آمریکای آینده، شاید از سال های دبلیو جرج بوش، به مثابه یک کابوس یاد کند و تلاش کند همچون آلمان پسا فاشیستی این سال ها را به تاریک ترین گوشه های حافظه خویش براند. سال هایی که آمریکا را به نفرت آورترین و وحشیانه ترین کشور جهان در چشم ساکنان سایر نقاط کره خاکی بدل کردند ، سال هایی که اعتبار دموکراتیک دویست ساله این کشور را تا حد زیادی به باد داده و شرایط درونی آن را به حادترین وضعیت ممکن نزول دادند. البته این ادعای نادرستی نیست که تمایلات نظامی گرا و پرخاش جویانه آمریکا با بوش آغاز نشده بود و به نوعی باید دلایل ریشه ای آنها را در خود سیستم جست، اما اگر منصف باشیم و دوران ریاست جمهوری او را حتی با بدترین رئیس حمهور های محافظه کار این کشور( ریگان و بوش پدر)و یا کشورهای دیگر توسعه یافته ( مارگارت تاچر) مقایسه کنیم به سرعت به این نتیجه خواهیم رسید که هیچ یک از این رهبران برغم آنکه در دوران خود موضوع شدیدترین انتقادات داخلی و بین المللی بودند، به هیچ رو نه کشورهای خویش و نه موقعیت بین لمللی را به وضعیت اسفباری که بوش به آنجا رسید، نرسانده بودند.
بیلان بوش برای جهان، اشغال و نابود شدن تقریبا کامل دو کشور( عراق و افغانستان) تقویت گرایش های نظامی گرا و امنیتی در سراسر جهان، تقویت تروریسم بین المللی و گرایش حاد و تندروی ضد مدرن در کشورهای جهان سوم و سقوط موقعیت حقوق بشر، و از همه اینها مهم تر تخریب اقتصاد آمریکا و کشاندن آن تا مرز ورشکستگی و بدین ترتیب روبرو کردن جهان با یک بحران اقتصادی خطرناک بود. و شاید همه اینها در برابر پسرفت دموکراسی آمریکایی در طول این سال ها چندان مهم نباشد. در واقع باید توجه داشت که دموکراسی آمریکایی در کنار دموکراسی اروپایی، یکی از دو سنت بزرگ دموکراتیک جهان و نه صرفا حاصل اندیشه های لیبرال بلکه همچنین حاصل و نتیجه اندیشه های عدالت خواهانه و مبارزات مردم این کشور و مردمان سراسر جهان نیز بوده است. آنچه امروز در آمریکا می گذرد، یعنی شکست تقریبا قطعی جمهوریخواهان به دلیل بیلان هولناک هشت سال حکومت بوش و به ویژه بحران عراق و به خصوص آلترناتیو هایی که در برابر این شکست وجود دارد یعنی به ریاست جمهور رسیدن هیلاری کلینتون یا باراک اوباما( هر چند که هنوز تا انتخابات فاصله زیادی هست و بازی های سیاسی را هیچ کس نمی تواند پیش بینی کند) اگر به واقعیت بدل شود، به باور ما بزرگترین واقعه در تاریخ آمریکا خواهد بود، کشوری که بر پایه خشونت و نسل کشی های گسترده تاسیس شد و در سراسر تاریخ خود از تعرض و دست درازی و جنگ علیه سایر کشورها فروگذاری نکرد و تقریبا همواره در نقطه ای از نقاط جهان در جنگی غیر عادلانه درگیر بوده و هست. اما در عین حال کشوری که توانست در طول تاریخ خود به گروه بزرگی از مبارزات از جمله مبارزات زنان و سیاهان نیز برای ایجاد حقوق و دستاوردهای دموکراتیک امکان دهد و اندیشمندان بزرگی به جهان عرضه کند و پناه گاهی برای اندیشمندان دیگری باشد که از جمله از فاشیسم هیتلری گریخته بودند. کشوری که تنها کشور آدم هایی چون بوش نبود بلکه در آن متفکرانی چون نوآم چامسکی و ادوارد سعید و طلال اسد و بسیاری دیگر نیز وجود داشتند و دارند. و امروز همین آمریکا، و شاید برای اولین بار در تاریخش، توانسته است محلی از اعراب بیابد و امیدی را در دل میلیون ها تن از مردمان محروم خود زنده کند که کشوری دیگر با تصویری بهتر در جهان و با نظام اقتصادی و اجتماعی مناسبتری برخوردار شوند. اینکه سیاست های گسترده و دراز مدت آمریکا در طول بیش از دو قرن جهان را به شدت به این کشور وابسته کرده اند، و اینکه این امری بسیار نامطلوب است که خروج از آن کاری بسیار سخت و ر خطر است، جای شک ندارد. اینکه کنار گذاشته شدن منطق امپراتوری و تمایل به ابر قدرت بودن انحصاری در جهان، ریشه در سیستم یچیده اقتصادی – سیاسی این کشور دارد و تمایلات سیاسی هر چه باشند نمی توانند تاثیر کوتاه مدت رادیکالی بر آن داشته باشند نیز مسلم است. اما بهر تقدیر رهبران جدید این کشور قاعدتا باید تغییر تصویر نفرت آوری کنونی آن را در افکار عمومی جهانی و تلاش برای یک سیاست خانگی منطقی و مبتنی بر عدالت بیشتر اجتماعی و سیاستگذاری های رفاهی را برای سامان دادن به اوضاع آشفته اقتصادی و اجتماعی آمریکا در دستور کار فوری خود قرار دهند. اما حتی با چنین تمایلی ولو آنکه سیتم آمریکایی به این آن امکان و اجازه دهد، باز هم راهی طولانی در پیش خواهد بود تا سال های بوش به فراموشی سپرده شود. سال هایی که برای بسیاری از کشورها و مردمان جهان از جمله در منطقه خاور میانه با مرگ و رنج و شکنجه نزدیکان و دوستان و عزیزانشان همراه بود و هیچ دارویی نخواهد توانست هرگز آنها را التیام بخشد، و البته سال هایی که تنها بدترین سال ها از تاریخی گسترده از تجاوز و تعرض به سایرین بوده است. اما سال هایی که با پشت سر گذاشتنشان شاید امیدی جدید برای آزادی و رها شدن جهان از تمایلات سلطه جویانه نظامی گرا و پرخاش جویانه این کشور و سیستم اقتصادی بیمارگونه و ضد اجتماعی آن برای مردمان خود آن کشور و همه جهانیان به بار آورد. آزادی و عدالت اجتماعی حق همه مردمان جهان و از جمله مردمان آمریکاست و از این رو و به دلیل پیوستگی های شدیدی که نظام های جهان کنونی به یکدیگر دارند، آرزوی ما برای این کشور و برای خود، این است که کابوس بوش واقعا به پایان رسد و پایان این کابوس، آغازی برای به پایان رسیدن رویکردهای دراز مدت امپراتوری گرا و توحش سیتم درونی آن نیز باشد.
این یادداشت پیشتر در مجله شهروند امروز ، سال نامه ۱۳۸۷ به چاپ رسیده است.