اگر واقعیت را به مثابه امری غیرقطعی، غیرخطی، پیچیده، مبهم و سراسرمتناقض ببینیم، یعنی آنگونه که شاید باشد و نه آنگونه که ما در ذهن خود آن را در ساختارهای دوتایی شکل داده، ردهبندی، ادراک و پردازش کردهایم، در این صورت باید پویندگی و دگرگونی و تفاوت را در امر ِ اجتماعی نیز، اصل دانسته و واقعیت ِ انسجام و قطعیتیافته را صرفا بازتفسیری زبانشناختی – شناختی از آن به حساب آوریم. در این صورت بازنمایی ِ درونی (ذهنی) ِ امر ِ واقعی در جهان ِ برون از ما، دستکم از خلال چهار بُعد بر آن فرایند ِ پویا، ساختاری و تصادفی انجام میگیرند: ۱- زمان (تداوم برگسونی اما غیرخطی و ضربآهنگ یا تکرار)؛ ۲- فضا ( با ادراک ِ بدن به مثابه بخشی از آن)؛ ۳- موقعیت سوژه (نسبت مادی و غیرمادی او با امر محسوس و نامحسوس) و ۴- گستره و ژرفنای نظام ِ حسی و ذهنی (پُلهای ِ پیوند دهنده برون/درون).
ناصر فکوهی / ۱۴۰۱