چرا مخالفت با اصل پانزده قانون اساسی؟ در گفتگو با ناصر فکوهی

احسان خواجه ای

آمار در ایران چندان قابل اعتماد نیست، با وجود این عموما رقم مورد اجماع نسبی، ۵۰ درصد جمعیت ایران است که زبان مادری غیر از فارسی دارند. بنابراین، به نظر می رسد تعداد دانش آموزان دو زبانه بسیار زیاد باید باشد. اما سوای آنکه چه عدد و رقمی درست است، قانون اساسی جمهوری اسلامی در اصل پانزدهم آن، آموزش زبان مادری را حق این دانش آموزان اعلام کرده است و هرچند از امسال این اصل به صورت محدود به اجرا گذاشته شده است، اما هنوز با اجرای کامل و جدی آن فاصله زیادی داریم.

برخی آمارها حاکی از آن است که بیش از ۷۵ درصد از دانش آموزان ایران را افراد دوزبانه تشکیل می دهد با این حال ما هنوز در ایران شاهد اراده ای جدی برای تغییر سیاست های آموزشی و به رسمیت شناسی زبان های دیگر در کنار زبان فارسی نیستیم، به نظر شما موانع اصلی آموزش به زبان مادری در ایران چیست؟

آمار در ایران چندان قابل اعتماد نیست، با وجود این عموما رقم مورد اجماع نسبی، ۵۰ درصد جمعیت ایران است که زبان مادری غیر از فارسی دارند. بنابراین، بهر تقدیر تعداد دانش آموزان دو زبانه بسیار زیاد باید باشد. اما سوای آنکه چه عدد و رقمی درست است، قانون اساسی جمهوری اسلامی در اصل پانزدهم آن آموزش زبان مادری را حق این دانش آموزان اعلام کرده است و هرچند از امسال این اصل به صورت محدود به اجرا گذاشته شده است اما هنوز با اجرای کامل و جدی آن فاصله زیادی داریم.

دلیل عمده عدم اجرای این اصل آن بوده که در دوره دفاع مقدس، خطر تنش های قومی در مرزها به وسیله بالا گرفتن احساسات ملی گرایی قومی به دلیل اجرای این قانون، مطرح می شد. هر چند این امر چندان به نظر من درست نبود و چنین خطری وجود نداشت و برعکس عدم اجرای این قانون گرایش های ضد ملی را تقویت می کرد و کند. اما بهر حال شرایط جنگی ، شرایط خاصی هستند و الزامات زیادی را ایجاد می کنند و محور اساسی هم دفاع از کشور بود.

