۱. آقای دکتر فکوهی، اصلاً اطلاق لفظ و صورتبندی اعتراضات محیط زیستی به عنوان جنبش درست است؟ اگر چنین است نقش رسانهها در به وجود آمدن این جنبشها را چگونه ارزیابی میکنید؟
درباره واژه «جنبش» اتفاق نظر و اجماع وجود ندارد و به خودی خود مفهوم مبهمی است: هم در زمان، هم در مکان، هم در شکل و هم در محتوا. برای نمونه وقتی می گوییم «جنبش زنان» می تواند گستره بزرگی از گرایش های اجتماعی و نظری را در بر بگیرد که از راست سیاسی تا چپ افراطی را در بر می گیرند، هم حرکات رادیکال و هم حرکات کاملا صلح آمیز را در آن دیدهایم ، هم مباحث بسیار سطحی و هم مباحث نظری بسیار عمیق را. از این رو جنبش را تنها می توان به وجود گرایشهای واکنشی و متمایل به تغییر نظری و رفتاری در یک جامعه تعریف کرد که برخاسته از دغدغههایی مقطعی و یا پایدار باشند و همیشه باید به موضوع، شکل و محتوا، مکان و زمان با دقت اشاره داشت تا بتوان جنبشی را تحلیل کرد.
از این نقطه نظر ما هم جنبش محیط زیست را دستکم از سال های دهه ۱۹۷۰ میلادی داشته ایم که از دهه بعدی به یک حزب سیاسی یعنی «حزب سبزها» و چندین گروه اعتراضی با عملکردهای رادیال نظیر «گرین پیس» (Green Peace) رسیدند و تا امروز ادامه دارند، و هم می توانیم به اعتراض ها و تظاهرات و فعالیت های مقطعی روی شبکه های اجتماعی و یا در جهان واقعی اشاره کنیم که در سال های اخیر به خصوص رشد کردهاند. اینجا میتوانم به بخش آخر پرسش شما برسم و بگویم که نقش رسانهها – و منظورم در اینجا به طور خاص رسانههای مجازی و شبکه های اجتماعی است- بینهایت مهم بوده است. مثالی بزنم نقشی که امروز گروه Avaaz.Org با چندین میلیون عضو در جهان در به راه انداختن کارزارهای محیط زیستی (و البته سایر کارزارها دارد) بسیار پراهمیت است و در عرض چند هفته میلیون ها نفر را در پنج قاره جهان روی یک موضوع خاص بسیج و با فشار بر تصمیم گیرندگان به پیروزیهای بزرگی میرسد، همین امر را میتوان در پلاتفرمهای گردآوری و بسیج مردم نظیر Change.Org نیز مشاهده کرد. در این میان، گروهها و شبکههایی مثل فیس بوک، گوگل و دیگران نیز بسیار مهم هستند. البته یک نیمه تاریک هم در اینجا وجود دارد و آن قابلیت قدرتهای سیاسی و گروههای مافیایی در دخالت در این پلاتفرمها در جهت اهداف مخرب است. چیزی که در چند سال اخیر در مورد یورش به دموکراسیها در آمریکا و در اروپای غربی شاهدش بودیم. اما بهر رو میتوانیم بگوییم که شبکههای اجتماعی در حال حاضر بالاترین قدرت را در این کار داشته و بیشترین تاثیر را هم آنها دارند.
