گزارش «همشهری» از جلسه نمایش فیلم های «مریم جزیره هنگام» و «خانه مادری ام مرداب» : زنان سرپرست خانوار
زنان سرپرست خانوار کسانی هستند که بار مالی خانواده را بر دوش میکشند.
به گزارش سایت خبری اتاق بازرگانی تهران، آنها زنانیاند که سرپرست مؤثر ندارند یعنی شوهری دارند که معتاد است یا از کار افتاده و یا طلاق گرفتهاند و با اینکه بعضیهایشان در خانه پدری زندگی میکنند خودشان خرجشان را درمیآورند. عدهای هم که به تنهایی یا با بچههایشان زندگی میکنند نیز در این قشر میگنجند. در مورد تعداد زنان سرپرست خانوار توافقی وجود ندارد و این عدمتوافق، برنامهریزی برایشان را مشکل میکند.
بررسی وضعیت زنان سرپرست خانوار موضوع نشست انجمن جامعهشناسی دانشگاه تهران بود که اخیرا برگزار شد. قرار بود در مورد وضعیت زنان سرپرست خانوار در ایران صحبت شود ولی بیشتر به نقد و بررسی دو فیلم کوتاه از ساختههای مهرداد اسکویی به نامهای «مریم جزیره هنگام» و «خانه مادرم مرداب» پرداخته شد. این دو فیلم داستان دو زن در دو نقطه دور از هم- یکی در جزیره هنگام و دیگری در شهر بندر انزلی- است.
در فیلم مریم جزیره هنگام، مریم زنی است که در پس زندگی ساده روستایی زندگی مرد نیمهبینای خود را اداره میکند و به نوعی زن سرپرست خانوار است. در فیلم دیگر کبرا زن مسنی است که از طریق ماهیگیری زندگی خود و مادر کهنسال خود را میچرخاند. در این دو فیلم تلاشهایی که این دو زن برای زندگی کردن میکنند به نمایش گذاشته شده است. زنان سرپرست خانوار این دو فیلم تنهایند. نه فامیلی در کنارشان هست و نه همسایهای. این زنان نمونههایی از زنانی هستند که در ایران به هر دلیل ممکنی سرپرست شدهاند و باید گلیم خود و دیگران را از آب بیرون بکشند.
زنان سرپرست خانوار فرایند اجتماعی شدن را یا اصلا طی نمیکنند یا به کندی و محدود آن را تجربه میکنند. به گفته دکتر ناصر فکوهی دانشیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران لازمه اجتماعی شدن ورود به سیستمهای اقتصادی است. این تجربه را زنان کارگر کشورهای آسیای جنوب شرقی مانند مالزی، اندونزی فیلیپین، تایلند و… در سالهای ۱۹۸۰ بهدستآوردند و آنچه سالها قبلتر در اروپا اتفاق افتاد برای این زنان نیز تکرار خواهد شد.
سخنرانی دکتر فکوهی در نشست انجمن جامعهشناسی از تجربه اجتماعی شدن زنان در کشورهای مختلف دنیا شروع و به وضعیت زنان در ایران بهخصوص زنان سرپرست خانوار منتهی شد.
به اعتقاد دکتر ناصر فکوهی زنان از مطالبات اقتصادی مانند دستمزد مساوی به مطالبات سیاسی و مدنی رسیدهاند. ولی تجربه کشورهای نفتخیز منطقه متفاوت است. او میگوید: اجتماعی شدن در کشورهای نفتخیز بهخصوص در کشور ما به ۲صورت شکل گرفته است. نوع اول آن مدل عربی (شمال آفریقا و خاورمیانه) است. اجتماعیشدن در این مدل به شکل بسیار ناقص و ضعیفی صورت گرفته است. این موضوع را میتوانید در کشورهای اردن و امارات و عربستان و حتی کشورهایی که به ظاهر خیلی غربی میآیند ببینید. حتی در کشورهایی که شکل و شمایل غربی دارند مانند تونس و مراکش اجتماعی شدن شکل نمیگیرد و جامعه به قیمت درآمدهای نفتی و توریستی کمبود کار زنان را جبران میکند.