اما پس از جنگ، مانع اصلی به نظر من نه در حوزه سیاسی مرکزی، بلکه در نوزایی نوعی پان ایرانیسم جدید در نزد گروهی از روشنفکران ایران بود که به همراه خود نوزایی قوم گرایی ها و ملی گرایی های قومی منطقه ای (پان ترکیسم، و سایر «پان ها») را نیز داشت. اصولا این دو رویکرد افراطی همواره در تاریخ ایران معاصر یکدیگر را تقویت و وجود یکدیگر را توجیه می کرده اند. البته پان ایرانیست ها در سال های اخیر زیر لوای دفاع از زبان فارسی و جو عمومی نژاد پرستی که قدرت های بزرگ نیز آن را در کشور تقویت می کنند تا بتوانند فشار بیشتری بر قدرت مرکزی بیاورند، بسیار تشویق شده اند. این گروه، بر خلاف قوم گرایان که پیشینه آنها به دلیل تجزیه طلبی و ایجاد تنش های قومی در تاریخ معاصر بیش از آن روشن است که بتوانند خود را تبرئه کنند، اغلب بدون استفاده از این عنوان (پان ایرانیست) خود را پشت نوعی «ملی گرایی» پنهان می کنند که در سال های اخیر حتی تلاش می کنند آن را در هم سویی با باورهای دینی اسلامی نیز نشان بدهند تا بیشتر فضا برای خود مساعد کنند. اما در واقعیت قضیه پان ایرانیست ها، گرایشی هستند که از لحاظ سیاسی در ایران کمتر، اما در جهان بسیار شناخته شده اند، این گروه همان راست افراطی نو فاشیست است که امروزه در آمریکا اما به ویژه در اروپا در احزاب راست افراطی، اسلام هراسی را تبلیغ می کند. متاسفانه در ایران این گروه ها توانسته اند در برخی از نهادها و به ویژه در بسیاری از رسانه ها، با عنوان دفاع از زبان فارسی و فرهنگ ایرانی راه یافته و به همین عنوان ایده های خود را گسترش دهند و همین گروه هستند که در سال های آخر بیشترین تلاش را برای جلوگیری از اجرای اصل پانزده داشته اند و گروهی از مسئولان دولتی را نیز قانع کرده اند که باید این اصل را به فراموشی سپرد. این گروه البته اصولا نه اعتقادی به انقلاب اسلامی دارند و نه به باورهای دینی و سنتی مردم، بلکه بسیار با باستان گرایی پهلوی اول (رضا خان) نزدیک هستند و برای آنها بزرگترین قهرمان تاریخ ایران همان مستبد ابتدای قرن است که شدیدترین مبارزه را با اقوام ایران انجام داد. اما در برابر مشکلی که با اصل پانزده دارند، هر بار سخن از قانون اساسی به میان می آید، آنها شرایط خاص انقلاب را مطرح می کنند که سبب شد برخی از اصول درون آن راه یابند، اما بر آن تاکید دارند که این اصول نباید اجرا شود. وقتی این گروه از «ایران بزرگ»، از «ایران فرهنگی» و از اهمیت زبان فارسی سخن به میان می آورند، در واقع به هیچ یک از این شعارها باور ندارند بلکه از آنها به مثابه ابزاری استفاده می کنند تا از ایده های هژمونیک خود را که بر برتری نژادی و باستان گرایی پهلوی اول، متمرکز است دفاع کنند. از این رو بهترین روش برای شناخت باورهای آنها این است که نظر ایشان را درباره سیاست های قومی ابتدای پهلوی اول و شخص رضا خان بپرسیم که به سختی خواهند توانست نظرات خویش را توجیه کنند. آنچه در این میان البته مورد هجوم قرار می گیرد ایران است، زیرا ایران همیشه بر اساس سیاست ها چند زبانی ، چند قومیتی و چند فرهنگی استوار بوده است و زبان فارسی به این دلیل چنین قدرتی دارد و چنین گسترش و پایداری و نفوذی که همه مردم ایران با هر زبان و هر فرهنگی که داشته باشند آن را به مثابه یک زبان میانجی انتخاب کرده و در رشد و توسعه و به ثمر رساندنش تلاش کرده اند. این زبان به هیچ قومی تعلق ندارد بلکه هویت میان فرهنگی همه ایرانیان است. تاریح ایران نیز تاریخی متکثر است که نقطه انسجام و تمرکزش، در مفهوم سیاسی ایران بوده است یعنی دولت باستانی ایران که باید آن را از دولت ملی ایران که با قرن بیستم شروع می شود، اما به سرعت با رضا خان به استبداد کشیده می شود و تنها پس از انقلاب اسلامی، شرایط بازگشت آن به یک دولت ملی فراهم می آید، تفکیک کرد. روشن است که قوم گرایان، به شدت از ایده های پان ایرانیستی استفاده می کنند تا خود را توجیه کنند. آنها می دانند که با دفاع از اصل پانزده می توانند این اصل را یک اصل قوم گرایانه نشان دهند و با حملات دائم و تندی که نه فقط به پان ایرانیست ها بلکه به همه ایرانیان می کنند تمایل دارند رویکرد پان ایرانیستی را رویکرد همه روشنفکران و دانشگاهیان و مردم ایران نشان دهند که روشن است چنین نیست. اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان قرن ها است توانسته اند هر دو گرایش انحرافی را مهار کنند و در کنار هم با قومیت ها، زبان ها، فرهنگ ها و سبک های زندگی متفاوت ، اما با استفاده اساسی از زبان فارسی به مثابه زبان میانجی، یک زندگی به دور از تنش های قومی و نژاد پرستی های رایج در تاریخ مسیحیت و اروپا داشته باشند.

آیا آموزش زبان مادری با توجه به موقعیت کشورمان را سازنده می دانید؟ مزایا و معایب تغییر سیاست اموزشی تک زبانگی به دوزبانگی یا چندزبانگی را چگونه ارزیابی می کنید؟
مطالعات جدی در زمینه ژنتیک و زبان شناسی نشان می دهند که مغز انسان دارای ظرفیت و ساختاری چند زبانی است (polyglot) و نه تک زبانی است. به عبارت دیگر کودک انسانی می تواند در سنین نخستین زندگی خود (پیش از پنج یا شش سالگی) تعداد زیادی زبان (بدون آنکه بتوانیم بگوییم چند زبان) را بیاموزد و آنها را حتی بدون لهجه در زندگی آتی خود به کار ببرد. اما واقعیت آن است که این ظرفیت بالقوه باید به وسیله یک سیاست فرهنگی و آموزشی مناسب و کاربرد پذیر عملی شود. امروز در بسیاری از کشورها، که زبان های متعددی دارند ، حتی اگر یک زبان ملی داشته باشند، تلاش می کنند سیاست چند زبانگی را گسترش بدهند. زیرا در این سیاست، مغز قابلیت های بیشتری برای تفکر خواهد داشت. با وجود این نباید فراموش کنیم که اگر سیاست چند زبانی یا سیاست تک زبانی به خوبی مدیریت نشوند و درست طراحی و اجرا نشوند، می توانند به شدت به آموزش ضربه بزنند. پس ولو آنکه ما قابلیت های چند زبانگی را در مغز داشته باشیم تا مطمئن نباشیم که شرایط آموزش همزمان چند زبان را داریم نباید چنین کاری بکنیم. اصل پانزده بسیار دقیق است: بنا بر این اصل مساله آموزش زبان مادری در مدارس است و نه آموزش به زبان مادری. به عبارت دیگر این اصل ، اصل پایه ای ملی بودن زبان فارسی به مثابه زبان همه ایرانیان را به زیر سئوال نمی برد. بلکه راه را برای آن فراهم می کند که کودکان ایرانی بتوانند زبان مادری خود را نیز در قالب یک درس در مدرسه به صورت علمی یاد بگیرند تا در کاربرد هر دو زبان یعنی زبان فارسی و زبان مادری در زندگی آتی خود موفق تر باشند.

