نظریه های بدن(۱): نظریه‌های باستان (بخش اول)

بدن / درسگفتار/ نظریه‌های باستان/ بخش اول [۱]

ناصر فکوهی

درآمد نظری حول مفهوم بدن به این دلیل سودمند است که می‌توانیم به بنیان اندیشه و شناخت در مورد بدن از ابتدا تا به امروز نگاهی بیاندازیم. تقریبا تمام این نظریات، بیشتر ریشه‌های خیالین و ذهنی دارند تا  ریشه‌هایی برگرفته از کُنش اجتماعی و مصداق‌های آن . تقسیم‌بندی کلی ما در این خصوص مبتنی بردو دوره است: دوره پیشا‌مدرن و  دوره مدرن.

در بخش مقدماتی این درسگفتار، به مباحث عمومی از ابتدا تا یونان باستان پرداخته می‌شود. این دوره از لحاظ زمانی از دست کم هفت تا هشت هزار سال پیش آغاز می‌شود و تا هزاره نخست پیش از میلاد ادامه می‌یابد. پس از این دوره، به یونان باستان و روم گذر خواهیم کرد و به ویژه به یونان باستان خواهیم پرداخت چرا که  نظریات دوره رم باستان عمدتا نشات گرفته از یونان باستان است. این دوران تقریبا از قرن ششم قبل میلاد شروع شده و تا قرن پنجم پس از میلاد یعنی دوره‌ای که روم مسیحی می‌شود و سپس به وسیله بربرهای شمالی سقوط می‌کند، ادامه می‌یابد. پس از گذار از روم مسیحی، وارد نگاه ادیان ابراهیمی نسبت به بدن می‌شویم: یهودیت، مسیحیت و اسلام. این ادیان برغم تفاوت‌های زیاد در امتداد یکدیگر قرار دارند. پس از ادیان ابراهیمی به دوره رنسانس تا دوران روشنگری می‌رسیم که خود مقدمه‌ای بر دوران  مدرن به شمار می‌رود و سرانجام به دورانی می رسیم که از روشنگری تا انقلاب ۱۷۸۹ تداوم دارد.

در قسمت بعدی این درسگفتارتا، به دوران پسامدرنیته خواهیم پرداخت که در آن، پدیدارشناسی بدن، انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی بدن، زیست‌شناسی بدن، بدن جنسی و ترا‌انسانگرایی یا گذار از بدن و به قول دیوید لو‌برتون« وداع با بدن» را بررسی می‌کنیم.

کاترین گلوبو در ویژه‌نامه مجله «لوپوآن» که مبنای  بحث‌های من در این درسگفتارها بوده است، در مقدمه خود درباره مباحث نظری بدن، این پرسش را مطرح می‌کند: چه نقطه مشترکی میان حرکات و اداهای ما در برابر دیگران، مباحثی چون حجاب اسلامی، حالات و عواطفی که با آنها خود را به بیان در می‌آوریم، فرایندهایی چون پورنوگرافی، روسپیگری، جراحی پلاستیک، خالکوبی و فراجنسیتی یا تراانسانگرایی می‌توان یافت؟ پاسخ به این سوال، بدن است. در چاق‌ها و لاغرها، آدم‌‌های با اندام کوچک یا بزرگ، جوان و پیر، مردان و زنان، سالم و بیمار، نقطه مشترک مفهوم بدن است. همه این موارد، ذهنیت امروزی از بدن را می‌سازند و آن را در نقطه مرکزی تفکر قرارمی‌دهند. مواردی  که می‌توانیم به صورت‌هایی چون بدن لذت، بدن میل، بدن کار، بدن کالا، بدن تصویر، بدن سیاست، بدن پناهجو، بدن بیمار، بدن قربانی، از آن‌ها یاد کنیم. تمامی مفاهیم که در اینجا ذکرشان رفت: لذت، میل، کار، کالا، تصویر، سیاست، پناهجویی، بیماری و قربانی، یک کلمه را در مرکز خود قرار می‌دهند و آن بدن است. مفهوم «بدن خود» و «بدن دیگری» یک زیرسازه انسان‌شناختی دارد که امروزه از لحاظ فرهنگی در سراسر جهان به صورت‌های مختلف مطرح شده است. بسیاری از خصوصیات نگاه ما، به هستی از نقطه نگاه ما به خود و به دیگری نشات میگیرند. اما منظور از خود و دیگری چیست؟ در واقع هیچ‌چیز جز همه چیزهایی که حول بدن من و بدن دیگری بر می‌گردد.

