پاریس، کابوسی ۴۸ ساعته را پشت سر گذاشت. حمله تروریستهای سلفی به شورای نویسندگان مجله «شارلی ابدو»(Charlie Ebdo) و کشتاربی رحمانه آنها و ماموران پلیس و گروگان گیری هایی که نزدیک به بیست قربانی به جای گذاشتند، پایان یافتند. این ماجرا، پایتخت فرانسه و کل این کشوررا در آغاز سال نو و جشن های آن، در موقعیت یک شوک بی سابقه که از جنگ جهانی دوم تا امروز سابقه نداشت، قرار دادند. موقعیتی که شاید تنها یکی دو بار در تروریسم و بمب گذاری های دهه ۱۹۹۰ و ابتدای ۲۰۰۰ اما نه به این شدت، تکرار شده بود. در میان کسانی که در این بورش خشونت آمیز کشته شدند، برخی از درخشان ترین و محبوب ترین چهره های مطبوعاتی فرانسه، از جمله دو کاریکاتوریست مشهور، کابو (Cabu) و ولینسکی(Wolinski) دیده می شدند. و نکته مهم اینکه در فهرست قربانیان نیز فرانسوی های عرب تبار (از جمله مامور پلیسی که پس از زخمی شدن تیر خلاص به او شلیک شد) دیده می شدندو شورای تحریریه مجله، زمانی هدف گلوله های سلفی ها قرار گرفت که درباره چگونگی مبازه با بالا گرفتن نژاد پرستی در فرانسه مشورت می کرد. این ماجرا، موجی از نفرت و ترس و وحشت در فرانسه و اغلب پایتخت های جهانی به وجود آورد که بلافاصله با سیلی از اعلام همبستگی ها از همه سوی عالم جبران یافت.
اکثر فرانسوی ها از زمان شروع این ترورها، تقریبا هر روز در خیابان هستند و شهرای فرانسه مدتهاست چنین جمعیت هایی از تظاهر کنندگان را برای اعتراض به شوک داعشی ها که آزادی ها و اصول اساسی جامعه فرانسوی و به ویژه مسلمانان این کشور را هدف گرفته بودند، به خود ندیده است. بسیاری از مردم قلم هایی را در دست و بالای سرشان می گیرند تا نشان دهند از ترس داعش و سلفی ها حاضر نیستند، آزادی های خود را قربانی کنند. و بسیاری از شعارها به سود جمعیت مسلمان فرانسه داده می شود . امامان مساجد فرانسه بلااستثنا این عمل ضد انسانی را محکوم کرده اند . این در حالی بود که روی شبکه اینترنت، شادمانی القاعده و داعش از این حرکت و تمایل آنها به نشان دادن اینکه یک کشور را از پا در آورده اند و مسلمانان «خائنی» را که در آن زندگی می کنند، به سوی خود کشیده اند، در تضادی آشکار با واقعیت قرار می گرفت. کما اینکه امروز، یکشنبه، فرانسه احتمالا شاهد یکی از بزرگترین تظاهرات در تاریخ معاصر خود خواهد بود که بسیاری از سران کشورهای جهان نیز در آن حضور خواهند داشت. این تظارهات به دعوت تمام احزاب و سندیکاها و سازمان های دینی مسیحی و اسلامی و یهودی فرانسه تشکیل می شود. تنها حزبی که رسما در این تظاهرات پذیرفته نشده است، حزب «جبهه ملی» یا حزب نوفاشیستی فرانسه است که در طول سال ها با شعارهای اسلام هراس و ضد عرب ها، نفرت را در فرانسه پراکنده است. مجله شارلی ابدو نیز برغم کشته شدن سردبیر و اکثریت اعضای تحریریه اش، با کمک بسیاری از روزنامه نگاران مترقی و ضد نژاد پرست فرانسه، با تیراژ بیش از یک میلیون مثل همیشه در این هفته نیز منتشر خواهد شد. این روزها در فرانسه و در بسیاری از کشورهای جهان، شعار «من چارلی هستم»(Je suis Charlie) در همه جا دیده می شود. شعاری که اشاره مستقیم به شعار معروف تاریخی و ضد فاشیستی در کشورهای اروپایی در برابر هیتلریسم و گرایش های شبیه به آن همیشه مطرح بوده و آن: «من یک یهودی آلمانی هستم» است.