باید دقت داشت که آموزش زبان به آموزش زبان ملی و زبان مادری محدود نمی شود: امروز آموزش برخی از زبان های بین المللی از جمله انگلیسی، و برخی از زبان های منطقه ای مثل عربی، به باور ما برای همه ایرانیان ضروری است. سپس بنا بر اینکه در مقاطع بالاتر دانش آموزان خواسته باشند در چه رشته ای پیش بروند باز هم باید بر دانش زبانی خود بیافزایند مثلا برای کسی که بخواهد فلسفه بخواند به نظر من آموزش زبان آلمانی در کنار زبان انگلیسی ضروردی است، یا برای کسانی که بخواهند وارد رشته های تاریخ باستان شوند عموما نیاز به آموختن یک یا چند زبان باستانی و حتی زبان های مرده (یعنی زبان هایی که دیگر متکلم زنده ندارند) وجود دارد.

بحث سیاست های زبانی با ایجاد دولت های ملی یا دولت – ملت ها از ابتدای قرن بیستم و دموکراتیزه شدن آموزش هر چه بیش از پیش در حوزه سیاسی مطرح شد. زیرا دولت های ملی برای مشروعیت بخشیدن به خود نیاز به ابداع مفهوم حافظه ملی و ملت در معنای مدرن و دموکراتیک آن [و نه در معنای باستانی آن] داشتند و این کار را اغلب روی مدل فرانسوی ژاکوبنی انجام دادند که اساسش از میان بردن قومیت ها، زبان ها و فرهنگ های غیر مرکزی بود. این همان سیاستی بود که رضا خان نیز تمایل داشت در ایران پیاده کند، اما به شدت شکست خورد، زیرا با دلیل تداوم کل تاریخ ایران در تضاد است. سیاست و روش درست در این زمینه همان است که تشریح کردم: پیش از هر چیز زبان فارسی به مثابه زبان میانجی و قدرت اصلی ما برای ارتباط با یکدیگر و با جهان: گسترش دادن و قدرتمند کردن این زبان در داخل و در خارج کشور، سپس، اعتبار بخشیدن به زبان های محلی و قومی خود و بالا بردن ارزش آنها در سطح داخلی و بین المللی، و سپس ایجاد رابطه فرهنگی با زبان های منطقه ای و زبان های بین المللی. بدین ترتیب می توانیم مدیریت چند زبانگی را پیش ببریم. اما اینکه نظریه های چند زبانگی مغزی را خواسته باشیم بدون تخصص ، بدون مدیریت فرهنگی ضروری و به سرعت پیاده کنیم، کاری است نه شدنی و نه مطلوب.

 

به نظر می رسد در ایران مسئله آموزش زبان مادری تبدیل به یک مسئله سیاسی شده است و بیشتر مباحث مخالفان و موافقین این امر مبتنی بر برخی از پیش فرض های سیاسی است، به نظر شما دلایل اصلی سیاسی شدن این مسئله حقوقی و راهکارهای پیشبرد مباحث حقوقی و علمی در این باره چیست؟
در شرایطی که ما در آن هستیم یعنی در یک موقعیت پسا انقلابی جامعه مساعد آن است که همه چیز را سیاسی کند. برخی از گروه های سیاسی به شدت تلاش می کنند بهانه هایی پیدا کنند که به رقبای خود حمله کنند و به همین ترتیب بحثی که اصولا می توانست هیچ مشکلی در بر نداشته باشد، سال های سال است موضوع جدال های بی شماری شده است. اینکه در کنار ده ها درس که کودکان در مدرسه می خوانند یک درس هم درباره زبان مادری شان بخوانند و آن هم زبانی که بهر حال در خانه و کوچه و خیابان استفاده می کنند را به صورت علمی هم یاد بگیرند، می توانست به سادگی از همان سال های ابتدای انقلاب انجام بگیرد و بدون شک ما را در موقعیت بسیار بهتری از لحاظ روابط بین قومیت ها قرار می داد، اما همان طور که گفتم ابتدا دغدغه های امنیتی مانع این کار شدند و بعد سیاسی ها وارد کار گردیدند و در نهایت فرصت طلبان نو پان ایرانیست که در انتظار هر بهانه ای هستند که به رویاهای باستان گرایی دوران رژیم گذشته برگردند، امروز زمام دار ماجرا شده اند و با انطباق دادن مباحث نژادپرستانه و ضد فرهنگی و سلطه جویانه خود با ادعای دفاع از ایران و ایرانی بودن، تلاش می کنند همان تزهای ملی گرایی افراطی اروپایی را به صورتی دیگر در اینجا پیاده کنند. پیوند خوردن این افراد با فساد اقتصادی از یک سو و با نولیبرالیسم بازار از طرف دیگر معجون خطرناکی را ساخته است که به شدت تمام دستاوردهای ده ها سال مبارزه مردم ایران برای رسیدن به آزادی و استقلال و عدالت را تهدید می کند.