مقایسه‌های امروزی ما بیشتراز منظر گفتمان جامعه‌شناختی و انسان‌شناختی است. اما ضرورت دارد اشاره کنیم که  نباید گمان برد که این  مقایسه‌ها، امروزه به این شکل و صورت درآمده‌اند. از قدیمی‌ترین دوره‌ها این مسئله وجود داشته ومنبع  اصلی افراد، ابتدا بدن هر فرد بوده است. هر کسی ابتدا از بدن خود حرکت می‌کند. بدن به نوعی خود را به انسان تحمیل می‌کند. حتی  اگر کسی نخواهد به بدن توجه کند، این  بدن است که او را وادار می‌کند به او توجه کند. روانکاوان و روانشناسان به صورت گسترده‌ای اشاره کرده‌اند که پایه و اساس شکل‌گیری هویت، در نوزاد رابطه‌ای است که او با بدن مادر خود برقرار می‌کند. اولین کسی که  کودک باید تشخیص دهد دیگر جزئی از بدن او نیست، مادر است. این سطح نخست شناخت خود و دیگری است. نوزاد متوجه می‌شود که مادر یک دیگری است که به او بسیار نزدیک است. گویی او جزئی از او بوده، ولی او یک دیگری است. از آن هنگام که نوزاد انسانی متوجه دیگری می‌شود، خود را نیز حس می‌کند و هویت می‌یابد. در فرویدیسم و روانکاوی این مساله حایز اهمیت ویژه‌ای بوده است. اگر این فرایند درست صورت نگیرد و کودک نتواند فرایند جدایی اولیه از مادر را به درستی پشت سر گذارد، دچار آسیب‌های گوناگونی می‌شود که ممکن است تا آخرعمر همراهش باقی بمانند و مانع از شکل‌گیری و ساختار هویتی سالم در او شوند. این رابطه دو بدن که در حقیقت یک بدن بوده‌اند، قبل ازتولد و درزندگی درون رحم شکل می‌گیرد تا پس از تولد دو بدن مستقل به وجود بیاید. این رابطه‌ای است که نمی‌تواند هیچ جایگزینی داشته باشد. همه گزینه‌های دیگر تنها جایگزین‌های ذهنی هستند. بسیار افراد بالغ و بزرگسال هستند که وقتی مادر خود را از دست می‌دهند، دچار فروپاشی روانی می‌شوند. البته این رابطه، به شکلی متفاوت، ممکن است با یک دیگری که جایگزین مادر شده یا کسی که در زندگی فرد بسیار موثر بوده است، نیز به وجود بیاید. فرزند بخشی است که از بدن جداست ولی در عین حال که از بدن پدر و مادر جداست، پاره‌ای از بدن آن‌هاست و اغلب هر نوع احساس و اتفاقی مهمی برای بدن او به وجود بیاید بر بدن والدینش نیز تاثیر می‌گذارد. حتی، درد فرزند می‌تواند از دردی که بر بدن خود انسان وارد می‌شود سخت‌تر باشد. از دست دادن فرزند ضربه‌ای (ترومایی) است که بسیاری از انسان‌ها نمی‌توانند سالم از آن بیرون آیند چرا که  شدت مصیبت به حدی است که توان فیزیکی و ذهنی از آن‌ها سلب می‌شود. زخم شدیدی که به هیچ عنوان قابل فراموشی نیست‌: بدن دائما این درد را در خود بازسازی می‌کند. اما از خود بپرسیم: بدن چگونه این امر را بازتولید می‌کند؟ ازآن راه که بدن آینه هویتی ماست. ما خود را در نگاه دیگران می‌شناسیم.  بدن سازوکارهای گوناگونی برای این یادآوری در اختیار دارد. تمام سازو کارهای حسی  و نظام حواس به صورت‌هایی تحول یافته‌اند که محافظت‌کننده بدن باشند. سازوکارهایی که باید در بدن جای بگیرند تا این بدن بتواند به زندگی بعدی خود عادت و خود  رو به ما اعلام کند.

ادامه دارد…

 

[۱] نظریه‌های بدن/ بخش اول / نظریه‌های باستانی / ۱۷ دی ۱۳۹۷ /درسگفتار ناصر فکوهی / آماده‌سازی برای انتشار، ویرایش نوشتاری و علمی: بهنام پاشایی  ـ شهریور ماه ۱۴۰۲