وی میگوید: مورد ایران کمی خاص است چرا که درآمد نفتی امکان فیزیکی و عملی و اجتماعی شدن زنان را فراهم میکند. زنان میتوانند وارد سیستمهای دانشگاهی شوند میتوانند وارد سیستمهای اجتماعی شوند و این اتفاق بهصورت پیوسته رخ میدهد و قابل بازگشت هم نیست. در اینجا دلیل اجتماعیشدن غیراقتصادی است. به این معنا که در همه حوزههایی که رابطه چندانی به اقتصاد ندارد حضور زنان بسیار پر رنگ است. مثلا حضور زنان در دانشگاه که مدتهاست رابطهای با بازار کار ندارد بسیار چشمگیر شده است.
لزوما کسی درس نمیخواند که وارد بازار کار شود. این موضوع را میتوان بهصورت منفی تعبیر کرد ولی از طرف دیگر نیز میتوان گفت که زنان برای کار کردن احتیاج به درس خواندن ندارند و در جامعه پدرسالار این یک امتیاز است. از این منظر علوم اجتماعی به مانند یک هنر قابل یادگیری است به مانند کسی که به خاطر دلش مجسمه میسازد نه به خاطر کاری که وجود ندارد. البته من معتقدم کار در علوم اجتماعی بسیار بیشتر از علوم دقیقه در حال و آینده وجود دارد. علت وجود کار در علوم دقیقه در حال حاضر، وجود و همهگیری روابط است.
آنچه در ایران از اجتماعی شدن زنان اتفاق میافتد برای کشورهای دیگر بسیار جذاب است.
دکتر فکوهی میگوید: اینکه کشوری در خاورمیانه که اجتماعی شدن زنان بهصورت اتفاق نیفتاده است سؤالبرانگیز است. اینکه چطور میشود که زنان فرایند اجتماعی شدنشان را بدون ورود به بازار طی میکنند. تنها کشوری که میتوان با ایران مقایسه کرد ترکیه است که بهنظر من سطح اجتماعیشدنشان پایینتر است. یکی از نشانههایی که این مسئله را نشان میدهد حضور زنان در مبادی ورودی کشور است. کنترل مردان توسط کارمند زن در گمرک فرودگاه ایران از لحاظ سیستم هژمونیک مردانه غیر قابل تحمل است. این نشان از تغییرات اجتماعی فراوانی دارد.
دانشیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در مورد حضور اقتصادی زنان در سالهای اخیر میگوید: در حوزه اقتصادی ابتدای سالهای گسترش درآمد نفتی ایران (۱۳۳۰) نرخ اشتغال زنان زیر ۵ درصد بود. در انتهای دوره رژیم گذشته (۱۳۵۲ تا ۵۷) درآمد نفتی ایران ۴ برابر میشود و اثرات خود را به سیستم شغلی منتقل میکند. در این دوره، از ابتدای دهه۵۰ از نرخ رشد اشتغال زنان (۹درصد) به بالاترین میزان رشد در تاریخ ایران یعنی ۱۳درصد میرسیم. بعد از انقلاب این نرخ سقوط میکند. ایران وارد جنگ میشود؛ معمولا کشورهایی که وارد جنگ میشوند به مانند جنگهای جهانی اول و دوم، زنان را برای جبران نیروی کار وارد بازار کار میکنند.
این کار قاعدتا میزان اجتماعی شدن زنان را بالا میبرد. در ایران دولت با اتکا به درآمدهای نفتی همزمان جنگ را به پیش میبرد بدون اینکه محتاج کار زنان شود. بنابراین به شکل بسیار عجیبی در دهه۶۰ نرخ اشتغال زنان چندان رشد پیدا نمیکند. از اوایل دهه۷۰، وقتی که جنگ تمام میشود روند رشد اشتغال زنان از سر گرفته میشود. زنان میتوانند در حوزههایی که به دلایل ایدئولوژیک کنار گذاشته شده بودند، دوباره به کار برگردند ولی حضورشان بیشتر از ۱۲درصد نمیشود.
وی ادامه میدهد: معنی نرخ رشد ۱۱ درصدی زنان این است که ۸۰ درصد از زنان کار نمیکنند. البته مسئله پیچیدهتر از اینهاست. چرا که ساختار کار زنان بهگونهای است که آنها معمولا ۲۵-۲۰سال کار میکنند و میزان پراکندگی مشاغل زنان بیشتر از مردان است. در این شرایط که اکثریت زنان کار نمیکنند سیستم اجتماعی شدن غیراقتصادی ادامه پیدا کرده است به عبارت دیگر ما زنانی داریم تحصیلکرده هر چه بیشتر ماهر و توانمند ولی جامعه همان قدر امکانات در اختیارشان میگذارد که ۵۰سال پیش میگذاشت. نمونهای از چنین وضعیت انفجار انگیزی در گذشته در آمریکا در دهههای ۵۰ و۶۰ تجربه شده است.