راه حل در این میان چندان به خودی خود مشکل نیست، زیرا ما ده ها و بلکه صدها تجربه علمی و کاربردی آموزشی در سطح جهان داریم و می توانیم به خوبی از آنها استفاده کنیم. اما وقتی جنگ بین پان ایرانیست ها از یک طرف و پان های قومی از طرف دیگر، درگیر شود، دیگر جایی برای بحث منطقی نیست؛ به خصوص زمانی که مثل ایران با گروه های بزرگی از آدم های معمولی روبرو باشیم که از مفاهیمی چون «مردم» ، «ملت» ، «ایران» و غیره برداشت هایی سطحی دارند. کسانی که خود را بسیار ملی می دانند اما تمام آرمانهایشان در آن سوی آبها است، به ظاهر از تند ترین شعارهای ملی گرایانه و حتی نژاد پرستانه دفاع می کنند، اما الگوی خود را از غریب ترین و بیگانه ترین فرهنگ های بیرونی می گیرند. افزون بر این، باید گروه «از خودبیگانگان قومی» را نیز اضافه کنیم، یعنی کسانی که هویت و زبان و قومیت محلی خود را نفی می کنند و شاید بتوان به آنها «پان ایرانیست های قومی» لقب داد: کسانی که ادعایشان آن است که چون خود آذری یا کرد یا … هستند حق دارند زبان و هویت و فرهنگ میلیونها آذری و کرد و … غیره را نفی کنند و تصور می کنند که تعلق به یک فرهنگ حق ویژه ای به کسی می دهد که آن فرهنگ را نفی کند یا از میان بردارد. این گروه ها هم با سرنهادن به تزهای ملی گرایی افراطی نژاد پرستانه، نه از ایرانی و ایرانی بودن بلکه از تبعیت از سیاست های استعماری و قدرت های بیرونی دفاع می کنند که هدفشان بازگردان ایران به موقعیتی تحت سلطه است که در آرمان آنها یعنی دوران رضا خانی، ما ظاهرا در اوج آن بوده ایم.

در مورد مسئله آموزش زبان مادری علیرغم اینکه در جهان کنونی در بیشتر کشورهای چندزبانه سیاست های اموزشی تک زبانگی منسوخ شده است اما در ایران علاوه بر برخی از دولتمردان و تصمیم گیران فرهنگی، دایره مخالفت با حق اموزش به زبان مادری در بین بیشتر روشنفکران و اندیشمندان هم دیده می شود، به نظر شما دلایا اصلی مخالفت روشنفکران و اندیشمندان با این مسئله چیست؟
درباره این دلایل فکر می کنم در بالا توضیح دادم . اینکه سیاست های علمی در آموزش و پرورش چیستند و چگونه اعمال می شوند اصولا مساله این گروه ها نیستند. مساله آنها صرفا آن است که تزهای افراطی و نژادی را دنبال کنند و به آنها رنگ و لعاب های ملی گرایی بدهند تا بتوانند به اهدافی سیاسی تجدید نظر طلبانه (رویزیونیستی) برسند که مهم ترینشان بازگشت به دوران پیش از انقلاب و به باستان گرایی رضا خانی است. این آرمان آنها است و برای این کار از سطحی ترین استراتژی ها استفاده می کنند. نگاهی به برخی از سایت های پان ایرانیستی بکنید و ببینید چگونه تلاش می کنند که تزهای باستان گرایانه را با سیاست های روز و حتی با گرایش های دینی سازش دهند و با هم سو نشان دادن خود با مواضع دولتی در تنش های دیپلماتیک با دولت های منطقه مثلا با آذربایجان ، ترکیه یا عربستان، خود را به مثابه راه حلی واقعی نشان دهند. وقتی که روشنفکران و دانشگاهیان ما از مقابله با پان ترکیسم یا مبارزه با سلفیسم و غیره دفاع می کنند، آیا واقعا هدفشان مبارزه با ایدئولوژی های نژاد پرستانه است؟ به گمان من نه، زیرا در برابر این ایدئولوژی ها، ایدئولوژی های نژادپرستانه دیگری از همان جنس را مطرح می کنند. و از همه مضحک تر آن است که تلاش می کنند خود را با دنی اسلام هم سو نشان دهند، در حالی که از صدر اسلام مبارزه با نژاد پرستی و قوم گرایی و سلطه جویی های ملی گرایانه مهم ترین نکاتی بود که محور اتحاد مسلمانان را تشکیل می داد، اسلام همچون همه ادیان ابراهیمی، وحدانیت را به مثابه یک راه حل و آلترناتیو جهان گرا در برابر رویکردهای قوم گرایانه و نژاد گرایانه مطرح می کند. از این رو این گونه هم سویی ها به نظر من بهترین مظهر فرصت طلبی هایی است که در پشت یک لایه سطحی ، ضدیتی عمیق را با باورها و اعتقادات دینی مردم را نیز حمل می کنند.