اما در این میان باید از تروریست های سلفی، که این ماجرا را در دست داشتند و همگی کشته شدند، نیز سخن گفت. آنها جوانانی بودند از لحاظ اجتماعی آسیب زده، محروم و درمانده که در فقر و موقعیت سختی بزرگ شده بودند و مسیری را پشت سر گذاشته بودند که برای بسیاری از جوانان شبیه به آنها بسیار «طبیعی» جلوه می کند: یک کودکی در بی تفاوتی جامعه،شکست تحصیلی، یک نوجوانی در هم ریخته و آشفته، بیکاری، حرکت به سوی فعالیت های غیر قانونی، پیشینه کیفری سنگین، به زندان افتادن های پی در پی، قرار گرفتن زیر تبلیغات افراطی های سلفی و پیوستن به القاعده و داعش. حداقل یکی از این افراد قطعا به شاخه القاعده در یمن وابسته بوده و در آنجا تعلمیات نظامی دیده بوده. واکنش ها به این کشتار ها، همانگونه که گفتیم، چه درون فرانسه و چه در سطح بین المللی، محکوم کردن یکپارچه بود: ایران نیز در کنارسایر دولت های مسئول جهان، تمام سازمان های عرب و اسلامی فرانسه و اروپا و سایر کشورها، این عملیات تروریستی را محکوم و به درستی آنها را مبرا و ضد اسلام دانستند. اکثر مسئولان و متخصصان و جامعه شناسان نیز تاکید داشتند که نسبت به ایجاد رابطه میان این حملات وحشیانه و اعتقادات دینی مردم مسلمان فرانسه، هشداربدهند و از اینکه عملیات جند نفر به حساب کل حامعه مسلمانان گذاشته شود پرهیز شود.
این در حالی بود که جناح راست فرانسه، و در صدر همه ، نیکلا سارکوزی، رییس جمهورپیشین این کشور، همچون همیشه به صورتی غیر مسئولانه و این بار با دنباله روی از نظامیان آمریکا پس از حملات یازدهم سپتامبر، از «شروع جنگ علیه غرب» سخن گفتند و بدین ترتیب تلاش کردند بیشتر بر احساسات نژاد پرستانه مردم دامن بزنند تا در انتخابات و وقایع بعدی از آنها سوء استفاده کنند. با وجود این، اکثریت قریب به اتفاق مردم فرانسه و هم صدا با آنها، کل جهان، با محکوم کردن وحشیگری و تروریسم، بدون شک مشروع ترین واکنش را در برابر خشونت های کورکورانه نشان دادند؛ خشونتی که گروهی از مزدوران یا ابلهان سیاسی به انجام می رسانند و هدف و نتیجه برنامه ریزی شده یا ناخودآگاهانه آن نمی توانست جز نفاق، دامن زدن به اسلام هراسی و نژادپرستی، جز ریختن آب به آسیاب دشمنان دموکراسی و مسلمانان چیز دیگری باشد. کما اینکه در همین مدت، چندین مسجد در نقاط مختلف فرانسه مورد حمله و توهین نژادپرستان قرار گرفتند و آرای راست افراطی فرانسه و اروپا، بدون شک باز هم بالا خواهند رفت و دستاوردهای دموکراتیک باز هم بیشتر تهدید خواهند شد. تمایل شخصیت هایی جون ماری لوپن، رهبر راست افراطی فرانسه به شرکت درتظاهرات روز یکشنبه، اوج بی شرمی گرایشی را نشان می دهد که در طول ده ها سال جز پراکندن نفرت نژادی کاری نکرده و از مسئولان اساسی این ماجرا به حساب می آید.
