کلود لوی استروس، یک واژه‌نامه صمیمی

کلود لوی استروس / یک واژه‌نامه صمیمی برگردان ناصر فکوهی

 

 در این گفتگو که دومینیک آنتوان گریزونی(Dominique – Antoine Grisoni) با کلود لوی استروس انجام داده است، وی دربرابر هر یک از واژه‌هایی که به او پیشنهاد شده، چند جمله‌ای را بیان کرده و به این ترتیب یک واژه‌نامه صمیمی، از اندیشه‌های خود ساخته است. ترتیب واژه‌ها الفبای لاتین است:

 

     دومینیک آنتوان گریزونی: آفریقا (Afrique)

کلود لوی استروس: بخشی از جهان که من تقریبا شناختی از آن ندارم. این واژه در ذهن من با جوامعی بسیار بزرگ – به نسبت جوامعی که من در برزیل با آن‌ها سر و کار داشتم – را تداعی می کند. و من خودم را در پهنه‌های با تراکم کم جمعیتی، نسبت به پهنه‌های پرجمعیت و متراکم راحت‌تر احساس می‌کنم.

     دومینیک آنتوان گریزونیدوست (Ami)

کلود لوی استروس: من دوستان بسیار اندکی داشته‌ام.

    دومینیک آنتوان گریزونیتبعیض نژادی (Apartheid)

کلود لوی استروس: من هرگز به آفریقای جنوبی نرفته‌ام و  نمی‌توانم درباره موقعیتی که از نزدیک ندیده‌ام، بحث کنم. با این وصف همان اندازه که تبعیض نژادی به مثابه یک نظام  برای من نفرت‌انگیز و غیر‌قابل قبول است‌، به همان اندازه نیز نمی‌توانم بگویم چگونه می‌توان برای این مسئله که در جهان نمونه‌ای ندارد، راه‌حلی پیدا کرد.

   دومینیک آنتوان گریزونیپول (Argent)

کلود لوی استروس: اگر من به اندازه کافی پول داشتم آن را صرف خرید اشیاء زیبا می‌کردم.

   دومینیک آنتوان گریزونیکتابخانه (Bibliotheque)

   کلود لوی استروس: یک هیولا. دیگر نمی‌دانم با کتاب‌هایم چه باید بکنم، دیگر نمی‌دانم چه کتاب‌هایی دارم و کدام کتاب‌ها کجا هستند. و حالا تصورش را بکنید که ۲۸ سال پیش زمانی که به این آپارتمان کنونی نقل مکان کردیم، کتابخانه‌ام به نظرم یک چیز شکوهمند می‌آمد. تمام جهان روی دیوارهایم  بازنموده می‌شدند و هر کتابی درست همان جایی قرار داشت که مردمان موضوع آن کتاب در نقشه جغرافیا به خود اختصاص می‌دادند.

 

    دومینیک آنتوان گریزونیغروب خدایان (Crepuscule des Dieux)

کلود لوی استروس: واگنر…پس از مدتی بی‌وفایی در دوران نوجوانی، من باز هم به واگنر بازگشتم. در آن زمان من استراوینسکی را می‌پرستیدم و با شور زیادی پلئاس (Pelleas) را دوست داشتم و هنوز هم دارم.

   دومینیک آنتوان گریزونیشاگرد (Disciple)

کلود لوی استروس: طبیعتا من دانشجویان زیادی در طول دوران تدریس خود داشتم. اما گمان می‌کنم شاگردان ( دنباله‌روان)  بسیار اندکی داشته‌ام… و هرگز هم سعی نکردم داشته باشم. من آزمایشگاه انسان‌شناسی اجتماعی در کلژ دو فرانس را بنیانگذاری کردم و ۲۰ سال مدیریتش را برعهده داشتم. بسیاری از پژوهشگران در این آزمایشگاه کار کردند: و من همواره آن‌ها را تشویق می‌کردم که خودشان باشند.

   دومینیک آنتوان گریزونینوشتن(Ecrire)

کلود لوی استروس: من می‌نویسم تا دچار ملال نشوم. نوشتن را دوست دارم و همیشه در پی یافتن زیباترین جملات نیستم. با این همه، گاه گمان می‌کنم که اگر از شکل خاصی استفاده نکنم  نمی‌توانم ایده ای را به بیان در آورم.

