ویکتور والتر ترنر

ترجمه ناصر فکوهی

۱۹۲۰-۱۹۸۳

ترنر در سال ۱۹۲۰ در شهر گلاسکو در اسکاتلند به دنیا آمد و تحصیلات خود را در رشته انسان شناسی در لندن انجام داد و در همانجا بود که با برخی از مهم ترین چهره های کلاسیک مردم شاسی بریتانیا نظیر رادکلیف براون، ریموند فیرث، مایر فورتس و غیره آشنا شد. او سپس به منچستر رفت و زیر هدایت گلاکمن قرار گرفت که نفوذش بر وی تعیین کننده بود. از سال ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۴ ترنر در موسسه رودس لیوینگستون کار می کرد و مطالعه خود را بر ندمبوها یک جمعیت بانتو در رودزیای شمالی سابق(زامبیای امروزی) متمرکز کرد. نتایج این مطالعات که بنا بر روش گلاکمن در یک دوره طولانی انجام شده بود به انتشار یک اثر مردم نگارانه اساسی انجامید. ترنر ، نخستین کتاب خود را در سال ۱۹۵۷ با عنوان «گسست و تداوم در یک جامعه آفریقایی: مطالعه ای بر یک روستای ندمبو» منتشر کرد که در آن به فضاهایی می پرداخت که سازمان های اجتماعی اصلی آنها در درگیری هایی که او «درام اجتماعی» می نامید شکل می گرفتند. ترنز سپس به سراغ مطالعه بر فعالیت های مناسکی آنها رفت و کتاب های متعددی در این زمینه منتشر کرد: «اولوهیت ندمبو: نمادگرایی و فنون آن»(۱۹۶۱)، «جنگل نمادها: ابعاد مناسک ندمبو»، « طبل های عزا: مطالعه ای بر فرایند دینی در میان ندمبوهای زامبیا» و «کشف و الووهیت در مناسک ندمبو». در این کتاب ها ترنر نشان داد که در فراسوی تظاهرات و مشخصات اجتماعی، نوعی وحدت عمیق در جامعه وجود دارد. او در همین زمان دست به تحلیل سیستماتیک مقولات اندیشه نمادین در مناسک زد. ترنر سپس با حرکت از ندمبوها، شروع به تدوین یک انسان شناسی تطبیقی درباره مناسک زد و مدلی تحلیلی برای درک کارایی نمادین را در کتاب های زیر عرضه کرد: «فرایند مناسکی، ساختار و ضد ساختار» و «درام ها، میدان ها، تمثیل ها، کنش نمادین در جامعه انسانی».

ترنر بیشتر سیر حرفه ای خود را در ایالات متحده گذراند. وی ابتدا به استادی دانشگاه کلرنل و سپس به دانشگاه شیکاگو و از سال ۱۹۷۷ تا زمان مرگش در دانشگاه ویرجینیا مشغول به کار بود. وی ویراستار مجموعه پر ارزش«نماد، اسطوره و مناسک» () بود که دانشگاه کارنل منتشر می کرد.
فراتر از غنای استثنایی مواد اتنوگرافیکی که برای تحلیل عرضه کرد و انسان شناسانی چون م. داگلاس و د. اشپربر از آن بهره بردند، اصالت کار ترنر در شناخت پدیده مناسک و فعالیت های نمادینی که به آن مربوط می شوند، بود و همین به آثار او جایگاه ویژه ای در انسان شناسی می دهد. اهمیتی که وی به کارکرد تمایز دهنده مناسک می داد، در چارچوب پرسمان کلاسیک دورکیمی در انسان شناسی دینی قرار می گرفت. استفاده ترنر از مفهوم کومینیتاس نشان می داد که وی بعد سیاسی در معنای عام کلمه در زبان مناسکی را تشخیص می داد: او کومونیتاس را حالتی از جامعه تعریف می کرد که در تضاد با موقعیت کاملا ساختارمند شده روابط میان انسان ها قرار می گرفت و از خلال اعمالی مناسکی و در یک چارچوب «گذار» به انسان ها بار دیگر امکان می داد که از نوعی شیوه مشارکت اجتماعی برخوردار شوند که دیگر از یک نظم جایگاهی تبعیت نکند، نظمی که در عین حال به نظر او بدون آن امکان همزیستی آدمیان وجود نداشت. با این وصف مشخصات گوناگون کارکردی نمادهای مناسکی (بعد «عملیاتی» آنها) معنای آنها را از میان نمی برد. این معنا را باید به همان اندازه و در همان زمان، در مفهوم دقیقی که افراد به هر یک از نمادهایی که به کار می برند می دهند ( واین همان جنبه «تفسیری» است که ترنر به صورت گسترده ای به نمایش در می آورد) جست. این معنی راباید همچنین در ارزش موقعیتی آنها یعنی در روابطی که این نمادها میان یکدیگر برقرار می کنند و گویای انسجام درونی اندیشه نمادین است، دید. بدین ترتیب ترنر می تواند موفق شود که مفهوم جامعه شناختی فرایند نمادین و اشکال کارآیی آن را در محتوای معنا شناسانه مقولات فرهنگی حل نکند.
ژرار لوکلو – مرکز تحقیقات ملی علمی فرانسه – پاریس
منبع:
Bonte, P., Izard, I., 1992, Dictionnaire de l’ethnologie et de l’anthropologie, Paris, PUF, PP. 721-722.