تصّور ِ فیلسوفان ِ روشنگر از مردمسالاری، بیش از هر کجا در آرمانشهر ِ روسویی، شهر ِ ژنو، تبلور مییافت: شهری کوچک با فواصل نزدیک و کنشگران ِ محدود و استوار بر یک قرارداد ِ اجتماعی، از خلال ِ تفویض اختیار به نمایندگان مردم: عادتوارهای روزمره که در کُنشهایی خاص و صمیمی زاده و بازآفرینی میشود. اما آنچه امروز «مردمسالاری» نامیده میشود، از جنس نظامهایی است از رقابت ِ بیرحمانه برای تسخیر و ایجاد هژمونی در و بر فضا و بدنها و حرکات ِ بیشمار ِ «بیگانه» از یکدیگر و از دولت. از این رو، خروج از منطق «بیگانگی» در شهر بزرگ، شاید تنها از خلال «محله» و مردمسالاری مستقیم، ممکن باشد. در حالی که امروز مردمسالاری در فضا/ زمان ِ شهرهای متوسط و بزرگ و مجموعههای ِ دولتی آنها را جز در قالبهایی ویرانشهری، توتالیتاریستی یا الیگارشیک نمیبینیم.
ناصر فکوهی / ۱۴۰۱