یک عکس، یک روایت ۱۵

عکس: مهرداد اسکویی، سورن و آریو، لانگلاو بروتاتی، فرانسه ۱۳۹۹

روایت: ناصر فکوهی

خوشبختی می تواند به پهنای پتوی نازکی باشد، راه راه. پتویی که بر سبزه‌ها و خارهای سخت چمنزاری دوردست در شمال فرانسه انداخته‌اند. خوشبختی می تواند، دو دوستی باشد، دو برادر، یا دو هم‌کلاس که کنار هم بر این پتو لم داده‌اند و خیره بر برنامه‌ای روی یک تلفن همراه زمان را از یاد برده‌اند. کنجکاوی می تواند به وسعت و آرامش و سادگی و زیبایی یک بازی الکترونیکی باشد، یا یک کارتون، یا یک فیلم کودکانه. دو پسر بچه‌ای که دغدغه‌ای جز کنار هم آرمیدن و تماشای برنامه برصفحه کوچک گوشی‌شان ندارند. با دست و پاهایی در هم فرو رفته، با چشمانی خیره و با دنیای دوردستی که در اطرافشان نمی‌بینند. آفتابی ابرآلودی که بر آنها می‌تابد و نسیم ملایمی که بر آنها می وزد. انسانها می توانند خوشبخت باشند، تنها اگر بتوانند کودک بمانند. آنها می توانند چیز زیادی از طبیعت نخواهند، جز همین که آسایشی برای دمی آرامش بر پتویی روی چمن‌ها به آنها بدهد. نقش‌های رنگین پیراهن پسربچه، جان می‌گیرند و روی نوار ناپیدای هوای روستایی به پرواز در می‌آیند و عطر چمن و خارهای سبزه‌زار را در همه جهان می پراکنند. لحظه‌ای بعد، صدای بزرگترهایی می‌آید که آنها را به جهان خود باز می‌خوانند و دوباره در چرخه زندگی پردغدغه واقعی فرو می برند.