یونسکو هر سال با برگزاری روز جهانی زبان مادری در ۲۱ فوریه تلاش و کوشش خود را برای حفاظت و پاسداری از زبان های زنده دنیا نشان می دهد و بر حفظ تنوع زبانی و فرهنگی جهان تاکید فراوان دارد در این میان ایران هم از یک تنوع زبانی و فرهنگی غنی برخوردار است اما به نظر می رسد که بیشتر سیاست گذاران فرهنگی ما این تنوع زبانی و فرهنگی را به چشم تهدید نگاه می کنند، نظر شما درباره این تنوع زبانی چیست؟
یونسکو در این اقدام خود بر اساس اجماعی عمل می کند که تجربه و درسی بود که همه مردم جهان از نژادپرستی و افراط در ملی گرایی در دو جنگ بزرگ جهانی گرفتند. این دو جنگ بر اساس ایجاد تنش میان مردم و فرهنگ های مختلف و شعارهای برتری جویانه این فرهنگ ها علیه یکدیگر سبب کشته شدن میلیون ها انسان شدند. تشکیل سازمان ملل و امضا تعهدات بی شمار بین الملی در آن جهت انجام گرفتند که دیگر هیچ دولت و یا ملتی بر اساس گفتمان های پوچ و مبالغه آمیز برتری ملی، و ادعای بزرگ تر بودن و هوشمند تر بودن، داشتن اولویت نسبیت به دیگران حرکت نکرده و کار را به اختلاف و درگیری و تنش نرساند. امروز وقتی می شنویم مکه به راحتی در تریبون های رسمی این کشور روشنفکران ما از برتری نژادی، فرهنگی، سیاسی، و … ایرانیان نسبت به سایر مردم و کشورها و فرهنگ ها دفاع می کنند، باید متوجه بود که این امر چیزی جز یک عقب گرد اجتماعی نیست . هیچ فرهنگی با تحقیر فرهنگ های دیگر بزرگی خودش را نشان نمی دهد. ما برای اینکه نشان دهیم فرهنگ ایران ارزشمند است که بدون شک چنین است، باید غنایش را نشان دهیم، تنوعش را نشان دهیم، زبان های متنوع و گوناگونش را نشان دهیم، هزاران سبک زندگی و تنوع هنرها، معماری، غذاها، اقلیم و زیستگاه هایش را نشان دهیم و تلاش کنیم به دیگران احترام بگذاریم و با احترام گذاشتن است که بزرگی خود را نشان می دهیم و نه با نفی و تحقیر دیگران و شعار دادن به اینکه ما بهترین و بزرگترین و تنها فرهنگ و … غیره هستیم. این گونه شعارها را همه ملی گرایان افراطی در سراسر قرن بیستم مطرح کردند و میلیونها تن را به کشتن دادند و برایشان سودی نداشت جز بر جای گذاشتن ویرانه هایی بی پایان. این شعارها، همان رویکردهایی هستند که اروپا را امروز در وخیم ترین وضعیتش بعد از جنگ جهانی دوم قرار داده اند و به صورتی که امروز می بینیم سخن گفتن از «جنگ داخلی» و تنش های گسترده بین قومی در کشورهایی چون آلمان و فرانسه دیگر اسباب مضحکه کسی نیست و این احتمال ها ولو ضعیف بسیار جدی گرفته می شوند. و این امر به دلیل رویکردهایی بوده است دقیقا مشابه آنچه در ایران کنونی از جانب گروهی از نخبگان فکری می بینیم. با این تفاوت که در کشورهای اروپایی ضربه خورده از این رویکردها (اروپای غربی و روسیه) نخبگان و دانشگاهیان امروز در حال تلاش هستند که این افکار خطرناک را از مردم دور کنند، در حالی که در اینجا هر روز تریبون جدید و مجله تازه ای را می گشایند که نژاد پرستی و هژمونی طلبی را بیشتر تقویت کنند و تصور آن است که این کار به انسجام ملی دامن می زند در حالی که این کار در ایران بزرگترین خیانت به تاریخ و تجربه فرهنگی این کشور در سراسر عمر چند هزار ساله آن است که همواره متنوع و چند فرهنگی بوده است. راز بقای ایرانی بودن در تحمل بالایش و نرمش آن در ایجاد همسازی میان فرهنگ های گوناگون است و نه در بلند کردن صدایش علیه دیگر فرهنگ ها. مسئولیت این امر بسیار سنگین است، امروز کسانی که از طریق روابط مرید و مرادی و پیوندهایی ناسالم در ردیف «بزرگان اندیشه و خرد» جای داده شده اند، به خودشان اجازه می دهند به هر گونه مایلند گفتمان های ضد ایرانی و ضد ملی و نژاد پرستانه خود را زیر لوای ایران دوستی و ایران خواهی در تند ترین شعارها به بیان در آورند و هر گونه انتقاد نسبت به آنها با سخت ترین پاسخ های لشکری از اراذل و اوباش فکری و نوکیسگان فرهنگی یا همان مریدانشان پاسخ می گیرند که بسیار تلاش دارند آنها را روز به روز بیشتر کرده و هر چه بیشتر به آنها قیافه هایی اندیشمند بدهند؛ اما خوشبختانه لومپنیسم ایشان دائم و روز به روز برجسته تر می شود.

