کتاب پنجاه و پنج / عکس های مهرداد اسکویی/ یادداشتهای ناصر فکوهی/ پنج/ ایرج اعتصام (۱۴۰۱-۱۳۰۹)
نزدیک به صد سال زیستن، تجربهای کمنظیر. یک زندگی آکنده؛ از فلورانس تا تهران و شیراز و سیاتل. وقتی در شهر-موزههای ایتالیا، در رویای فلورانس، تحصیلات معماری خود را به پایان میرساند و به ایران برمیگشت، دهه چهل هنوز آغاز نشده بود؛ هنوز اندک بود شمار کسانی که نخستین گامها برای شناخت وضعیت موجود معماری، میراث آن و آیندهاش در کشوری با پیشینهای هفتهزار ساله از شهر، بر میداشتند. هفتاد سال کار، هزاران دانشجو، کلاسهای بیپایان و جوانانی که هرگز او را فراموش نکردند؛ حتی زمانی که خود بر کرسی استادی نشستند. هفتاد سال تلاش، برای سازش و آشتی میان معماری مدرن و سنت کهن معماری ایرانی، تا پایهای شود هم برای هویت و هم برای مدرنیته ما. هویت کجاست؟ آیا میتوان آن را جایی جز در پهنههای شهری این کشور از بلوچستان تا شیراز، از شمال تا غرب و شرق و یافت؟ دانشگاهها و حرکات و جلسات و درسها و بحثهایی که هر انسانی را فرسوده میکنند، اما برای روحیه خستگیناپذیر او، خستگی بیش و پیش از هر کجا در بالا و پایین رفتن از پلههای آکادمی خلاصه میشد، تا باز چهرههای باز جوانان و دوستان و همکاران را ببیند. امروز هم بحثی است و جلسهای و سخنهای زیاد و طرحها و فکرها و چشماندازهایی طولانی و شاید، نتیجهای برای یافتن این هویت یا هویتهای گمشده دیگری و تبدیل شدنشان به ماهیت معمارانه یا شهرشناسازانه. در تالاری او را میبینم. مثل همیشه با چشمانی روشن، بیدغدغه، آسوده و در راه سفری دیگر و ملاقاتهایی بیشتر و مبادلههایی عمیق در گرهگشایی از مشکلات فضا در پهنهای که هر نقطهاش با آسیبها پُر شده؛ اما دستکم او نمیتواند این را بهانهای برای انفعال، ولو در سنین بالای عمر خود، قرار دهد. با انرژی یک جوان، مهربان و پذیرا، در دفتر کارش، هدیدهِ روزگاران دراز، یادگار دانشجویانی که امروز استادان بزرگ معماری کشورند، نشسته است: یادهایی مادیّت یافته که در جای جای دیوارها و کتابخانه پیدایند. لبخند میزند و آرام است. زندگی برای او و شاگردانش با شادی و لذت همراه بوده؛ در دانشکده هنرهای زیبا، در دفاتر معماری، در سازمان ملل، در دانشکدههای بینالمللی از واشنگتن تا برکلی و کالیفرنیا. دوست دارد با دیگران، با جوانان، با سینماگران و نویسندگان و هنرمندان،همپیمان شود و هویت و خلاقیت را مهمترین نکته معماری بشمارد، و بیآنکه جهان را نفی کند، آن را از خلال سنت دیرینه ساختن هویت ایرانی، بازآفرینی کند. اعتصام، اما، بیش از هر چیز، یک معلم است؛ با خصوصیات و روابط و روحیه شادمان یک معلم، که از موفقیت دانشجویان پیشینش شاد میشود و آرزویش به پیش راندن هرچه بیشتر آنهاست. در کالبدی کهن جوانی شاداب نهفته؛ مثل همان روزهای سبز و آبی فلورانس، مثل همان سالهای گرم و شیرین دهه چهل؛ مثل همان آرزوهای بزرگ و دستاوردهایی که توانست در عمرش به بار آورد و دانشجویانی که توانست به جامعهاش عرضه کند.