در ادامه سلسله جلسات پخش فیلم انجمن جامعه شناسی ایران و در آخرین جلسه ترم پاییز ۱۳۸۷، چندی پیش فیلم ” بانوی گل سرخ” ساخته آقای مجتبی میرتهماسب با حضور ایشان و دکتر فکوهی به نمایش درآمد. این فیلم مستندی درباره زنده یاد شهین دخت صنعتی است که سالها قبل به منطقه لاله زار کرمان رفت و گل را جایگزین خشخاش و گلاب را جایگزین تریاک کرد. در ادامه گزارشی از گفتگویی که پس از نمایش فیلم انجام شد را می خوانید:
فکوهی: با تشکر مجدد از آقای میرتهماسب، می خواستم از ایشان درخواست کنم که اگر صحبتی درمورد فیلم دارند مطرح کنند و بعد من نیز نقطه نظراتم را در مورد فیلم بیان می کنم و بعد سوالات و بحث را خواهیم داشت.
میرتهماسب: سلام عرض می کنم. ما معمولا در سینمای مستند سعی می کنیم فیلم متکی به خودش باشد. توضیحی از بیرون وارد نیست. اگر سوالی باشد من در خدمتتان هستم.
فکوهی: جنبه ای از فیلم که در اینجا مورد توجه است جنبه اجتماعی آن است نه جنبه فنی آن. چون ما در دانشکده علوم اجتماعی هستیم و نمی توانیم از نظر فنی فیلم را تحلیل کنیم. بنابراین بیشتر بحث اجتماعی مطرح است. مضمونی که در این فیلم وجود دارد و در آن محوری است، این است که ما شخصیت اصلی فیلم- بانوی گل سرخ- را فقط به شکل غیر مستقیم می بینیم. این خودش یک جذابیت سینمایی دارد: نبود این شخصیت که ما نمی توانیم هیچگاه با او رابطه مستقیم برقرار کنیم. رابطه با او یا از خلال گلها است و کارهایی که انجام داده یا از خلال مرگ است و این برگشتی که فیلم دائما به سنگ قبر و صحنه های تکان دهنده مراسم خاکسپاری می کند. رابطه ما با آن شخصیت یک رابطه غیرمستقیم و در عین حال خیلی عمیق است که این به نظر من یکی از نقاط قدرتنمد فیلم بود. اما پس از این اشاره کوتاه من اینجا به بحث اجتماعی برمی گردم. این فیلم از جنبه های مختلفی می تواند برای ما مفید باشد. یک جنبه، جنبه روش شناختی است. این فیلم در واقع نشان دهنده یکی از روش هایی است که به خصوص مردم شناسی و انسان شناسی از آن استفاده می کند و آن هم شیوه سرگذشت نامه ای است.یعنی اینکه چطور ما از طریق سرگذشت یک آدمی می توانیم یک به اصطلاح بازسازی اجتماعی کنیم یا اصولا موضوعی را بشناسیم. اینجا از طریق آقای همایون صنعتی هم زندگی خود ایشان و هم زندگی همسرشان و هم یک پدیده اجتماعی را که همان ساختن لاله زار و مجموعه ای کاری بود ترسیم می شود. نکته دیگر که کاملا اجتماعی است، بحثی است که سالیان دراز در علوم اجتماعی مطرح است و آن بحثی است که در جامعه شناسی به خصوص مطرح است که به آن عاملیت یا agency می گویند. بحث اساسی این است که یک فرد تا چه حد می تواند سیستم اجتماعی را تغییر دهد. برخلاف نسل های اول علوم اجتماعی که عاملیت را چندان جدی نمی گرفتند و بیشتر بحث ساختار را مطرح می کردند و به سمت ساختارگرای جبری می رفتند، نظریه پردازان عاملیت در انسان شناسی مثل مارگارت مید بر آن بودند که کنش گر اجتماعی می تواند نقش فوق العاده بالایی داشته باشد. یعنی می تواند یک سیستم اجتماعی را به صورت جزیی یا به صورت خیلی گسترده ای تغییر دهد. که در این فیلم ما دقیقا این را می بینیم. برخلاف آنچه خیلی وقتها گفته می شود عاملیت در مقابل ساختار است، نظریه های جدید جامعه شناسی این را نمی پذیرند. یعنی معتقد نیستند که لزوما این دو در تضاد با هم هستند. ضعیف بودن نهادها ناشی از عدم رشد جامعه مدنی است ولی حتی در جوامعی که نهادها قوی هستند نیز عاملیت تاثیر بسیار بالایی دارد. نکته آخر مساله تعلق های هویتی و منطقه ای است که در ایران خیلی مهم است. این احساس تعلق هویتی به یک محل که باعث می شود افراد برگردند به آن محل و آنجا را رشد دهند و غیره در ایران خیلی قدرتمند است. مساله دانش بومی که در فیلم خیلی کم به آن پرداخته می شودیکی از نکات دیگر فیلم است. دانش بومی اگر با صنعت پیوند بخورد، می تواند نتایج بسیار سودمندی داشته باشد. این یکی از مواردی است که انسان شناسی توسعه در سالهای اخیر به صورت علمی ثابت کرده است که دانش بومی و محلی هیچ کمبودی ازدانش آکادمیک ندارد اگر درست هدایت شود.