   دومینیک آنتوان گریزونی دائره‌المعارف‌گرایی (Encyclopedisme)

   کلود لوی استروس: این گرایش به دانش دائره‌المعارفی را مدیون پدرم هستم که مرا تشویق می‌کرد در همه زمینه‌ها مطالعه کنم به گونه‌ای که وقتی وارد دوران بلوغ می‌شدم، احساس می‌کردم که تمام طیف فعالیت‌های فکری برایم قابل دسترس هستند: آهنگسازی و نقاشی می‌کردم و می‌توانستم بنویسم. اما بعدها این گرایش برایم بدل به یک نقطه ضعف شد و این یکی از دلایلی بود که نسبتا دیر شروع به نوشتن کتاب‌هایم کردم: بیش از اندازه پراکنده فکر می‌کردم. امروز هم آرزویم این است ولو تا حدی بتوانم در همان جهت دائرالمعارفی پیش بروم.

   دومینیک آنتوان گریزونی تدریس (Enseigner)

   کلود لوی استروس: اندیشیدن در حضور جمع. کلاس‌هایم برای من نوعی گفتگو با خودم بودند. و حتی نمی‌دانستم چه کسانی مقابلم نشسته‌اند.

   دومینیک آنتوان گریزونی اگزیستانسیالیسم (Existentialisme)

کلود لوی استروس: یک مفهوم فلسفی که من  نمی‌توانم لمسش کنم: فکر می‌کنم من انسانیت را در مقیاس دیگری مطالعه می‌کنم.

   دومینیک آنتوان گریزونیروشنفکر(Intellectuel)

کلود لوی استروس: آیا روشنفکر باید درباره مسائل مهم جهان موضع‌گیری کند؟ آیا او چنین رسالتی دارد؟ فکر می‌کنم باید قدری انعطاف داشت و چیزها را از یکدیگر تمیز داد. اگر روشنفکر اندیشه خود را بر جهان و مسائل آن متمرکز کند، می‌توانم بفهمم که موضع‌گیری کند. اما اگر او اندیشه خود را معطوف مسائل و موضوع‌های دیگری کرده باشد، نمی‌دانم چگونه می‌تواند فرصتی برای موضع گیری با همان دقت و وسواس  درباره مسائل جهان را پیدا کند.

   دومینیک آنتوان گریزونیاجرای موسیقی  (Interpretation)

کلود لوی استروس: موسقی پیش از به اجرا درآمدن وجود ندارد – چیزی که آن را از نقاشی  و ادبیات تفکیک می‌کند. تنها نت‌های پارتیسیون وجود دارند. یعنی رمز‌هایی و دستورهایی برای  بازآفرینی اثر. بنابراین اجرا بخشی تفکیک‌ناپذیر از موسیقی است در حالی که در سایر هنرها موضوعی  ثانویه به شمار می‌آید. برای نمونه در ادبیات اجرا چیزی است که خواننده به متن می‌افزاید.

   دومینیک آنتوان گریزونیزبان(Langage)

   کلود لوی استروس: یک تقدس که باید آن را پرستید.

   دومینیک آنتوان گریزونیکتاب (Livre)

   کلود لوی استروس: جوهر حیاتی که ما را تغذیه می‌کند.

   دومینیک آنتوان گریزونی: حافظه (Memoire)

کلود لوی استروس: من حافظه‌ای ندارم . این یک نقصان است و اگر بخواهم چیزی در خاطرم بماند باید یک فیش تهیه کنم وگرنه دو ساعت بعد فراموشش می‌کنم.

   دومینیک آنتوان گریزونیتک‌خدا‌پرستی(Monotheisme)

کلود لوی استروس: اگر چنین به ژاپن علاقمندم تا اندازه‌ای به دلیل مذهب شینتوئیسم است: این ظرفیت شکوهمند به قرار دادن  یا به بازیافتن  خدایان در همه و در هر چیزی، از کوچکترین سنگ گرفته تا کمترین گل.

   دومینیک آنتوان گریزونیمرگ (Mort)

کلود لوی استروس: عصبانی‌ام می‌کند: به دلیل مرگ نمی‌توانم بدانم جهان در صد، دویست یا دو هزار سال دیگر چگونه خواهد بود…

     دومینیک آنتوان گریزونیرمان نو(Nouveu Roman )

     کلود لوی استروس: چندان شناختی از آن ندارم…البته تلاش کردم بعضی از آن‌ها را بخوانم اما ادامه ندادم: خسته‌ام می‌کرد.