آیا می توان ارتباطی بین مقوله زبان مادری و سرمایه فرهنگی بوردیو قائل شد؟ به عبارتی آیا می توان گفت که کسانی که از حق تحصیل زبان مادری خود برخوردار می باشند بیشتر از افراد دوزبانه محروم از حق تحصیل زبان مادری خود از سرمایه فرهنگی برخوردار می باشند؟
بدون شک چنین است، هر کسی که زبان های بیشتری بداند و هر اندازه گستره و عمق دانش زبانی یک فرد بیشتر باشد ، اگر فرض را نظریه بوردیو یی بگیریم از سرمایه فرهنگی بیشتری برخوردار است. از این رو است که مثلا ایرانیان خارج از کشور که تصور می کنند با محروم کردن کودکانشان از آموحتن زبان فارسی شانس بیشتری به آنها برای پیشرفت اجتماعی می دهند و یا پان ایرانیست های قومی که تلاش می کنند زبان مادری را از یاد کودکانشان ببرند تا به تصور خودشان فارسی را بهتر صحبت کنند و بیشتر پیشرفت کنند، کاملا در خطا هستند، زیرا هر اندازه دانش زبانی ما بیشتر باشد، سرمایه فرهنگی بیشترو شانس بیشتری برای حضور موثرتر فرهنگی در جهان داریم. با وجود این هرگز نباید رابطه حساس و پیچیده میان گستره و عمق دانش زبان را از یاد برد به عبارت دیگر بهتر است که ما یک زبان میانجی را خوب یاد بگیریم تا چندین زبان کم تر رایج و همین طور زبان میانجی مرکزی را، بد یاد بگیریم. مدیریت این مساله سخت است اما ممکن است. همانگونه که گفتم ما مشکلی در سطح بیولوژیک مغزی نداریم، مشکل ما در آن است که تنظیم اجتماعی و فرهنگی این امر را باید با دقت بسیار، با دور کردن موضوع از حوزه مباحث سیاسی و با فاصله گرفتن به بیشترین میزان ممکن از نظریه های ملی گریی افراطی و فاشیستی انجام داد.

– با توجه به اینکه شواهد و مطالعات بسیاری نشان داده اند که آموزش به زبان مادری نه تنها در یادگیری کودکان بلکه در اجتماعی شدن و هویت یابی اجتماعی آنان اثرات مثبتی دارد آیا آموزش به زبان مادری را برای جامعه ما مفید می دانید؟ البته این نکته هم قابل تامل است که فارغ از سود و زیان اجتماعی، حق هر کودکی است که دست کم خواندن و نوشتن را به زبان مادری خویش بیاموزد.