در آن زمان زنان بعد از جنگ جهانی دوم وارد دانشگاهها شدند. البته تفاوت آمریکا با شرایط کشور ما این است که در زمان جنگ در آمریکا زنان وارد بازار کار و چرخه اقتصادی شدند و انگیزهای برای کسب تحصیل در آنها ایجاد شد ولی بعد از تحصیل کاری در انتظار آنها نبود چرا که مردان به جنگ رفته بازگشته بودند و مشاغل باید در اختیار آنها قرار میگرفت. دوم اینکه براساس ایدئولوژی آمریکایی مرد فعال، زن خانهدار و زندگی بسیار مرفه همچنان غالب بود.
در همین دوره جنبش فمینیسم در آمریکا شکل میگیرد. بتی فریدان کتاب راز زنانه خود را در مورد همین دوران مینویسد. وی در تحقیق خود از زنان آمریکایی پرسید آیا احساس خوشبختی میکنند؟ اغلب زنانی که الگوی زندگی غالب و مرفه را داشتند پاسخی منفی به این پرسش دادند. آنها بدون زندگی اجتماعی احساس خوشبختی نمیکردند.
دکتر فکوهی میگوید: به اعتقاد من همان کاری که در دهههای ۶۰ و ۷۰ در اروپا و آمریکا انجام شد باید برای زنان ایرانی نیز اجرا شود. تبعیض مثبت راهی برای بهبود وضعیت اقتصادی زنان است. این مکانیزم برای گروههایی اجرا میشود که گفته میشود از لحاظ اجتماعی نمیتوانند بهصورت عادی جایگاه خود را پیدا کنند.
در مورد تبعیض مثبت دو عقیده متفاوت وجود دارد، عدهای معتقدند که دادن سهمیه ویژه به قشری خاص، رقابت را از بین میبرد و باعث میشود که افرادی بر سر کارها بیایند که شایستگی احراز شغلها را ندارند و در عین حال انگیزه آنها برای رشد را کاهش میدهد. از طرف دیگر کسانی معتقدند اگر چنین مکانیزمی وجود نداشته باشد برخی از گروههای اجتماعی به هیچ عنوان نمیتوانند این اختلاف را طی کنند. بهنظر دکتر فکوهی مخالفان تبعیض مثبت امروز در مقابل تجربیات سیساله اخیر حضور چشمگیر ندارند. بهطور مثال تجربه تبعیض مثبت در مورد سیاهان آمریکا نتیجهاش را در انتخاب یک سیاهپوست بهعنوان رئیسجمهور نشان داده است. تجربه دیگر استفاده از قومیتهای مهاجر مثل پاکستانیها در پلیس انگلیس است. تجربه پلیس انگلستان در مقابل پلیس فرانسه که از این روش استفاده نکرد و مشکلات فراوانی با مهاجران داشت مثال زدنی است. دکتر فکوهی میگوید که نمیتوان انتظار داشت در ایران نرخ رشد ۱۲درصد خودبهخود به ۴۰درصد برسد.
وی میگوید: اقتصاد علمی است که قوانین خود را دارد و نمیتوان انتظار داشت براساس ایدئولوژیهای جامعه عمل کند. قواعد اقتصادی با استخدام یک زن به واسطه وابستگیهایی که آن زن با ازدواج و بچهدار شدن به دست میآورد همراه نیست. در بازار کار ایران انباشت زیادی در برخی از مشاغل مانند منشیگری وجود دارد بنابراین خیلی از زنان مجبورند برای اینکه در خانه نمانند به مشاغل نامربوط به تحصیلاتشان مانند منشیگری روی بیاورند. بهنظر من حوزه دولتی باید در سیاستگذاری اجتماعی تغییرات ایجاد کند. هر شرکتی مجبور شود ۲۰ تا ۳۰درصد از پرسنل خود را در تمام سطوح زن انتخاب کند و درصورت سرپیچی جریمه شود.
