پاره های اندیشه و هنر (۲۵): زیبایی و تفاوت‌یابی

برنار اسماین/ استاد فلسفه هنر دانشگاه متز و نانسی / برگردان ناصر فکوهی

طبیعت را اغلب به مثابه سرچشمه‌ای پنداشته‌اند که به هنجارهای زیبایی‌شناختی ما شکل می‌دهد. اما به همین اندازه نیز بر طبیعت به عنوان جایگاه و خاستگاه پدیده‌های بسیار متفاوت تاکید شده است. بدین ترتیب می‌توان گفت:
–  سرچشمه الگوی زیبایی ارگانیک یعنی هماهنگ در ابعاد کل با اجزاء که در دوران باستان رنسانس مشاهده می‌کنیم، در طبیعت پنداشته شده، چنانکه میکل‌آنژ در نامه‌ای در سال ۱۵۶۰ می‌نویسد: «کسانی که کالبد انسانی را نمی‌شناسند، نمی‌توانند معماران خوبی باشند».
–  ما همچنین در تکثر و تفاوت‌یابی طبیعی، سرچشمه تمایزهای زیبایی‌شناختی را می‌بینیم؛ همانگونه که لایبنیتزدرباره زیبایی آن را «تفاوتی که با هویت جبران می‌شود» می‌دانست. اما همچنین در نزد بسیاری از طبیعت‌گرایان نیز می‌بینیم که نه فقط به سهم زیبایی در فرایند تطور توجه داشته‌اند، بلکه به رشد دریافت زیبایی‌شناسانه از جانوران تا انسان‌ها تامل کرده‌اند. همین امر را در میان هنرمندانی چون نقاش طبیعت‌گرای آمریکایی ژان-ژاک یودابن (Jean-Jacques Audobbon) می‌بینیم.
–  افزون بر این حتی  به صورتی  معکوس در بی‌نظمی (یا ناهماهنگی) طبیعی نیز اصلی را دیده‌اند که باید هر‌گونه خلاقیت را هدایت کند. برای نمونه در فلسفه زِن یکی از قواعد هنری بنا بر هیساماتسو شین ایچی (Hisamatsu Shin’ichi) آن است که: «در قانون بی‌نظمی مشارکت کنیم». یا در نزد برخی از هنرمندان مدرن همچون آنتونی گائودی (Antoni Gaudi) که در آثارش [در معماری] عموما زاویه راست را نمی‌بینیم و همه‌جا با امواج و عدم تقارن روبرو هستیم؛ و یا سرانجام در هنر نو (Art Nouveau).
–  و هیچ چیز جالب‌تر از آن نیست که در همه این مفاهیم به صورتی بدیهی به هنجارهای زیبایی‌شناختی‌ای رسیده‌ایم که در تمام آثار زیبا آن‌ها را باز می‌یابیم: هیچ کسی پیدا نمی‌شود که آثار میکل‌آنژ، یودابن، گائودی را بسیار زیبا نداند. با وجود این، در این سه گونه ادراک از هنر، یکی به نظرمان سازنده‌تر می‌آید و نشان‌دهنده مرزها و تناقض‌هایی است که دو گونه دیگر به آن‌ها می‌رسند. این ادراک، تنوع و تفاوت‌یابی (امری نزدیک به گوناگونی اما متمایز از آن) است، پی‌آمدهای این امر نیز بسیار جالب توجه هستند، چه برای خود ِ داوری سلیقه و چه نسبت به تمایز‌. رابطه میان زیبایی هنری و زیبایی طبیعی(تفاوت میان این دو شکل از زیبایی آیا از زاویه دید تکثر نیز بدیهی به نظر می‌آید؟).
–  تعریف زیبایی به گونه‌ای که لئون باتیستا آلبرتی می‌دهد و مورد نظر هنرمندان دیگر رنسانس نظیر پالادیو‌، رافائل، میکل‌آنژهم هست «هماهنگی به صورتی که ما تعریف می‌کنیم، سرچشمه‌ای است که همه سعادت‌ها و زیبایی‌ها را سیراب می‌کند. اما هماهنگی در کارکرد و در هدف خود سازمان دادن بنا بر یک قاعده آرمانی را دارد، همچنان که میان اجزایی که بدون آن‌ الگو، ذاتا از هم متمایز هستند، اشتراک ایجاد کند.» این زیبایی که یکی از الگوها ( و نه تنهاالگویش) کالبد انسان است در خود تناقضی دارد. زیرا هم از طبیعت حرکت می‌کند و ارگانیسم را الگوی خود قرار می‌دهد، برای مثال ابعاد کالبد انسانی را مبنای کار خود می‌گیرد و هم ناچار است از آن فاصله بگیرد زیرا اگر موجودات با یکدیگر متفاوت نباشند مشکلی میانشان به وجود می‌آید: سَبُکی ظریفی که در عدم تقارن‌‌های یک چهره هست، تفاوت اندک اندازه دو گوش، یک ضعف [در هماهنگی] است. بنابراین در این الگو میان موقعیت آرمانی و عدم توازن یک تنش هست که سبب می‌شود یا به آرمان ابعاد نزدیک شویم که برای این کار باید از طبیعت جدا شویم و آرمانی را بپذیریم که در آن نیست ولو آنکه الگوی ما قرار گرفته ( و بدین ترتیب امر زیبا به نوعی بخشی از جهانی دیگر خواهد بود) و یا برعکس نسبت به روابط در الگوی ریاضی هماهنگی فاصله بگیریم.

Bernard Esmein, Beauté et différenciation, in Le Philosophoire, 38, Automme 2012, pp.43)-76.