   دومینیک آنتوان گریزونیاشیاء  نادر(Objets Rares)

   کلود لوی استروس: من رابطه‌ای بسیار صمیمی با این اشیاء دارم. از دوران کودکی همیشه چنین چیزهایی را  جمع‌آوری می‌کردم. پدرم اولین شیئی را به  من هدیه داد، شیئی که هنوز هم آن را دارم: یک مهر ژاپنی. یادم می‌آید آن را در یک جعبه گذاشته بودم تا برای تزئین از آن استفاده کنم، بعدها هم در هفت، هشت  یا نه سالگی هر بار جایزه‌ای می‌گرفتم به مغازه‌ای در خیابان پتی شان (Petits- Champs) می‌رفتم که نامش «‌در پاگود »(A La Pagode) بود  و در آنجا  اسباب و اثاثیه ریز ژاپنی  یا از کشورهای دیگر می‌خریدم تا در جعبه‌ام یک خانه ژاپنی درست کنم. این عادت به کلکسیون کردن، همیشه در من حفظ شد. در ایالات‌متحده همراه با سوررئالیست‌ها به سراغ مغازه‌های عتیقه‌فروشی می‌رفتیم: یکی از ما که شیئی‌ای پیدا می‌کرد، اگر پولش را داشت آن را برای خودش می‌خرید، و در غیر این صورت آن را به دوست پولدارتری معرفی می‌کرد تا او آن را بخرد. امروز هم تنها تفریح هفته من پرسه زدن در هتل دورو (Hotel Drouot) است.

   دومینیک آنتوان گریزونیفلسفه (Philosophie)

کلود لوی استروس: تحصیلات خودم را در این رشته کرده‌ام. در واقع من یک فیلسوف خام بودم چون از بقیه چیزها خوشم نمی‌آمد. من در این مورد استعداد خاصی نداشتم و علاقه ویژه‌ای هم به آن نداشتم… ابتدا فلسفه تدریس می‌کردم و سپس علیه فلسفه سر به شورش برداشتم. امروز که فکر می‌کنم به فرزانگی بیشتری رسیده‌ام گمان می‌کنم که انسان از زمانی که شروع به اندیشیدن به جهان و به پدیده‌های آن بکند کمابیش کاری  فلسفی انجام داده است. بنابراین امروز برای من مسئله دیگر آن نیست که موافق یا مخالف فلسفه باشم بلکه آن است که نسبت خودم را شاید در رابطه با دو مفهوم از فلسفه روشن کنم.  نخست مفهومی که تا به آخر مفهومی سارتری از فلسفه بود، سارتر که گمان می‌کرد فلسفه حوزه‌ای ویژه است اهمیتی به اندیشه علمی نمی‌داد. و از سوی دیگر مفهومی که من به آن علاقمندم یعنی مفهومی که  فلسفه را نوعی تلاش برای اندیشیدن به گونه‌ای انتقادی  برای درک کردن و  برای یافتن پی‌آمدهای آنچه اندیشه انسانی تولید می‌کند چه در عرصه علوم و چه درعرصه هنر می‌داند. امروز به نظر من  فلسفه‌ای که مسائلی ناشی از پیشرفت‌های زیست‌شناسی یا فیزیک در بینش انسانی موضوع کار خود قرار دهد در آن واحد هم مشروعیت دارد و هم ضروری است.

   دومینیک آنتوان گریزونیشعر (Poesie)

   کلود لوی استروس: بودلر، مالارمه… و تا برخی از  ابیات والری

   دومینیک آنتوان گریزونیقدرت(Pouvoir)

کلود لوی استروس: از آن واهمه دارم. من بسیار آنارشیست هستم.

 دومینیک آنتوان گریزونی روانکاوی (Psychanalyse)

کلود لوی استروس: دو چیز را از یکدیگر تمیز بدهیم. نخست فنون درمانی در این زمینه، که  من نسبت به آن‌ها با دیده شک و تردید نگاه می‌کنم. و سپس کشف بزرگ فروید یعنی اینکه نشان داد آنچه در زندگی و در روح‌مان به نظر ما کاملا دلبخواه و غیر‌قابل درک می‌آمد می‌تواند قابل‌تحلیل بوده و به صورتی منطقی، عقلانی باشد. من ادعا نمی‌کنم که این ادعا‌ها راضی‌کننده هستند اما تنها بر این نکته انگشت می‌گذارم که فروید نشان داد که ناخود‌آگاه را می‌توان به سطح خودآگاهانه اندیشه رساند،  که امر غیر‌عقلانی را می‌توان حاصل اندیشه عقلانی دانست و این است که اهمیتی اساسی دارد.

