زمانی که قوطیهای سوپ ِ کمپبل ِ اندی وارهول، برای نخستین بار در ۱۹۶۲ به نمایش درآمدند، بیش از آنکه تحسینی حتی دورادور را برانگیزند، اسباب مضحکه و رسوایی شدند. این نمایش بیشتر گویای یک «نا-هنر» بود تا یک هنر. اما تاثیر بنیانگذاری که این اثر همچون آثار لیکتنستاین بر تاریخ زایش و رشد هنر مردمی (پاپ آرت) و فرایند ارزشیابی شیئی هنری داشتند، در نهایت حق را به وارهول دادند به شکلی که بهای این اثر را از صد دلار به چند ده میلیون دلار رساندند. اثر وارهول را فراتر و بسیار عمیقتر از تقابلی که صرفا میتوان میان «هنر فاخر» و «دور از دسترس» و «هنر عامه» و «پیش پا افتاده» تعریف کرد، باید در چهارچوب آثار خود این هنرمند، گویای یک زیباییشناسی ِ تکرار دانست، نه فقط در روزمرگی صمیمی خوراک، بلکه در ماده درهمآمیختهای چون «سوپ» که خود بیشتر یک «ضد معنا» است تا یک معنا. زیباشناسی ِ تکرار و سادگی ِ «ابهام» و «رمز مردمی» در این اثر میتواند مرزهای هنر و «شیئی مبتذل» را مخدوش کند. قوطیهای وارهول در نهایت به بازنمودی از خود وارهول بدل شدند و امروز به یکی از مهمترین آثار تاریخ هنر. و این را شاید وارهول مدیون ظرافت بسیار بالایی باشد که در چینش هر تابلو از مجموعه ۳۲ تابلو(هر کدام برای یک نوع سوپ) به نسبت تابلوهای دیگر بر اساس سال تولید آنها (بنا بر یکی از فرضیات این چینش) دانست، همچنان که در نوع تغییر بسیار اندکی که در حروف هر قوطی دیده میشود. پیام اساسی در اینجا آن است که زیباشناسی ِ هنر نه در ذات «شیئی هنری» است، نه در بیننده این شیئی و نه حتی در فرایند نگریستن و تامل یا رفت و آمد میان شیئی و بینندهاش. بلکه این زیباشناسی را باید بیرون از همه اینها، درون واقعیت ِ تکرارپذیری جُست که سوپ را در تمام بیمعنایی و «رمزآمیز» بودنش در موادی کمابیش ناشناس به یک تجربهای لذتبخش و مرموز و تا بینهایت تکرارپذیر تبدیل میکند. همان اندازه که واقعیت در دسترس بودن ساده آن را. پرسش مدرن و حتی فرامدرن این است: آیا هنر واقعا در سوپ است یا در تابلو؟ سئوالی که وارهول دوست دارد بیجواب بگذارد. اما نه آن زیبایی و نه آن تکرارپذیری لذت، کاری نیست که تابلوهای این مجموعه نقاشی جز دقیقا در «صورت» بتوانند هرگز حتی به آن نزدیک شوند.
Andy Warhol (1928-1987) / Campbell’s Soup Cans (1962)