برگردان ناصر فکوهی
می پرسید آیا من عشقی، به جز عشق افلاطونی هم داشته ام؟ آری و خیر. اگر پرسش خود را به گونه ای دیگر مطرح کرده بودید، مثلا می پرسیدید: «آیا شما به حس خوشبختی ِ یک عشق ارضا شده، دست یافته اید؟» : می گفتم: خیر، خیر و خیر. به نظر من، پاسخ پرسش شما در موسیقی من نهفته است. از من بپرسید: آیا قدرت، قدرت عظیم این احساس را درک می کنم؟ و من می توانم بگویم: آری، آری و آری. و باز هم تکرار کنم که من بارها تمام تلاش خود را به کار برده ام تا اندوه و شادمانی های عشق را در موسیقی خود به بیان در آورم. آیا در این کار موفق بوده ام؟ نمی دانم یا بهتر است بگویم: فکر می کنم قضاوت در این باره بر عهده دیگران باشد. من ابدا این نظر شما را که موسیقی نمی تواند به طور کامل احساس های عاشقانه را بیان کند، نمی پذیرم. بر عکس به عقیده من، موسیقی تنها [ هنری است] که می تواند این کار را بکند. شما معتقدید برای این کار ما ناگزیر به استفاده از واژگان هستیم. اما من باور دارم چنین نیازی نیست. واژگان برای این کار کافی نیستند و جایی که آنها ناتوان می مانند، لشکری از زبانی فاخرتر سر بر می آورد که همان موسیقی است. وقتی شاعران این شکل را برگزیده اند تا عشق را به بیان درآورند، آنها در واقع نقشی را تصاحب کرده اند که انحصارا به موسیقی تعلق داشته است. واژگان در قالب شعر، دیگر تنها واژگان نیستند ، بلکه به موسیقی تبدیل می شوند. بهترین دلیل برای آنکه ثابت کنیم شعری که برای بیان عشق به کار می رود، بیشتر بیشتر نوعی موسیقی است تا واژگان، اینکه، تا زمانی که این شعر را با دقت به مثابه ترکیبی از واژگان و نه موسیقی می خوانیم، آن واژگان تقریبا هیج معنایی ندارند. اما در واقعیت، نه تنها آنها معنا دارند، بلکه اندیشه ای عمیق در آنها نهفته است. اما نه اندیشه ای ادبی بلکه اندیشه ای موسیقیایی. من خوشحالم که شما موسیقی ِ سازی را در این مقام شامخ قرار می دهید، اما آنچه شما درباره کلماتی که به موسیقی رنگ و جلوه می دهند، بیان می کنید و برای این کار اغلب آن را از اوج های دست نایافتنی پایین می کشند، کاملا حقیقت دارد، و من همیشه عمیقا به این امر اعتقاد داشته ام – و شاید برای همین هم بوده که در آهنگسازی سازی بیشتر از موسیقی آوازی موفق بوده ام.
چایکوفسکی در ویکیپدیا
درباره پاره های هنر
«پاره های هنر»، تکه های کوچکی هستند برگزیده، از کتابی درباره گفتارهایی از اندیشمندان و نویسندگان جهان درباره رشته های گوناگون هنر و یا نظریه هنر به طور عام. این پاره ها، به تدریج در وبگاه «انسان شناسی و فرهنگ» منتشر می شوند. رفرانس های دقیق و برابرنهاده های فارسی، در انتشار نهایی این مجموعه به صورت کتاب، در اختیار خوانندگان قرار می گیرد.
بخش های پیشین
پاره های هنر(۱)، برگسون: بینش «رها شده» هنرمند
پاره های هنر(۲)، باشلار: دعوت به سفری خیالین
پاره های هنر (۳)، دیدرو: طبیعت به مثابه منشاء هنر
پاره های هنر (۴)، دوراس: نوشتن، وقتی که زن هستی…
پاره های هنر (۵)، مرلو پونتی: احساس پایان نایافتگی
پاره های هنر (۶)، کامو: درباره رمان های رفتارگرا
پاره های هنر (۷)، دریدا:خوانش متن
پاره های هنر (۸)، بلاندیه: هنرهای از دست رفته، جمع نقاب ها
پاره های هنر (۹)، لوی استروس: اثر نقاشی و زبان، همسازی دوگانه
پاره های هنر (۱۰)، ارسطو: دست، مفید ترین ابزارها
پاره های هنر (۱۱)، بنیامین: سینما و نقاشی
پاره های هنر(۱۲)، کله: تمثیل درخت
پاره های هنر(۱۳)، دوشان: شناخته شدن هنرمند، شرطِ وجود هنرمند
پاره های هنر (۱۴)، ارسطو: طبیعت همواره بهترین ها را خلق می کند
پاره های هنر، (۱۵): روی لیختنشتاین: سبک هنر تجاری
پارههای هنر(۱۶)، لوکاچ: ایدئولوژی مدرنیسم
پارههای هنر(۱۷)، فوکو: مفهوم مولف
پارههای هنر(۱۸)، گوگن: هنر احساس
پارههای هنر(۱۹)، رومن: لذت هنر
پارههای هنر(۲۰)، پیکاسو: چرا به حزب کمونیست پیوستم؟
پاره های هنر(۲۱)، فوکو: دوین مایکلز، عکاسی در جستجوی امر ناپیدا
پارههای هنر (۲۲)، پازولینی: تتیس
پاره های هنر (۲۳)، دوسرتو: اسطوره تخیل شهری
:پاره های هنر(۲۴)، نیچه: هنر، بیان یک ضد طبیعت
پاره های هنر (۲۵)، گروپیوس: باوهاوس
پاره های هنر (۲۶)، رودن: هنر مرده است
پاره های هنر (۲۷)، کاندیسکی، رقص جدید
پاره های هنر (۲۸)، شن فو: آفرینش ِ خیال
پاره های هنر (۲۹) ، بوردیو: پویایی مصرف هنر
پاره های هنر(۳۰)، آراگون: جادوی لئو فره
پاره های هنر (۳۱)، یونسکو: زبان، گفتار و شکلک ها
پاره های هنر(۳۲)، هیوز: زبان ِ بافته ها
پاره های هنر(۳۳)، ژنه:خوشبختی ِ انگشتان ِ من
«پاره های هنر» و «پاره های معماری» به صورت متناوب هر هفته شنبه ها منتشر می شوند.