نظریههای بدن/ بخش چهل و یکم/ قرن بیستم
یکی دیگر از متفکران مطرح در نظریههای جنس و جنسیّت، الیزابت بَدَنتر [۱] (Elisabeth Badinter ) است. اندیشۀ بَدنتر به نوعی در رابطۀ معکوس با تفکر ایریگاره قرار میگیرد. اگر لوس ایریگاره بر مفهوم «تفاوت» تاکید میکند الیزابت بَدنتر روی مفهوم «شباهت» تاکید دارد. از نظر او، زن و مرد در شباهت به یکدیگر میتوانند به موقعیت بهتری برسند. هر چیزی در مقابل این شباهت مورد نقد بدنتر است. از جمله نظر لیلا ابوالغد [۲] (Lila Abu-Lughod) که تخصص بر فرهنگهای اسلامی دارد و معتقد است که حجاب ابزار و رسانهای است که در بسیاری از جوامع این امکان را فراهم آورده تا زنان مسلمان بتوانند اجتماعی و وارد جامعه شوند. از نظر وی نمیتوان حجاب را تنها به این صورت در نظر گرفت که بدن زنانه را نامرئی و نفی میکند چون این نیمی از حقیقت است و نیم دیگر این است که حجاب به بدن زنانه امکان حضور در محیط مردانه را میدهد، یعنی جایی که پیشتر در آن حضور نداشته یا نمیتوانسته داشته باشد. مثلاً در جوامع عرب حجاب عاملی بوده است که زنان را از لحاظ اجتماعی پیش برده و این دقیقاً در نقطۀ مقابل نظر الیزابت بَدنتر قرار دارد. بدنتر معتقد است که حجاب فرمی از نشانهگذاری بر بدن زنانه است که باید حذف شود. به خصوص در شرایط فرهنگی که بسترِ اجتماعی آن وجود نداشته باشد، آنچه که در فرانسه و مدارس فرانسوی شکل گرفت و به شدت از سمت بَدنتر زیر سوال رفت، یعنی موضعی که در مقابلِ مفهومِ تبعیض مثبت قرار دارد. تبعیض مثبت به سازوکارهایی گفته میشود که نوعی سهمیه دادن به زنان یا گروههای اقلّیتی است که در شرایط نابرابر بتوانند در جامعه رشد کنند تا جامعه زودتر بتواند آن گروه را بپذیرد. بدنتر مخالف این امر است چرا که معتقد است تبعیض مثبت مانع از این میشود که زنان بتوانند رشد مثبتی را تجربه کنند و خودشان را بسازند و این امر در طول زمان شایستهسالاری را کاهش میدهد. بَدنتر یکی از کسانی است که در مقابل مسئلۀ زنستیزی(misogyny) مردستیزی(misandry) را مطرح میکند و معتقد است که در نظامهای تاریخی و معاصر نیز این تقابلها وجود داشتهاند. بنابراین دوباره میشود صورت مسئله را در محور شباهت بررسی کرد و نه بر محور تفاوت. از سویی دیگر مفهومی که با حوزههای دیگر فمنیست مشترک است مفهوم «مادرانگی» است که در کتاب «عشق مادری » در سال ۱۹۸۰ میلادی توسط [بَدنتر مورد بررسی قرار گرفته و شاید برای نخستین بار در این کتاب است که وی وارد مسائل فکری میشود. به نظر بدنتر غریزۀ مادری شکل ذاتی ندارد و به صورت اجتماعی ساخته میشود، همانطور که در مردان غریزۀ پدری به شکل ذاتی نیست. حس پدری و مادری حسی است که به صورت اجتماعی تعریف و ساخته میشوند و بین زنان مختلف نیز متفاوت است. تقابل مردانگی و زنانگی در رابطۀ تباری بیشتر به روابطی برمیگردد که از لحاظ اجتماعی شکل میگیرد و نه از لحاظ زیستشناختی.