یکی از حضار: آن بخشی از فیلم را که متعلق به تشیع جنازه خانم صنعتی بود را خودتان گرفته بودید؟
میرتهماسب: نه، این در واقع آرشیوی بود که موجود است. من این تصاویر را از آمریکا پیدا کردم که مربوط به سال ۸۳ و زمان فوت ایشان است.(۲۲بهمن ۸۳)
فکوهی: من هم در این رابطه سوال داشتم که بیشتر به ساختار فیلم برمی گردد. به نظرتان نمی رسد که بین صحنه تشییع جنازه شما کادر را عوض کردید تا به نحوی خواسته باشید فاصله را با فیلم اصلی نشان دهید. به نظر من از سبک هم ما به یک فضای دیگر می رویم. فکر می کنم تعمدا در طول فیلم سعی کردید از دراماتیزه شدن و فشاری که فیلم روی بیننده می آورد جلوگیری کنید. ولی در این صحنه های تشییع جنازه که حدودا ۳-۲ دقیقه طول کشید شوکی به بیننده وارد می شود. فکر نمی کنید که این تضاد ایجاد می کند؟ راجعه به این یک مقدار توضیح می دهید؟
میرتهماسب: ممکن است که این صحنه ها یک مقدار زیاد به نظر بیاید ولی این کاملا تحت تاثیر لحضاتی بود که آقای صنعتی به من منتقل می کرد. من همیشه در مباحث فیلم سعی می کنم در بخش احساساتی مطابق حالات پرسوناژی کا ر کنم. من این حس را از درون آن آدم ها گرفتم و سعی کردم با همان قوت کار کنم. البته هر کسی فیلم را با تلقی خودش تفسیر می کند ولی آنچه که برای من مهم بود عشقی بود که میان این دو آدم پیش می رود.
یکی از حضار: اگر بخواهیم این فیلم را در زمره فیلم های سرگذشتنامه ای قرار دهیم، بهتر نبود که به پیشینه خانم صنعتی بیشتر پرداخته می شد؟ در واقع می خواهم بدانم که ایشان چه سرمایه های فرهنگی و اجتماعی داشتند که توانستند به سطح عاملیت برسند؟
میرتهماسب: بحث شما کاملا درست است در صورتی که من می خواستم بر اساس تعریف شما فیلم بسازم. ولی بحث اصلی من چیز دیگری است. من در مورد آقای صنعتی به شکل تیتروار به گذشته او پرداختم تا رسیدم به ایده جایگزینی گل به جای خشخاش و از آن جا وارد موضوع اصلی فیلمم می شوم.
فکوهی: من در تایید حرفهای آقای میرتهماسب و توضیح روش سرگذشت نامه ای نکته ای را بگویم وآن این است که همه چیز بستگی دارد به پدیده ای که می خواهید توصیف کنید و میزان وابستگی پدیده به عاملی که پدیده را به وجود می آورد. با توجه به سوژه فیلم آقای میرتهماسب نمی توانست وارد این که این افراد چگونه شکل گرفتند بشود، چون خودش یک فیلم دیگر است. در روش سرگذشت نامه ای همیشه یک نوع دام داریم و آن گستردگی بی حد موضوع است. باید بتوان موضوع را محدود کرد. سوالی که من از آقای میرتهماسب درباره همین موضوع دارم این است که شما چقدر راش گرفتید و چقدر از این راشها بدون استفاده ماند؟
میرتهماسب: در مورد خانم صنعتی ما راشهای زیادی داشتیم. ولی در مرحله مونتاژ شما مجبورید داده هایتان را کنار بگذارید و سعی کنید به سینما نزدیک شوید یعنی سینما می شود پله اول. و تمام امور دیگر تحت الشعاع سینما قرار می گیرد. آنچه که برای من مهم بود این بود که می شود یک همچو کاری کرد. این تم اصلی من بود و طبعا تمام راشها با توجه به این مضمون مورد استفاده قرار می گرفت.
فکوهی: ممنونیم از آقای میرتهماسب.