۲. بحثی که در مورد جنبشهای مدرنیستی و پست مدرن و به ویژه جنبشهای محیط زیستی میشود، ماهیت التقاطی و غیرطبقاتی بودن آنهاست. بهتر بگویم گویا این جنبشها از محیط کار بیرون آمدهاند و افراد با گرایشهای سیاسی و فرهنگی مختلف کنار هم خواهان محیط زیست سالم هستند. به نظر میرسد این جنبشها بیش از آنکه جمعی و با مطالبات یکسان باشند، از دیدی فردگرایانه به موضوع نگاه میکنند و رسانهها نیز به شتاب این نوع از دید کمک میکنند. نظر شما در این باره چیست؟
لزوما چنین نیست و اغلب یک تصویر بیرونی تقلیل یافته و حتی مضحک شده از طرف مخالفان این جنبش ها به وجود آورده می شود تا با آنها مقابله کنند. برای نمونه نگاه کنید به تصویر بچهگانه و بسیار سطحینگرانهای که در آمریکا به وسیله بسیاری از نخبگان درباره جنبش «چپ» و «سوسیالیسم» داده میشود که پش از هر چیز با واقعیت همخوانی ندارد: شخصیت هایی همچون برنی سندرز و الیزابت وارن که امروز در کنار جو بایدن از شانس های اصلی دموکرات ها در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰هستند (البته در این اواخر سندرز به دلیل کهولت و بیماری کمی کنار رفته) افرادی با پیشینه های سیاسی چند دهساله به شمار میآیند که برنامههای دقیقی برای کارهای خود دارند. افزون بر این همان طور که گفتم جنبشهای زیستمحیطی یا زنان دارای ترکیبهای بسیار متفاوتی هستند که هر کدام نظریهها و روشها و استدلالها و راه حلهای خود را دارند که همه قابل تامل و کمابیش جدی هستند. اینکه بخواهیم بگوییم همه اختلافات از جمله نابرابریهای اقتصادی و مادی،نژادی و فرهنگی و محلی در این جنبشها نادیده گرفته میشود، چنین نیست و اگر این تصور به وجود آمده باشد، حاصل عدم شناخت دقیق از جنبشها است که تقریبا همیشه دارای شناسنامهای دقیق، تاریخچهای روشن و یک پیوستگی شکلی و محتوایی در مدتی طولانی هستند. اما روشن است که با یکدست قلمداد کردن آنها از بیرون میتوان بسیار بهتر به آنها حمله کرد. زیرا هر ضعفی را در هرکجای یک جنبش دیده شد به کل آن تعمیم داد. هدف این تقلیل گراییها هم دقیقا همین است و ارتباطی به واقعیت این جنبشها که بسیار گوناگون و متکثر هستند، ندارد.
۳. چند وقتی است که دختری ۱۶ ساله به نام گرتا تونبرگ، در قامت یک قهرمان میخواهد محیط زیست در حال تخریب را نجات دهد و کارش آنقدر بالا میگیرد که بهعنوان سخنران در سازمان ملل هم به نطق میپردازد. آیا میتوان چنین فعالیتهای را تاثیرگذار دانست و چرا باید به جای یک کارشناس محیط زیست یک دختر ۱۶ ساله در مقابل ۶۰ رئیس جمهور دنیا سخنرانی کند؟ و از طرفی این گزینش رسانهها در پرداختن به افرادی مانند این دختر -که قهرمانان بی یال و کپالی هستند- را چگونه میتوان تحلیل کرد؟
بدون اینکه خواسته باشم درباره این مورد خاص بحث کنم که مناقشه های زیادی را به دنبال داشته و نمیتوان به سادگی و با سطحینگری درباره آن قضاوت کرد، باید بگویم در جهانی که به شدت در تعبیر گی دوبور «نمایشی» شده است، به وجود آمدن قهرمانانی رسانهای، در هر شکل و قامتی هر اندازه با موقعیت «متعارف» فاصله داشته باشند، جذابیت بیشتری مییابند، زیرا «نمایشیتر» میشوند. بنابراین یک موقعیت استثنایی همیشه شانس بیشتری دارد که به عنوان نوعی تبلیغ برای یک هدف مشخص به کار برده شود تا یک موقعیت متعارف و روزمره. این جریان باز در کشورهایی که به شدت «نمایشی» هستند مثل ایالات متحده بیشتر است زیرا آنها دائما به دنبال یافتن «خبر داغ» و موقعیتهای «جذاب» هستند.
