کارل پولانی

ترجمه ناصر فکوهی

Karl Polanyi

۱۸۸۶-۱۹۶۴

تاریخ دان اقتصاد، آمریکایی و مجار تبار در سال ۱۸۸۶ در وین متولد ، در بوداپست بزرگ شد و در سال ۱۹۶۴ در کانادا در گذشت. پولانی پس از تحصیل حقوق و فلسفه در بوداپست از سال ۱۹۲۰ در وین مستقر شد و به عنوان خبرنگار اقتصادی در همانجا مشغول به کار گردید. اواز سال ۱۹۳۳ به بریتانیا مهاجرت کرد و مطالعات خود را بر تحلیل توسعه سرمایه داری صنعتی متمرکز کرد و در عین حال کلاس های شبانه ای نیز برای کارگران برگزار می کرد. این تجربه ها به دو اثر مهم او یعنی «مسیحیت و انقلاب اجتماعی» (Christianity and the Social Revolution)(1936) و «دگرگونی بزرگ» (The Great Transformation)(1944) رسیدند. وی از سال ۱۹۴۰ به ایالات متحده دعوت شد و به استادی اقتصاد دانشگاه کلمبیا(نیویورک) در سال ۱۹۴۷ رسید. او این سمت را تا زمان بازنشستگی اش در سال ۱۹۵۳ حفظ کرد. از این زمان بود که وی با همکاران و دانشجویان پیشینش یک تحقیق بزگ تاریخی را درباره تجارت و نهادهای بازار آغاز کرد که بخشی از آن در سال ۱۹۵۷ به انتشار رسید. وی در اواخر عمر به کانادا رفت و مطالعه ای را بر تجارت بردگان در داهومه به اتمام رساند که پس از مرگش در سال ۱۹۶۶ به انتشار رسید. پولانی بدون انکه هرگز به هیچ حزب سیاسی تعلق داشته باشد، در تمام عمر یک سوسیالیست متعهد باقی ماند.
پولانی از طریق نشان دادن این امر که نظریه های «صوری گرا» ی لیبرلی که به اقتصادهای تعمیم یافته بازار پرداخته اند، نمی توانند خارج از چارچوب های تاریخی کشورهای سرمایه داری، کاربرد داشته باشند، تحولی در چارچوب های سنتی اندیشه اقتصادی ایجاد کرد. واز اقتصاد یک تعریف «جوهر گرا» داد (فرایندی نهادینه شده، میان کنش های انسان و محیط تامین کننده ابزارهای مادی معیشت او). پولانی، این اصل اولیه «صوری گرا» را که : موضوع اقتصاد در مجموع قواعد تعیین شده بر اساس انتخاب ابزارها از خلال منطق کنش عقلانی، است را به زیر سئوال برد . جبر گرایی اقتصادی را به مثابه اصلی جهانشمول رد می کرد. او مساله اصلی را قرار دادن اقتصاد در تاریخ انسانیت می دانست. پولانی همچنین خود ر از مارکسیسم متمایز می کرد و این ایراد را بر آن می گرفت که بیش از اندازه بر مساله نظریه ارزش تاکید کرده است و اهمیت بیش از اندازه ای در آن به تولید کالاهای مادی داده شده است، در حالی که در آن به مساله چرخش و توزیع کالا ها توجه نشده است.
پولانی بر اساس مطالعه بر این پدیده ها بود که پروژه خود را بر گونه شناسی نظام های اقتصادی با توجه به چگونگی نهادینه شدن فرایندهای اقتصادی در جامعه تعریف کرد. او برای این کار، از سه ابزار تحلیلی استفاده کرد که به آنها «اشکال یکپارچگی» اطلاق می کرد : تقابل ( حرکات میان نقاط ارتباط بین گروه های اجتماعی متفارن)، بازتوزیع( حرکات به مالکیت در آوردن به سوی یک مرکز و از این مرکز به سوی بیرون) و تبادل ( حرکات رفت و آمدی همچون چیزی که در بازار می بینیم). به نظر او این اشکال با یکدیگر تقریبا در تمام نظام های اقتصادی همزیست هستند اما یکی از آنها همواره بنا بر هر جامعه ای اولویت دارد و مشخصه یکپارچه بازار را می توان در این حالت براساس میزانی که زمین و نیروی کار را به هم پیوند می دهد، سنجید.
شکل یکپارچگی غالب با این وجود یک ضامن نهادینه معین ایجاد می کند : برای نمونه تقابل در برخی از جوامع ابتدایی از آن رو در اقتصاد غالب است که ساختار متقارن نظم یافته ای میان گروه های خویشاوندی وجود دارد که به کارکرد آن امکان می دهد. پولانی در این زمینه از ر. ترنوالد(R. Thurnvald) و مالینوفسکی تبعیت می کرد و بر آن بود که اقتصاد در جوامع ابتدایی یک حوزه مستقل نیست بلکه درون نهادهای اجتماعی غیر اقتصادی «بستر مند» شده در حالی که در جوامع سرمایه داری اقتصاد بر اساس بازار خود تنظیم و تعیین کنندگی پول خود را تحمیل می کند. این پرسش های نظری، پولانی را به سوی مطالعه بر تاریخ نهادهای اقتصادی از جمله در توسعه تجارت، بازار و پول در جوامع غیر سرمایه داری، جوامع «ابتدایی» و «امپراتوری های بزرگ» کشاند.

منبع:
ا.چاپمن، مدرسه مطالعات عالی اجتماعی ، پاریس
– Bonte, P., Izard, M., 1992, Dictionnaire de lethologie et de l,anthropologie, Paris, PUF, pp. 578-579.