وضعیت زنان ایران نیز هماکنون مانند یافتههای کتاب راز زنانه بتی فریدان است اما با این تفاوت که در اینجا چنان ظرفیتی برای فعالیت جنبش مدنی آنچنان که در آمریکا رخ داد وجود ندارد. دکتر فکوهی میگوید: به اعتقاد من امروزه رسالت کل جامعه را بر دوش زنان میگذارند. هر کس هر مشکلی در هر زمینهای که دارد بر عهده زنان میگذارد؛ از آزادیهای مدنی گرفته تا نیاز به ایجاد فضای سبز، از حرکت زنان و جنبش زنان انتظار فعالیت دارد. بهنظر من جامعه ایران، جامعه عجیبی است که مردان، خود را به کنار کشیدهاند تا زنان مطالبات آنها را هم بگیرند. مسئله این است که پایان این روند به خوبی تمام نمیشود.
بهنظر من مسئله زنان در ایران برابری جنسیتی زنان با مردان نیست. آنها باید تمام تلاششان را بگذارند که جامعه این اجتماعی شدن غیراقتصادی را به اقتصادی تبدیل کند. بهطور مثال مسئله حضانت کودکان توسط مادران است. بهنظر من اگر چنین اتفاقی بیافتد برای زنان یک فاجعه خواهد بود. زنان چطور و با کدام پول و سیستم تأمین اجتماعی میخواهند بچهها را تأمین کنند. فقیرترین قشر جامعه ایران زنان تنهای سرپرست خانوار است. زنان میخواهند به چیزی برسند که شرایط اجتماعیاش وجود ندارد. این در حالی است که زنان سرپرست خانوار در اروپا که پیشتر این راه را رفتهاند هم با مشکلات اقتصادی مواجهاند.
وی با تأکید بر اجرای سهمیهبندی برای زمینهسازی برای ورود اقتصادی زنان در جامعه است میگوید: اگر شرایط کنونی ادامه پیدا کند، تنشها ادامه خواهد یافت. جامعه باید برای زنانی که خودش تربیت کرده شغل ایجاد کند. زنان ایرانی از لحاظ اجتماعی در همان وضعیتی هستند که سیاهان آمریکا در سال۱۹۶۰، زنان آمریکا و اروپا در سال۱۹۵۰، بودند. در این کشورها نیز با روش تبعیض مثبت، زنان وارد عرصههای اجتماعی و اقتصادی شدند. باید کاری کرد که در طول ۳۰ تا ۵۰درصد آینده نرخ اشتغال زنان از ۱۲درصد به ۳۰ یا ۴۰درصد برسد وگرنه صحبت کردن از برابری مردان و زنان امری تخیلی است.
به اعتقاد من جنبش زنان در ایران در برخی موارد مسئله اصلی زنان را به درستی شناسایی نکرده است. بهطور مثال آنها بهدنبال حذف چند همسری در قوانین ایران هستند در حالی که در دنیا و کمکم در جامعه ما تکهمسری نیز در حال از بین رفتن است. بهنظر من شما اگر بتوانید در نسل حاضر مردی را پیدا کنید که بتواند شجاعت سرپرستی یک نفر را هم داشته باشد باید خوشحال باشید. مردهای امروز به چنان حدی از ترس رسیدهاند که از ازدواج میترسند. لازم نیست که جامعهشناس خبرهای باشید تا متوجه این مسئله شوید. پسران امروزی از پذیرش مسئولیت زندگی میترسند.
او به خنده و شوخی میگوید: شما یک مرد پیدا کنید که ۴زن را سرپرستی کند، آنوقت میتوانید او را بهعنوان الگو به جوانها نشان دهید تا حداقل یک زن را بگیرند.
دکتر فکوهی میگوید: جامعه کنونی به سمت بحران رفته چون حاضر به مسئولیت پذیری نیستند. پسران و دخترانش از یک طرف میخواهند فقط زندگی خودشان را داشته باشند و فردگرا باشند و از طرف دیگر هم از ازدواج بخش صورتی رنگ (براساس فرهنگ غربیها) و عاشقانه آن را دوست دارند. از یک طرف آنقدر هوشمند شدهاند که بدانند رمئو و ژولیت یک داستان بوده و شکسپیر آن را از خود درآورده است و دوره آن تمام شده و دیگر وجود ندارد و از طرف دیگر هم دوست دارند که هم از لحاظ مالی کمکشان کند و در یک چشم به هم زدن عاشق شوند و تا ابدیت ادامه پیدا کند و هیچ ریسکی هم وجود نداشته باشد. در حالی که چنین چیزی تاکنون وجود نداشته است. به همین دلیل افراد وارد سیستمهای شکنندهای میشوند که نمیدانند میخواهند چه کنند و دائما ضمانتهای بیشتری را برای ورود به مسئولیتهای اجتماعی میخواهند.
