برگردان ناصر فکوهی
به باور من، در حقیقت اگر یک هنرمند، یک مرد هنرمند نابغه، حال هر کسی می خواهد باشد، در نقطه ای دورافتاده در آفریقا زندگی کند و هر روز خارق العاده ترین تابلوهای نقاشی را خلق کند، اما هیج کسی نباشد آنها را ببیند، او [به عنوان هنرمند] وجود نخواهد داشت. به عبارت دیگر ، شرط وجود یک هنرمند، شناخته شده بودن اوست. بنابراین نمی توان تصور کرد که صد هزار نابغه [هنری] وجود داشته اند که خودکشی کرده باشند، که از خود گذشته باشند چون نمی دانسته اند برای شناخته شدن چه باید بکنند و چگونه باید خود را تحمیل کرده و به افتخار برسند.
از این رو، من بسیار به جنبه «رسانه» ای هنرمند باور دارم. او هر روز کاری می کند و با مردم یا با دخالت خود، سعی می کند مخاطبانش او را به رسمیت بشناسند. بدین ترتیب است که هنرمند می تواند حتی پس از مرگ خویش نیز به حیاتش ادامه دهد. این امر را نمی توان از میان برد، زیرا در نهایت ما با خلاقیتی روبروئیم که دو قطب دارد: از یک سو، قطب کسی که یک اثر هنری را به وجود می آورد و از سوی دیگر قطب کسی که به تماشای آن می پردازد. به نظر من آنکس که به یک اثر نگاه می کند، همان اندازه اهمیت دارد که خالق اثر.
طبیعی است که هیچ هنرمندی این تفسیر را نمی پذیرد. اما باید پرسید: هنرمند در نهایت چیست؟ هنرمند، هم کسی است که مبلمان می سازد، کسی همچون [آندره] بول و هم کسی که یک مبل اثر بول را صاحب است. بنابراین بول، خود حاصل تحسینی نیز هست که به دست آورده. قاشق های آفریقایی زمانی که ساخته می شدند [لزوما] ارزشی نداشته اند و صرفا کارکرد داشته اند، اما بعدها است که این قاشق ها به «آثار هنری» تبدیل می شوند. بنابراین گمان نمی کنید که نقش تماشاگر اهمیت دارد؟
مارسل دوشان در ویکیپدیا
«پاره های هنر»، تکه های کوچکی هستند برگزیده، از کتابی درباره گفتارهایی از اندیشمندان و نویسندگان جهان درباره رشته های گوناگون هنر و یا نظریه هنر به طور عام. این پاره ها، به تدریج در وبگاه «انسان شناسی و فرهنگ» منتشر می شوند. رفرانس های دقیق و برابرنهاده های فارسی، در انتشار نهایی این مجموعه به صورت کتاب، در اختیار خوانندگان قرار می گیرد.