی است.
[۱]– state building
[۲]– nation building
[۳]– dramatization
[۴]– tragic
[۵]– tragedy