اما به باور ما اتفاقا باید از این گونه موقعیتها و این اشکال نمایشی دوری کرد زیرا جنبشهای اجتماعی مشروع برای بهتر زیستن انسان ها و روابط بهتر میان آنها با یکدیگر و با محیط زیست تنها در روزمرگی و در شرایط متعارف و عمومی است که باید تعریف شوند وگرنه هر شرایط استثنایی موقعیت های خاصی را هم به همراه میآورد که قابل تعمیم دادن نیستند. شاید البته گفته شود که در زمانی که هنوز مسائلی همچون محیط زیست بسیار حاشیهای بودند که مردم جهان هنوز به اهمیت آنها پی نبرده بودند. فعالیت ها و برنامههای اعتراضی رادیکال، نظیر کارهایی که گروه «گرین پیس» میکردند و گاه به خطر انداختن جان خود، اخبار را متوجه فعالیتها و اهدافشان میکردند، لازم بوده، اما امروز چنین نیازی وجود ندارد. به نظر من مسئله محیط زیست مسئلهای است که به شدت مورد علاقه همه مردم جهان است و حساسیت آن بسیار شناخته شده و امروز مردم نیاز به درک بهتر و عمیق تر مسائل ریزتر و تخصصیتر آن دارند. مثل اینکه وقتی ما از کاهش مصرف یا از مصرف پایدار صحبت میکنیم، دقیقا باید چه بکنند؟ یا چه رفتارها و برنامههایی میتوانند ضامن توسعه پایدار باشند؟ و غیره. برای اینگونه برنامهها به نظرم نمایشی بودن نقش چندانی نمیتواند داشته باشد و اگر هم توجهی را جلب کند به صورت موقعت و مقطعی است. بر عکس حضور گسترده و فعال و متعهد متخصصان در این زمینه ها بسیار موثر است و استفاده درست از شبکههای مجازی و مقابله با دستکاری و خبرهای دروع در این شبکهها باید هدف اصلی باشد و البته قانع کردن و فعالیت برای آنکه طرفداران محیط زیست بتوانند بیشترین امکان را برای دفاع از آن بیابند.
۴. رسانههای مجازی، این امکان را به افراد دادهاند که در قالب صفحات شخصی خود از دغدغهها و روزمرگی خود بگویند و بنویسند، یکی از دغدغههای که به شکل فراگیری چه در جامعه جهانی و چه در جامعه ایران پرطرفدار است، دغدغه محیط زیست داشتن است. به نظر میآید ما با شکلی از احساساتگری و عوامگرایی در این «زمینه» روبرو هستیم که «محتوا» را در مرحلهی پرتی قرار میدهد و نگاه کارشناسانه را تضعیف میکند و با القای حس تاثیرگذاری و پیشرفت، اکثر فعالیتها را در «حالت ذهنی» نگه میدارد. بروز این پوپولیسم از کجا ناشی میشود، نقش زمینه ( یا همان رسانهها) بیشتر است یا خود محتوا؟
اینکه حساسیت وجود داشته باشد و افراد حتی به صورتی «عامیانه» نسبت به محیط زیست خود دغدغه داشته باشند، به نظر من امری منفی نیست. داشتن دغدغه یک انحصار دانشگاهی یا روشنفکرانه نیست. مردم عادی اکثریت ساکنان همه کشورهای جهان و کره زمین را تشکیل میدهند و من به هیچ عنوان حق ویژه ای برای روشنفکران و دانشگاهیان و نخبگان قایل نیستم. برعکس برای آنها بیشتر از حق، «وظیفه» قایلم. همه آدم ها این شانس را نداشته اند که از سرمایههای مادی لازم و از محیط و زندگی مناسبی برخوردار باشند تا تحصیل کنند و تخصص بیابند و ابزارهای قدرتمند نوشتاری، گفتاری و تحلیلی و استراتژیک به دست بیاورند. این امر اگر به خیال خود آنها عاملی باشد برای آنکه خود را از دیگران برتر و برای خود حق ویژه ای قایل باشند، ما به سوی اشکال مختلف نظام های اقتدار مدار و دیکتاتور منش میرویم. رویکرد افلاطونی که در ریشه این تفکر است هر اندازه هم در خود افلاطون با حُسن نیات روبرو باشیم، رویکردی ضد دمکراتیک بود که در تداومش به رویکردهای ضد دمکراتیک راست و چپ در قرون معاصر رسید: به تحقیر مردم و عوام. البته این امر را نباید با پوپولیسم اشتباه گرفت. ما پوپولیسم را عامهگرایی تعریف میکنیم. اما این بدان معنا نیست که پوپولیسم یعنی تبعیت از افکار عامه مردم، بلکه به معنای سوء استفاده نخبگان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و فکری از دانش و قابلیتهای خود برای تحمیق و گول زدن مردم است، از جمله با به کار گرفتن سطح زبانی و سطح فکری پایین تری از آنچه خود دارند تا مردم را بازی دهند.