اما در این میان بحثی جدی نیز در جریان است و حتی گرایشی بر روی شبکه های اینترنت با عنوان «من شارلی نیستم» نیز شکل گرفته است. و آن اینکه باید در احترام گذاشتن به باورها و اعتقادات مردم و فرهنگ های متفاوت، بیشتر دقت و ملاحظه کرد و این امر لزوما ارتباطی با آزادی های فردی و اجتماعی و مطبوعاتی ندارند. افزون بر این، بسیاری از منتقدان گرایش عمومی، بر آن هستند که فراتر از ضرورت نشان دادن انسجام کامل در برابر تهدیدهای تروریستی برای محدود کردن آزادی ها و تن دادن به خشونت، لازم است از خود پرسید چگونه باید از وقوع این حرکات و تکرار چنین رویدادهایی و فرورفتن درچرخه های خشونت بین فرهنگی جلوگیری کرد؟ مسلمانان فرانسه ۱۰ درصد کل جمعیت یعنی تقریبا ۷ میلیون نفررا در بر می گیرند و هرگز درگیری با سایر مردم فرانسه نداشته و هم پای آنها در زندگی اجتماعی و سیاسی این کشور مشارکت داشته اند. بنابراین درسی میتوان از این وحشی گری گرفت، از یک سو، لزوم توجه بیشتر به حساسیت های فرهنگی و حریم هایی است که باید برای اعتقادات مختلف همه اعضای جامعه قائل شد؛ و از سوی دیگر، لزوم دوری جستن از یک باور خطرناک به اینکه با دست زدن به برخوردهای قدرتمند نظامی و پلیسی در بیرون و درون کشورها می توان چاره ای واقعی برای آنها یافت. آیا می توان خونسردانه شاهد کشتار روزانه هزاران نفر از مردم خاور میانه بود و انتظار نداشت که این خشونت به سایر نقاط جهان انتقال یابد؟ اگر پاریس ۴۸ ساعت در وحشت بود، وحشت مردم این منطقه ده ها سال است، ادامه دارد. در مورد نخست لازم است در عین دفاع کامل از آزادی بیان و پرهیز از عقب نشینی در برابر تروریسم، به قانون ممنوعیت ایجاد انگیزش نفرت های نژادی و دینی که در اروپا وجود دارد با مسئولیت بیشتری احترام گذاشته شود تا تروریست ها نتوانند افرادی ساده لوح را به دام خویش بیاندازند و از اعتقادات مردم سوء استفاده کنند. در مورد دوم، هر چند توسل به اقدامات امنیتی توانست این بحران را پشت سر گذارد، اما هیچ ضمانتی برای جلوگیری از موارد بعدی وجود ندارد. بنابراین باید درزمینه صلح بین المللی و احترام به اقلیت های فرهنگی مسلمان، چاره ای اساسی اندیشیده شود. تروریست ها داعشی از دل فقر و خشونت زندان ها و گتوهای آسیب زده شهری، از میان مردمی که هر روز به دلیل تبار و دینشان تحقیر می شوند، بیرون می آیند. تا زمانی که تبعیض نژادی، رویکردهای اسلام هراسی، بسترسازی برای احزاب ضد اسلامی در اروپا وجود داشته باشد، همواره خطر تکرار این حوادث وجود دارد. بخش مهمی از نیروهای داعش از جوانانی تشکیل شده که از کشورهای غربی می آیند و از موقعیت های شکننده شهری برون آمده اند. هزاران تن از آنها، امروز، پس از کشتارهای بی رحمانه علیه مسلمانان عراق و سوریه و کردستان عراق، به زادگاه خود بازگشته اند و آماده اند که دست به عملیات جدید تروریستی بزنند، چون چیزی برای از دست دادن ندارند. اندیشه اجتماعی و انسان گرایانه و نوع دوستانه، بهترین و کاراترین پاسخ علیه این گونه خشونت است و اقدامات نظامی، به تنهایی، بدترین پاسخ.
این یادداشت، متن کامل مطلبی است که درچارچوب همکاری انسان شناسی و فرهنگ و روزنامه شرق روز بیست یکم دی ماه ۱۳۹۳ این نشریه منتشر شده است.
بازنشر نسخه منتشر شده این مطلب در سایت، با ذکر ماخذ اصلی یعنی: «انسان شناسی و فرهنگ» بلامانع است.