همچون بسیاری دیگر از اختراع های غرب صنعتی شده نیمه دوم قرن بیستم، تلفن نیز که در سال ۱۸۷۵(۱۲۵۴ شمسی) ابداع شده بود، با اندکی فاصله به ایران رسید و نخستین خط های تلفن نیز حدود ده سال بعد بین تهران و شاه عبدالعظیم و میان عمارات وزارت جنگ و قصر های شاهی به وسیله یک فرانسوی به نام فبوس بوآتال (Faibus Boital) که امتیاز راه آهن ری و ساخت قطار شهری در تهران را به دست آورده بود (سپس به بلژیک فروخت) و نقش مهمی نیز در ایجاد صنایع جدید در ایران داشت، کشیده شدند. اما این به هیچ رو بدان معنا نبود که درکی از مفهوم «صدایی دوردست» که «تلفن» در معنای ریشه ای خود در زبان های اروپایی در بر داشت در ذهن و فرهنگ و زبان مردم وجود داشته باشد، به صورتی که تلفن خودکار، شصت سال پس از این تاریخ (۱۹۳۷/۱۳۱۶) تنها ششصد خط در ایران را در بر داشت و بیست سال پس از این تاریخ (۱۳۳۷/ ۱۹۵۷) تنها به ۱۳۰۰۰ خط رسیده بود. هر چند یک شبکه تلفن خودکار ۱۸۰ هزار شماره ای در سال ۱۳۳۴/۱۹۵۵ از آلمان خریداری و به تدریج در سراسر کشور نصب شد.
در دهه ۱۳۴۰، تلفن هنوز وسیله ای لوکس به شمار می آمد و با سرعتی بسیار اندک وارد خانه های طبقه متوسط رو به بالا می شد. تلفن دیواری ثابت عموما در نقطه ای خاص از خانه قرار می گرفت و استفاده از آن، ایستاده و زیر کنترل بود. سرعت رشد تلفن برغم ورود درآمدهای نفتی به نسبت بسیاری دیگر از مظاهر زندگی مدرن پیشرفتی کند داشت. این در حالی بود که سیل گسترده روستائیان و مهاجران شهرستانی که به شهرهای بزرگ وارد می شد و با نزدیک شدن انقلاب اسلامی، شدت می گرفت. مهاجران همگی ابتدا به دنبال پیدا کردن یک «سرپناه» و پس از آن در پی دست یافتن به «برق» و «آب» بودند و «تلفن» تا پایان دهه ۱۳۶۰ هنوز یک کالای لوکس به شمار می آمد که بهایی در سطح یک خودرو متعارف و در بعضی مناطق متراکم شهرهای بزرگ، حتی از آن هم بالاتر داشت.
در این حال تلفن در شهرهای کوچک، و به ویژه در «مراکز تلفن» روستاها، به تدریج به نمادی از «صدای دوردستی» تبدیل می شد که «دیگری» را برای «خود» قابل فهم می کرد و تقابل خود/ دیگری که هر چه بیشتر با مفهوم مهاجرت خودی ها به «شهر»، به «تهران» و در نهایت به «آن طرف آب ها» در فرهنگ ایرانی شکل می گرفت را نمایندگی می کرد. در بسیاری از روستاها، مرکز تلفن، قلبی برای تجمع مردهای روستا بود که به دیوارهای آن تکیه می دادند و روزهای بیکاری خود را در انتظار خبری از «شهر» می گذراندند. در شهرها نیز، تلفن به تدریح، جایگزین روابط فیزیکی می شد و «صدا» می توانست به مفهومی برای بازتولید و باز نمایی «دیگری» بدل شود.