طبعا هیچ سیستمی چنین ضمانتی را به کسی نمیدهد. آخرین تحقیقات نشان میدهد هر چه ازدواجها هر چقدر در سنین پایینتر (۲۳-۲۵سال) صورت بگیرد شانس بقای آن بیشتر باشد. توضیح جامعهشناختی آن این است که هر چه ازدواج در سنین جوانتر باشد روی صداقت بیشتری انجام میشود. ازدواج در سنین بالا حسابگری بیشتری دارد و متأسفانه حسابها غلط از آب در میآید. بهنظر من فردی که بهدنبال کسی میگردد که بهترین، زیباترین، مناسبترین شغل، پدر و مادر حسابی، خانه آنچنانی، آینده درخشان و حال برجسته و گذشته بدون نقص داشته باشد، بهتر است برود رمان بخواند یا سریالهای لوس تلویزیونی تماشا کند.
دکتر فکوهی با اشاره به اینکه اجتماعی شدن زنان نیاز به آمادگی جامعه برای پذیرش مسئله دارد به بحث اصلی بازمیگردد و میگوید: در جامعهای که اجتماعی شدن زنانش به شکل واقعی صورت نگرفته باشد آسیبهای فراوانی ایجاد میشود. زنان از یک طرف اجتماعی میشوند ولی جامعه چنین حدی از اجتماعی شدن را ندارد. این موضوع از جمله مسائلی است که محققان حوزه مدرنیسم کمتر به آن پرداختهاند. آنها بهصورت کلیشهای میگویند که زنان باید درس بخوانند و کار کنند و جامعه مدرن شود.
مسئله این است که مدرنیته به این شکل ایجاد نمیشود و ذهنیت آدمهای جامعه به راحتی تغییر نمیکند. بهطور مثال خانوادههای ایرانی بهشدت سنتی هستند و این آمادگی را ندارند که با سرعت از سنت جدا شوند. آنها میخواهند که دخترشان تحصیل کند ولی در عین حال از تغییر در اندیشه دخترانشان ناراحت میشوند. اگر به همین خانواده بگویید نگذارید دخترانتان تحصیل کنند آن را نشانه پایین بودن سطح فرهنگی خود میدانند ولی دوست دارند بعد از تحصیل دخترشان زود شوهر کرده و سر کار هم نرود. این تناقضات خاص جوامع سنتی است که با سرعت زیادی وارد حوزههای متفاوت شدهاند و نمیتوانند خود را مدیریت کنند.
وی در پایان به زنان دو فیلم پخش شده در این نشست اشاره میکند و میگوید: موقعیت زن تنها به لحاظ تاریخی بهگونهای بوده که جوامع انسانی آن را تحمل نمیکردهاند و در چارچوبهای اجتماعی نمیگنجد به همین دلیل در نظامهای خویشاوندی وقتی زن یکی از اعضا فوت میکرد یکی از مردان فامیل او را به همسری میگرفت تا این اتصال از بین نرود. زنی که خارج از این چرخه میشد خود را در مقابل یورش اخلاقی جامعه قرار میداد. شخصیت بیوه یک شخصیت شناخته شده و منفی اجتماعی در شکل جهان شمول آن است بهطوری که در سراسر دنیا بنا بر هنجارهای یک جامعه، مکانیزمهایی وجود داشته که از طریق سیستمهای خویشاوندی آن را حل میکردهاند و برخی نیز با خشونت زنان را میکشتهاند که میتوان نمونه آن را در هند دید.
در این شرایط زن نیز در مقابل تصمیم جامعه مقاومت نمیکرد بهدلیل اینکه میدانست ماندن در جامعهای بدون شوهر از مرگ هم بدتر است. آثار چنین رسومی در سیستمهای اجتماعی فعلی باقی مانده است و در شهرهایی مثل تهران که پیچیدگیهای یک شهر مدرن را به ظاهر دارد یک زن به راحتی نمیتواند به تنهایی یک خانه اجاره کند. این تجربه در شهرهای کوچکتر بسیار سخت است.
منبع:همشهری آنلاین