بحثی که من همواره از آن دفاع کرده ام، اصل پانزده یعنی حق آموزش زبان مادری در مدارس مناطقی است که زبان مادری فارسی نباشد. مخالفان این حق قانونی نیز همواره تعمدا به جای آموزش زبان مادری می گویند آموزش «به» زبان مادری. در حالی که این امر مورد تایید ما نیست و اصولا در کشور ما قابل اجرا نبوده و زیان بار است. اما پیش از آنکه دلایلم را بگویم باید دقت داشته باشید چنانکه در انتهای پرسش خود گفته اید، آموختن خواندن و نوشتن زبان مادری حقی اساسی و قانونی است ، اما دقیقا همین یعنی آموزش زبان مادری در مدارس و نه آموزش «به» زبان مادری. وقتی از امر اخیر صحبت می کنیم یعنی زبان فارسی را به زیر سئوال ببریم که من همواره مخالفت شدید خود را با آن اعلام داشته ام، ما قومی به نام «فارس» در ایران نداریم و زبان فارسی میراث مشترک همه اقوامی است که در این سرزمین، هزاران سال است زندگی می کنند و اینکه ما زبان قدرتمندی چون فارسی داریم به دلیل تلاش های نسل های پی در پی همه مردم ایران از همه اقوام است. بنابراین ما اولا چنین حقی نداریم که این میراث را به زیر سئوال ببریم. این میراث بوده که انسجام ایران را به مثابه یک مجموعه چند فرهنگی حفظ کرده است.این امر البته به معنای آن نیست که من از یک سیاست مدیریت فرهنگی مبتنی بر یگانگی زبانی در همه موقعیت ها و به صورت همیشگی صحبت می کنم. این گونه اظهارات در زبان علمی که بنابر تعریف همیشه نسبی است و باید نسبی باقی بماند بی معنا است. وجود یک میراث قدرتمند زبانی مثل زبان فارسی به هیچ عنوان به معنای اینکه باید زبان های دیگر فرهنگ ایرانی تضعیف شوند نیست، بر عکس در یک مدیریت صحیح این دو سیاست یعنی تقویت زبان میانجی مرکزی و تثویت زبان های قومی پیرامونی، مکمل یکدیگر خواهند بود. اما نکته ای که باید بر نکته نخست درباره مخالفتم درباره آموزش «به» زبان مادری بگویم این است: این آموزش اصولا در شرایط کنونی امکان ندارد، زیرا این زبان ها ابتدا باید رشدی درونی را تجربه کنند و از سطح وجودی عمده خود در قالب گویش روزمره به سطح گسترده ای از ادبیات و علم برسند که البته در برخی از نقاط رسیده اند، اما این نقاط محدودهستند. همچنین سطح توانایی خوانش و نه فقط محاوره در مردم و به خصوص نخبگان قومی در آنها باید بالا برود. در آن صورت می توان به بحث چند زبانگی در آموزش را بنا بر مورد به بحث گذاشت. اما ما با آن زمان بسیار فاصله داریم. مطرح کردن آموزش «به» زبان مادی، بنابراین چه از جانب پان ایرانیست ها که دائما آن را به جای اصل پانزده یا آموزش زبان مادری قرار می دهند، باشد، چه از جانب پان قومی ها که تمایل به رادیکالیزه کردن بحث را دارند، روشی نادرست است که ما را از مطالبات واقع بینانه به سوی رادیکالیسم های مخرب و غیر قابل اجرا می برد. زبان فارسی به مثابه یک زبان میانجی می تواند نقشی اساسی برای حضور بین المللی ما فراهم کند و در پیوندش از یک سو با زبان های منطقه ای ایران و از سوی دیگر با زبان های بین المللی به فرهنگ های ایرانی ارتقا دهد.

یکی از نگرش های نادرست در بحث توسعه این است که باید فرهنگ های محلی و زبان های بومی را به نفع فرهنگ های ملی و زبان های ملی کنار گذاشت این در حالی است که در گزارش سال ۲۰۰۴ سازمان ملل با عنوان “آزادی فرهنگی در دنیای متنوع امروز” بر اهمیت آزادی فرهنگی و توجه به فرهنگ های محلی و بومی در پروسه توسعه شده است، می خواستیم نظر شما را در این مورد بدانیم آیا توسعه مستلزم حذف زبان های بومی و فرهنگ های محلی و منطقه ای است؟

نه تنها بر اساس اسناد سازمان ملل چنین نیست، بلکه اکثریت قریب به اتفاق مطالعات انجام شده در طول سی سال گذشته در حوزه توسعه (که اسناد مزبور نتیجه آن هستند) به روشنی به ما نشان می دهند که میان توسعه و تنوع فرهنگی رابطه ای مستقیم وجود دارد. همین را درباره شکل معکوس این امر نیز می توان گفت یعی هر اندازه ما در یک پهنه فرهنگی به شکلی مصنوعی تلاش کنیم آدم ها را شبیه یکدیگر کنیم و آنها را وادار کنیم به یک گونه و یک شکل بیاندیشند، خود را با خطر اضمحلال و توسعه نایافتگی روبرو خواهیم کرد. متاسفانه وقتی امر توسعه نه به دست متخصصان آن بلکه به دست افرادی سپرده شود که کارسان سیاسی کاری و نه حتی سیاست شناسی است، نمی توان انتظاری جز این رویکرد داشت. نمی توان با ادعای سیاست شناسی، با تعریف الگوهای چند هزار ساله برای تحلیل تاریخ یک کشور، و با خیالبافی هایی که براساس ساختارهای مرید و مرادی شکل گرفته اند، ولو آنکه همه ابزارهای لومپنیسم و اوباشی گری روشنفکری را به نام «نقد» به کار برد، تغییری در این واقعیت ایجاد کرد که مسائلی همچون آموزش و پرورش، توسعه، زبان شناسی، جامعه شناسی، انسان شناسی و سایر علوم اجتماعی کار متخصصان این علوم و تلاش جمعی آنها برای مطالعات بین رشته ای و همکاری با نهادها و دانشمندان بین المللی است و نظریه های نیمه فلسفی – نیمه تاریخی که می خواهند به ضرب تخیل زبان، مشکلات کنونی را با تحلیل وضعیت ما در دوره های چند هزار ساله و از آن بدتر با تحلیل مسائل فلسفی سایر فرهنگ ها در دوران باستان و قرون وسطا حل کنند، اینها در حقیقت چیزی جز هذیان هایی روشنفکرانه نیستند که تنها به این دلیل ساده وجود دارند که قرار بوده مطرح شوند و در جایی مطرح می شوند که کمتر کسی برای مقابله با آنها وجود دارد، ولی لشکری از لمپن ها برای دفاع از آنها و حمله به هرکسی جرات کند زبان به اعتراض بگشاید. جای طرح این گونه «نظریات بزرگ فلسفی» در مرکز آنها یعنی مجامع بزرگ بین المللی متخصصان آن فرهنگ ها و مکاتب است و نه در کلاس های لوکس محله های نوکیسگان فرهنگی ِ زبان ندان های وطنی.