از این رو من معتقد به این نیستم که دغدغه ابراز شده در شبکهها و یا در هر شکل دیگر عامیانه را جدی نگیریم. با وجود این، یک واقعیت نیز آن است که برای گروهی «دفاع از محیط زیست» مثل «دفاع از آزادیها» یا «حقوق زنان» ممکن است راهی برای تفریح و سرگرمی و یا بازی های تنهایی در شبکه باشد. اما به گمان من اولا این گروه ها ممکن است تنها مُشتی اندک از مردم باشند که چندان به حساب نمیآیند و ثانیا، تشخیص دغدغه ها مردمی واقعی از نوعی اسنوبیسم و مُدگرایی و تفریح با این دغدغهها کاری ساده نیست و بهتر است ما فرض را بیشتر بر جدی بودن دغدغهها بگذاریم تا بر پوپولیست بودن آنها. به خصوص که این امر با تجربه سایر کشورها در این زمینه نیز قابل مقایسه و ردیابی است.
۵. بودریار معتقد بود که وضعیتی را تجربه میکنیم که در آن «قلمرو اجتماعی» پایان مییابد و تودهها به¬خاطر از بین رفتن مناسبات اجتماعی «بی زبان» میشوند. آیا میتوان رسانه و بهخصوص نوع مجازیاش را زبانِ جنبشهای محیط زیستی و تودهها دانست؟ به دیگر سخن تاثیر ایدئولوژیکی رسانهها ( که در اکثر مواقع و دقایق حالت کنونی را مطلوب میدانند و دست به کنترل سیستمی میزنند)، میتواند به ضرر خودش تبدیل شود و وضع دیگری را رقم بزند؟
روشنفکران دهههای ۱۹۷۰ تا ۱۹۹۰ که عمدتا در اندیشه فرانسه متمرکز بودند (از بودریار تا لیوتار و دریدا و فوکو و دیگران) نمیتوانستند پیشبینی کنند که فضای مجازی و رسانهای در آینده چه شکل و شمایلی خواهد داشت. آنها به خوبی محیط رسانهای خود را توصیف و تحلیل میکردند اما روشنفکری حتی به قدرت ِ بوردیو در کتاب «درباره تلویزیون» هنوز دیدگاهی ندارد که بتوان بیست یا سی سال بعد درباره رسانهها از آن کاملا دفاع کرد. ما از دهه ۱۹۸۰ تا امروز یعنی در طول حدود ۴۰ سال دو انقلاب بزرگ در حد انقلاب صنعتی داشتهایم: یکی انقلاب اطلاعاتی و دیگری انقلاب هوشمصنوعی. بنابراین به نظرم هیچ نظریهپردازی که پیش از دهه دوم سال ۲۰۰۰ درباره تاثیر رسانه ها صحبت و تحلیل کرده است، نمی توانسته چندان به برد و تاثیر ارتباطات جدید بر موقعیت کنونی جواع انسانی اشراف داشته باشد. تحلیلها البته به صورت کلی در برخی موارد بسیار ارزشمند هستند مثل تحلیل گی دوبور درباره جامعه نمایش یا همین تحلیل بودریار درباره بازنمودهها، که تا حدی توانستهاند روند جریان ها را پیشبینی کنند اما باز هم نمیتوانند در جزئیات و پیچیدگیهای جامعه اطلاعاتی و مبتنی بر هوش مصنوعی امروز به ما کمک بزرگی بکنند. آنچه میتوان امروز گفت این است که بدون استفاده و مشارکت کامل در شبکههای مجازی و بدون برخورداری از سواد رسانهای جدید در این زمینه در سطوح بالا، به هیچ عنوان نمیتوان نه در زمینه محیط زیست و نه در زمینههای دیگر دفاع از حقوق دموکراتیک و بهتر شدن زندگی انسانها و رابطه با طبیعت راه به جایی برد.
گفتگو کننده ابوالفضل رجبی است و مطلب اولین بار در مجله مدیریت ارتباطات منتشر شده است.
آخرین ویرایش ۲۴ خرداد ۱۴۰۱