در نهایت، همه شکلها از دو شکل ریشه میگیرند: خط و دایره؛ یا بخشی از این دو. در معنایی، سایر شکلها را میتوان یا ترکیبی از این دو دانست یا تفسیر وصورتی از دریافت و ادراک و احساس آنها؛ همچون دقت و ابهام، راستبودگی و خمیدگی، فراز و نشیبهای تند و کُند و غیره. این نکته در «فضا» که یا به موقعیت مادی محسوس و آگاهانه ما و پیرامونمان مربوط میشود یا به موقعیت ذهنی نامحسوس و ناآگاهانهمان، در بُعدی دیگر در «زمان» نیز تجلی مییابد: تداوم (خط) و تکرار(دایره). بنابراین ظاهرا میتوان این تعبیر را مطرح کرد که: آسودگی و گشایش – بر خلاف تنش و تنگی – یعنی موقعیتی فضایی/زمانی یا دریکی از تعبیرهایش، «خوشبختی». این موقعیت قاعدتا نه در یکی از این دو موقعیت دوگانه، بلکه به نسبت هر موقعیت فردی (تاریخ فردیّتی خاص) در هماهنگی (هارمونی) پیچیدهو همواره یگانه میان آنها پدید میآید. از این رو، اگر بتوان در فضا/ زمانی همچون در یک خانه، یک شهر یا یک پهنه سرزمینی، احساس خوشبختی کرد – یا برعکس – این امر احتمالا به معنای دستیافتن – یا نیافتن- به ترکیبی کیمیاوار به پویایی و ایستایی این موقعیتهاست. و به همان اندازه که بتوان انسانهایی «دیگر» به جز «خود» را در بخشی یا در تمام این وضعیت، «شریک» کرد، میتوان انتظار داشت «جماعت» یا «جامعه»ای هماهنگ و آسوده پدید آورد. ساختارها، قوانین و نهادها، گفتارها، رفتارها، زبانها و مفاهیم و استدلالها و عقلانیت، در نهایت ابزارهایی هستند برای رسیدن به آن هماهنگی یا رسیدن نسبی به آن اشتراک. عدم درک این موضوع ما را دائما به دنبال سرابی میکشاند که در آن هر کسی ممکن است تمام عمر خویش، پاسخها را در ناکجاآبادی بیمعنا بجوید.
ناصر فکوهی / ۱۴۰۱