بسیاری از مخالفین آموزش زبان مادری در ایران مسئله حق تحصیل زبان مادری را عاملی در جهت تضعیف انسجام و وحدت ملی ایران قلمداد می کنند؛ نظر شما در این باره چیست؟
نه تنها آموزش زمان مادری به کودکان، وحدت ملی را تضعیف نمی کند، بلکه آن را تقویت می کند. این واقعیت که در ایران در حال حاضر اقوام ما از امتیازاتی برخوردارند که در کشورهای دیگر از آن محروم هستند مثلا برخورداری از مطبوعات، کتاب، رادیو تلویزیون به زبان های محلی، بوده است که ایران را چنین قدرتمند نگه داشته است در حالی که اگر تزهای ملی گرایان افراطی ایجاد یکسان بودگی فرهنگی به هر دلیلی در ایران اجرا می شد (که البته چیزی در حد محال بوده و هست) ما امروز بدون شک در همان اشکال تنش قومی و نژادی قرار داشتیم که آتشش خاور میانه را سوزانده است. قدرت های بزرگ بسیار بر این امر تاکید داشتند که بتوانند با کشاندن دولت های مرکزی به سیاستی نظیر سیاست رضا خانی به این شرایط در ایران نیز دامن بزنند، اما خوشبختانه از زمان انقلاب اسلامی به این سو هیچ دولتی در این دام نیافتاده است و ممکن است وسوسه ای گاه مطرح شده باشد اما همواره عقلانیت در نهایت از راه رسیده است. پس از انتخاب دولت آقای روحانی، بسیاری تلاش کردند که برنامه انتخاباتی ایشان را که پیاده کردن اصل پانزده بود را از دستور کار خارج کنند و برای این کار دست به هر گونه کاری زدند اما خوشبختانه باشروع این برنامه از سال تحصیلی جاری (ولو به صورت بسیار محدود) قدم بزرگ و تاریخی برداشته شد. همین طور با ورود بخش بزرگی از نیروهای محلی و قومی در استان های مرزی به مشاغل و رده های مدیریتی که از خواسته قدیمی همه ایران دوستان واقعی برای ایجاد وحدت واقعی ملی بوده و هست.

یکی از مهم ترین مسایل پیش رو درباره حق اموزش زبان مادری در ایران، قرائت های افراطی از ناسیونالیسم باستان گرایانه است که معتقد به حذف و انکار تنوع زبانی و فرهنگی موجود در ایران به نفع یک هویت واحد است می خواستم نظر شما را در این مورد هم جویا شوم. آیا ملی گرایی به معنای این است که همه چیز در کشور یکصدا و یک رنگ شود؟
گمان می کنم پاسخ این سئوال شما را داده باشم. پان ایرانیسم جدید ایران که چند سالی است آغاز شده است، تفاوت ماهوی با پان ایرانیسم رضا خانی و آنچه در دوره ملی شدن نهضت نفت در نزد أحزاب لومپنی چون سومکا می دیدیم ندارد، تنها تفاوتش نوعی فرصت طلبی سیاسی است که تلاش دارد با یک فشار بزرگ به اصطلاح فکری شعارهای نژادپرستانه خود را در قالب قوانین ایران عرضه کرده و آنها را به «ایران دوستی» و دفاع از«منافع ملی» بچسباند. به نظر من، «ایران دوستانی» از این دست، تفاوت چندانی با سلفیست ها و شاهزادگان عرب که ادعای مبارزه با آنها را دارند، ندارند و در نهایت در خدمت قدرت های بزرگ هستند که با دامن زدن به این اختلافات در منطقه، در پی ایجاد ضمانتی برای فروش سلاح های خود، توجیه و حفظ رژیم آپارتایدی اسرائیل و انرژی ارزان هستند. تاریخ قرن بیستم با تمام تراژدی هایش در اختیار ما است که همان اندازه از این افراد فاصله بگیریم که از همه پان های قوم گرا و فاشیست های قومیت طلب که بارها گفته ام و تکرار می کنم دقیقا دو روی یک سکه و مکمل و عامل اصلی وجودی یکدیگرند و نه ضد یکدیگر. موضع من نیز همواره روشن بوده است: ایران در تکثر فرهنگی آن تعریف و تبیین می شود و تداوم یافته است و دشمنان بزرگ آن پان ایرانیست ها و پان های قومی هستند که ماهیت، جنس و تحولی یکسان داشته اند و دارند.