پاره های معماری(۲۱) فوکو: فضاهایی دیگر یا «دگرجای ها» (بخش سوم)

برگردان ناصر فکوهی

گرجای ها

پیش از هر‌چیز ما آرمان‌جای‌ها(آرمان‌شهرها) یا اتوپیاها را داریم. آرمان‌جای‌ها، محل‌هایی هستند بدون مکان واقعی. محل‌هایی که با فضای واقعی جامعه، رابطه‌ای عام از جنس ِ تشابه ایجاد می کنند، حال چه مستقیم چه معکوس. یعنی آن‌ها یا خود ِ جامعه در شکل کمال یافته‌اش هستند یا درست شکلی معکوس از آن. اما بهر حال، این آرمان‌جای‌ها، فضاهایی هستند که به صورت بنیادین و جوهری غیر‌واقعی‌اند.

ما همچنین، و احتمالا در همه فرهنگ‌ها، در همه تمدن‌ها، فضا‌هایی واقعی، فضاهایی تاثیر‌گزار هم داریم که به خود در خود ِ نهاد جامعه شکل می‌دهند و به نوعی ضد- محل به حساب می‌آیند، یعنی نوعی از آرمان‌جای که واقعا در محل‌های واقعی به تحقق در‌آمده‌اند. حال، همه محل‌های دیگر که می توانیم درون یک فرهنگ بیابیم در آن واحد محل‌هایی بازنموده، مورد اعتراض و واژگون هستند، نوعی مکان‌هایی که برون از همه مکان‌ها هستند، هر‌چند بتوان آن‌ها را واقعا مکان‌یابی کرد. این مکان‌ها به دلیل آن‌که از جنسی کاملا متفاوت با تمام محل‌های دیگری هستند که بازتاب می‌دهند و از آن‌ها سخن می‌گویند، من در تقابل با آرمان‌جای‌ها، دگر‌جای (هتروتوپیا) می‌نامم و فکر می کنم میان آرمان‌جای‌ها و این محل‌های ِ مطلقا دیگر، این دگرجای‌ها، بی‌شک نوعی تجربه در‌هم‌آمیخته و بینابینی وجود دارد، تجربه‌ای آینه‌وار. در آینه من خودم را در جایی می بینم که آنجا نیستم، در فضایی غیر‌واقعی که به صورتی مجازی در پشت سطح آینه گشوده می‌شود، «من» آنجا هستم، جایی که نیستم، نوعی سایه که به خود ِ من، دیده‌شدنم را بازمی‌گرداند، که به من امکان می دهم خودم را در جایی ببینم که در آنجا غایب هستم – آرمان‌جای ِ آینه. اما آینه، یک دگر‌جای هم هست، زیرا آینه واقعا وجود دارد، و آنجایی که من در آن اشغال کرده‌ام، جایی است که بازتابی به من بر‌می‌گردد؛ با حرکت از آینه است که من کشف می کنم آنجا که هستم، غایبم، زیرا خودم را در «آنجا» [جایی دیگر] می بینم. با حرکت از این نگاه که به نوعی از ژرفنای این فضای که در آن سوی آینه است بر من خیره شده، من به خود باز‌می‌گردم و و دوباره چشمانم به سوی خودم می‌برم و خود را در جایی که هستم باز‌می‌سازم، آینه از آن رو یک دگر‌جای است که جایی را که من اشغال کرده‌ام را در لحظه‌ای که آینه نگاه می کنم، در آن واحد – نسبت به تمام فضای محیطی- هم مطلقا واقعی می‌کند و هم مطلقا غیر‌واقعی زیرا جای ِ من برای آن‌که دریافت شود باید از این نقطه مجازی گذر کند که آنجا است.

اما درباره خود ِ دگر‌جای‌ها، چگونه می‌توانیم آن‌ها را توصیف کنیم، چه حسی در آن‌ها هست؟ ما می توانیم فرض بگیریم که آنها نوعی – نمی گویم شناخت یا دانش چون این واژه ها بیش اندازه نخ‌نما شده‌اند – بلکه نوعی توصیف نظام‌مند است، به قول امروزی‌ها، نوعی «خوانش» از فضا‌های متفاوت، این فضاهای دیگر، نوعی اعتراض که در آن واحد هم یک رمز ‌واقعی از فضایی است که ما در آن زندگی می‌کنیم؛ چنین توصیفی را می‌توانیم یک دگر‌جای بنامیم.

اصل نخست در دگرجای‌ها، آن است که شاید هیچ فرهنگی در جهان نباشد که به چنین فضا‌هایی را شکل نداده باشد. این یکی از عناصر ثابت همه گروه‌های انسانی است. اما روشن است که دگر‌جای‌ها، شکل‌های بسیار متفاوتی دارند و شاید نتوانیم به هیچ وجه یک شکل مطلقا جهانشمول در آن‌ها بیابیم. با وجود این می‌توان دگر‌جای‌ها را به دوگونه تقسیم کرد.

در جوامع موسوم به «ابتدایی» شکلی از دگر‌جای وجود دارد که من به آن دگر‌جای ِ بحران می‌گویم، یعنی مکان‌هایی ممتاز، یا مقدس، یا ممنوعه و خاص افرادی که نسبت به جامعه، و گروه انسانی که درونش زندگی می کنند، در موقعیت بحران هستند. جوانان تازه به بلوغ رسیده، زنان در حالت قاعده‌گی، زنان در حالت زایش، کهنسالان و غیره.

در جوامع ما، این دگر‌جای‌های بحران در حال از میان‌رفتن هستند، هرچجند هنوز بقایایی از آن‌ها یافت می شوند. برای نمونه، مدارس شبانه‌روزی، در شکل قرن نوزدهمی آن‌ها، یا دوره خدمت سربازی برای پسران بی‌شک چنین نقشی را دارند؛ نخستین علائم سکسوالیته مردانه باید دقیقا در «جایی دیگر» به جز درون خانواده ظاهر شوند. برای دختران جوان تا میانه قرن بیستم هنوز سنتی وجود داشت به نام «ماه عسل»؛ این یک مضمون نیاکانی بود. برداشته شدن بکارت نمی‌توانست «هیج کجا» انجام شود و به همین دلیل، این لحظه به قطار، هتل ماه عسل و غیره منتقل می‌‌شد، یعنی همان «هیچ جا»، همان دگر‌جای بدون شاخص جغرافیایی.

اما این دگر‌جای‌های ِ بحران، امروز ناپدید شده‌اند و جای خود را به دگر‌جای‌هایی داده‌اند که به آن‌ها دگر‌جای‌های ِ انحراف می‌گویم: فضاهایی که در آن‌ها افرادی قرار داده می‌شوند که رفتارشان نسبت به رفتار میانگین یا هنجارهای مورد الزام ِ جامعه، هم‌خوانی ندارد. این دگرجای‌ها، مکان‌هایی هستند مثل آسایشگاه‌ها، کلینیک‌های روانی، و البته جاهایی مثل زندان‌ها، و خانه‌های سالمندان که در مرز ِ میان دگر‌جای ِ بحران و دگر‌جای ِ انحراف قرار می‌گیرند، زیرا در نهایت کهنسالی هم یک بحران به حساب می‌آید و همچنین یک انحراف، زیرا در جامعه ما که در آن کار‌کردن و سرگرم بودن قاعده است، تن‌آسایی و استراحت کردن نوعی انحراف شمرده می شود.