   دومینیک آنتوان گریزونیروان‌شناسی (Psychologie)

   کلود لوی استروس: من جایی نوشته‌ام که مردم‌شناسی نوعی روان‌شناسی است. بنابراین گمان می‌کنم که در مرزهای روان‌شناسی قرار گرفته‌ام.

   دومینیک آنتوان گریزونیدانش(Science)

   کلود لوی استروس: من گمان نمی‌کنم که کار من علم باشد، و فکر نمی‌کنم آنچه ما به اصطلاح «علوم » انسانی یا اجتماعی می‌نامیم واقعا علم باشند. به همین دلیل نیز اندیشه علمی  بدان گونه که در اوج خود در علومی چون زیست‌شناسی یا فیزیک خود را به نمایش می‌گذارد برای من جنبه چراغ راهنما را دارد.  من به آن می‌نگرم، مقیاسی از  بی‌مهارتی عظیم خود می‌یابم‌، بیچاره‌ای که متخصص علوم انسانی‌ای ادعایی شده است. و با خودم می‌گویم باید به سوی آن علوم(فیزیکی) برویم ولو اینکه مطمئن باشیم هرگز به آن‌ها نخواهیم رسید.

   دومینیک آنتوان گریزونیدلربایی(Seduction)

   کلود لوی استروس: چندان برای من جالب نیست. .. و یا دیگر چنین نیست. من معروف به آنم که آدمی سرد و کسی که فاصله خود را حفظ می‌کند، هستم. آلفرد مترو (Alfred Metraux) که به خوبی من را می‌شناخت همیشه  مرا آدمی ژوپیتری می‌دانست.

   دومینیک آنتوان گریزونیساختارگرایی (Structuralisme)

   کلود لوی استروس: همانگونه که می‌توان درک کرد این هم یک مد پاریسی است که هر  پنج سال یکبار رایج می‌شود و پنج سالش به سر رسیده است.

   دومینیک آنتوان گریزونیسوررئالیسم (Surrealisme)

   کلود لوی استروس: من در علاقه سوررئالیست‌ها به هنرهای ابتدایی شریک بودم: اطمینان  عجیبی که برتون و ماکس ارنست (Max Ernst) به داوری هنری خود داشتند. البته باید به این  سفر خارق‌العاده در مرزهای اندیشه نیز که  برای  کنشگران این حرکت به خودی خود یک هدف، و برای من موضوعی برای اندیشیدن بود،  نیز بود اشاره کرد.

   دومینیک آنتوان گریزونیسیستم(Systeme)

   کلود لوی استروس: من به ندرت از سیستم صحبت می‌کنم و بیشتر از واژه ساختار استفاده می‌کنم. چه تفاوتی میان این دو هست؟ ساختار سیستمی است که با گذار از خلال تغییرات مختلف یکسان باقی می‌ماند.

   دومینیک آنتوان گریزونیکار(Travail)

کلود لوی استروس: راهی برای داشتن وجدانی آسوده.

   دومینیک آنتوان گریزونی: سفر(Voyage)

   کلود لوی استروس: من تغییری نکرده‌ام، از سفر متنفرم. امروز هم من فقط به آن دلیل سفر می‌کنم که به نتایج ضروری آن سفر برسم: پشت سر گذاشتن فاصله‌ها، تغییر فضا، دیدار دیگر مکان‌ها. اما فکر  سوار شدن به یک هواپیما و  فرود آمدن در یک فرودگاه آن هم فرودگاه‌هایی که همواره در همه جای دنیا یکسان هستند، برای من یک هراس همیشگی است. آرمان من: سفر با پای پیاده روسو .

 

منبع  گفتگو : Magazine Litteraire, Decembre 2003, Speciale Levi-Strauss

مجله ادبی شماره ویژه لوی استروس ، به مناسبت ۹۵ سالگی  انسان شناس فرانسوی – دسامبر ۲۰۰۳.