تلفن از دهه ۱۳۴۰ و به ویژه از دهه ۱۳۵۰، در کنار برخی دیگر از ابزارها به ویژه «رادیو»، عاملی اساسی برای ایجاد روابطی از شکل و محتوایی جدید میان کنشگران اجتماعی بود که پیش از آن با سرعتی بیشتر و به شکلی ساده تر با «پست» و ظهور«روزنامه» و نشریات آغاز شده بود. جامعه جدید به این ترتیب می توانست در قالب «صدا» بازسازی شود و انسجام بگیرد. و در حالی که رادیو گویای صدایی بود که کنشگران باید با انفعال به آن «گوش می دادند» و آن را در نظام نمادین اجتماعی به یک «استناد» (رفرانس) واقعیت بدل می کردند که به ویژه خود را از خلال «اخبار رادیویی» شکل می گرفت، «تلفن» امکان مبادله ای دو یا چند جانبه را میان گنشگران ایجاد می کرد که از یک سو گروه ها و جماعت های شهری را به وجود می آورد که درون این نظام می توانستند برای نخستین بار در زمانی کوتاه فاصله ها را از میان برداشته و اندیشه ها و گفتمان های شناختی را میان یکدیگر به مشارکت بگذارند، بلکه شکاف هایی را که در جامعه با فرایندهای چون مهاجرت روستا – شهری و شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ و همچنین پراکنش خانواده های گسترده به خانوارهای هسته ای درسطح شهرهای بزرگ به وجود آمده بود، جبران کند.
تلفن همچنین می توانست پایه ای اساسی برای ایجاد «دیگری» در قالب سوژه ای تازه باشد، که خود به ایجاد سوژه بودگی مدرن منجر می شد. در سال های دهه ۱۳۵۰ به تدریح فرایندی آغاز شد، که نخستین روابط «آزاد» و «اتفاقی» میان دختران و پسران از طرقی چون «مزاحمت ها و شوخی های تلفنی» و «تلفن گرفتن یا دادن» روی تکه های کوچک کاغذ، آغاز شد که معناهای خاص اجتماعی داشت و می توانست کمبود یا ناتوانی بسیاری از جوانان را از ایجاد ارتباط فیزیکی در جهان واقعی جبران کند. در عین حال که «تلفن زدن» و گفتگوهای تلفنی طولانی، برای زنان خانه دار عاملی بود برای خروج از نظام بسته «خانه» و برای دختران و پسران جوان ابزاری برای رهایی از شبکه سنگین محدودیت های خانوار در گوشه ای دنج با گوشی هایی که تعدادشان در خانه افزایش می یافتند. فرایندهایی که می توانستند هویت های جدید سوژه های جدید اجتماعی را بسازند. دیگری به ای ترتیب می توانست در فضای مجازی در یک بازی «غیر قابل مشاهده» به رابطه ای حقیقی که واقعیت خود را در «صدا» می ساخت، دامن بزند و این رابطه بتواند سپس در فضای واقعی تداوم یابد.
از این رو، «تلفن داشتن» در آستانه انقلاب و در سال های نخست آن یعنی در دهه ۱۳۶۰، از لحاظ نمادشناختی و در نظام زبان شناختی معادل های خود را در «شغل داشتن» ، «خانه داشتن» و «مدرک داشتن» می یافت و به شرطی از مجموعه شرایط برای آغاز زندگی جدید برای زوج های جوان تبدیل می شد، هر چند اهمیت آن در حد سایر شروط نبود. در انتهای دهه ۱۳۵۰ و آستانه انقلاب ، «تلفن نداشتن» یک کاستی و نقص اجتماعی به شمار می آمد که به معنای کمبود آشکار «سرمایه اجتماعی» در مفهوم بوردیویی کلمه تعریف می شد، در عین حال که برخورداری از این دستگاه به نوعی حداقلی از امکان ارتباط ایجاد کردن میان عناصر بی شمار و رو به تزاید شهر مدرن را نیز می ساخت. از این رو، همه به دنبال پیدا کردن و خرید و فروش «خط» تلفن بودند و خانه و آپارتمان بنا بر اینکه دارا یا فاقد «خط» باشند، به شدت نوسان قیمت پیدا می کردند. «دیگری» در قالب صدا، به یک واقعیت ضروری تبدیل شد، که رفته رفته تمام ساعات روز و شب افراد را در بر می گرفت، مقدمه ای برای تسخیر همه جانبه زندگی کنشگران ایرانی با پیوندهای صدائی که کمتر از بیست سال بعد در قالب «همراه» ها، همه گیر شد.
ستون مشترک انسان شناسی و فرهنگ و روزنامه شرق (روز های سه شنبه صفخه آخر)