کوته‌نوشت‌های اجتماعی (۴۲): گفتمان سیاسی و سازمان اجتماعی

گفتمان سیاسی در دو منشاء متفاوت و در دو جهت مخالف یکدیگر، به کنش‌های اجتماعی شکل داده و آن‌ها را هدایت می‌کند: قدرت و ضد‌قدرت. هر یک از این دو نیز عموما نه یکپارچه  در زمان و مکان بلکه به شدت دگرگون‌شوند و پویا با راه‌ها و پل‌هایی میان یکدیگر هستند. و به این امر بیافزاییم که  حرکات و نیروهای درونی و بیرونی نیز به صورت‌های مختلف در سرنوشت آن‌ها تاثیر دارند. در زبان عمومی مدرن ما در فارسی به این دو «دولت» و «اپوزیسیون» نام داده‌ایم که چندان دقیق نیست اما بحث در اینجا بحثی زبان‌شناختی نیست. برای دولت، عموما «وظیفه» حکمرانی از بالا (خداوند) یا از پایین (مردم)، در نظر گرفته می‌شود یا این انتظار از آن وجود دارد. و این فکری غالب است که نبود این موقعیت نظم سازمان‌یافته به فرورفتن جامعه درون یک آشوب (chaos) هولناک می‌انجامد. و برای اپوزیسیون، انتظار یا تصور (و گاه توهم) آن است که گونه‌ای تعادل ایجاد کند، از انحرافات جلوگیری کرده و بدیلی نیز باشد تا دگرگونی‌های اساسی تر ناممکن تلقی نشود. در این حالت از گونه‌ای انتقال مشروعیت  حکمرانی سخن گفته می‌شود که دلیل آن می‌تواند (و اغلب چنین بوده) که دولت در حفظ یک نپم «حداقلی» (ولو همراه با ستم و نابرابری و فساد) ناتوان یا کم‌توان بوده باشد و سبب انفجار یا دگرگونی استحاله‌ای  قدرت از یک سو به سوی دیگر شود. اما در هر دو موقعیت قدرت و ضدقدرت، سازمان و واقعیت پویای ‌اجتماعی به مثابه یک موجودیت مستقل بالقوه یا بالفعل و خودسازمان‌دهنده قابل نفی نیست، هرچند هر دو عامل قدرت و ضد قدرت این نفی کردن یا دستکم دستکاری گسترده آن سازمان اجتماعی را ممکن می‌دانند. با این همه هرچند چنین رویکرد یا بهتر است بگوییم توهمی در سطح زبان یا ایدئولوژی (آشوب پیش از قرارداد اجتماعی) ممکن است اما در آن سطح باز نمی‌ایستد بلکه با دخالت در واقعیت زمانی و فضایی، امکان موجودیت و تداوم بدون تنش و یا کم تنش پویایی اجتماعی را بدون دخالت قدرت و ضد‌قدرت، عملا ولو به صورت موقت، از میان می‌برد و به همان نسبت به خطر انفجار می‌افزاید. و این خود پیش‌درآمدی است بر غالب شدن گفتمان سیاسی بر گفتمان اجتماعی – فرهنگی‌، تا اندازه‌ای که گفتمان دوم تحقیر و تقلیل یافته و کنشگران آن حاشیه‌ای و تا حد ممکن از کل نظام بیرون رانده شوند. در حالی که پویایی اجتماعی را نه کنشگران این پویایی، بلکه برعکس، کنشگران را پویایی اجتماعی می‌سازد و به حرکت در می‌آورد. هم از این روست که میان بردن حرکات اجتماعی از سوی قدرت و کنترل  و هدایت کامل آن‌ها از سوی ضد قدرت  تنها یک توهم ، گاه بسیار خطرناک و ویرانگر برای آن‌هاست.