در ادامۀ این بخش به صورت مختصر به مباحثی اشاره میکنیم که فلیکس گاتاری و ژیل دلوز [۳] (Félix Guattari & Gilles Deleuze) مطرح کردهاند. از مهمترین مباحث مرتبط در اندیشۀ آنها مفهوم ماشینِ تمایل یا ماشینِ متمایل است که به بدن انسان ارجاع دارد، یعنی بدن انسان به عنوان ماشین میل. و همچنین مفهوم بدنِ بدونِ ارگان که در اصل متعلق به نمایشنامهنویس معروف فرانسوی آنتوان آرتو [۴] (Antonin Artaud) است. بدنِ بدونِ ارگان یعنی جدا کردنِ مفهوم بدن از ارگانهای بدنی و تفکّر بر بدن به عنوان دستگاهِ میل. بحث بسیار پیچیدهای که در کتاب «ضدِّ ادیپ» [۵] مطرح شده و همانطور که از اسم کتاب پیداست برخلاف نظر فروید و به این معنا است که تاکید روانکاوی کلاسیک بر روی ارگانها، از جمله ارگانهای شهوانی و ارگانهای جنسی، بدن را به نوعی سازمان (organization) تبدیل میکند. این واژه در زبان فارسی کمتر از زبانهای لاتین معنی دارد چون در این زبانها ارگان عامل سازمانبندی و نظم در بدن است. بدنِ بدونِ ارگان میتواند بطور کامل تبدیل به میل شود در حالی که ارگان بدن را محدود میکند. به دلیل موقعیتِ ارگان در بدن، نظم سازمانی در بدن ایجاد میشود و این نظم میتواند فرد را تحت نظارت نظام اجتماعی قرار دهد. کنترل بدن در اینجا کلیدواژۀ اصلی است. برای مثال دستگاه گوارش در نهایت در بدن به نوعی موقعیت سازماندهنده تبدیل میشود. یعنی به یک ارگان ضروری در بدن تبدیل میشود که برای بدن تصمیمگیری میکند و بنابراین میتواند بدن را از لحاظ روابط فضایی تنظیم کند. یعنی میتواند بدن را وادار کند تا در ساعت مشخصی گرسنه شود، در زمان مشخصی تغذیه کند و نظمهای دیگر را بپذیرد. ممکن است این سوال مطرح شود که این ارگان در جانوران هم وجود دارد اما چرا در جانوران در مفهوم سازمانبندی صدق نمیکند؟ مسئله به طور خاص به خود ارگان ربط پیدا نمیکند بلکه در انسان به دلیل زیست اجتماعی و روانی، ارگان عامل سازماندهی است در حالی که در جانوران چنین نیست. در جانوران دستگاه گوارش بیشتر از طریق میل تعریف میشود و نه از طریق سازمانبندی. یعنی جانور وقتی سراغ غذا میرود که گرسنه است، بنابراین گرسنگی تحت عنوان میل تعریف میشود در حالی که در انسان میل سرکوب شده و سازماندهی میشود. یعنی انسان در هر زمانی گرسنه نمیشود و این گرسنگی در زمان خاص شرطِ نظم بدنی است. شاید اثر موازی که در رابطه با ضدِّاودیپ وجود دارد کتاب «نظم گفتمان» میشل فوکو است که همین صورت نظم را در مورد علم و زبان مطرح میکند. وقتی شناخت به انضباط (discipline) و رشتۀ علمی تبدیل میشود دقیقاً شبیه ارگانی عمل میکند که به سازمان تبدیل میشود. در اینجا هدف شناخت نیست بلکه شناخت خود را بر روی یک رشتۀ علمی متمرکز میکند. انضباط هم معنای رشته و هم معنای نظم را دارد. مسئله این نیست که شناختی کلی داشته باشیم بلکه باید خصوصیات یک انضباط را بشناسیم. تفاوت بین شناخت چندنظمی (multidiscipline) و شناخت تکنظمی این است که شناختِ رشتهای به دلیل سرمایهای که روی آن صرف میشود میتواند فرد را پیش براند امّا شناختی است که انضباط علمهای دیگر را نفی میکند. چون در شناختِ انضباط مسئولیت به صورت عام درگیر نمیشود و میتواند عامل تخریب کل نظام شناختی باشد. هر یک گفتمان انضباط و مراقبتهای خود را ارائه میدهند ، و در نهایت عقلانیّت سیاسی است که دست به استفاده یا سوءاستفاده از آنها میزند. در بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی [۶]، گفتمانهای علمی متعدّدی درگیر بودند ولی مسئولیت نهایی بر عهدۀ قدرت سیاسی است. اما قدرت سیاسی از طریق نظمی که بین گفتمانها به وجود میآورد این سلب مسئولیت را باعث میشود. حال اگر این اندیشه را به اندیشۀ دلوز و گاتاری در ضدِّاودیپ منتقل کنیم دقیقاً همین عمل رخ میدهد، یعنی ارگان به سازمان تبدیل میشود. هیچ کدام از ارگانها را نمیتوان به خودی خود محکوم کرد و هیچ کدام به خودی خود نمیتوانند موقعیت سازمانی به وجود آورند و این موقعیت تنها از ترکیب آنها است که به وجود میآید. بدن به نفع سازمان نفی و در اصطلاح دلوز میل به نفع نظم نفی میشود. در مقابل بدنِ بدون ارگان جایگزینی است که برای آزادسازی بدن و ساخت دستگاه میل مطرح شده است. بدنی که زیر سلطۀ قدرت قرار ندارد و بر اساس میل خود عمل میکند.
پانویسها به نقل از ویکیپدیای فارسی
[۱] الیزابت بَدَنتِر (به انگلیسی: Elisabeth Badinter) (زاده ۵ مارس ۱۹۴۴) نویسنده، جامعهشناس و مدیر ارشد اجرایی فرانسوی است.
[۲] لیلا ابوالغد انسانشناس امریکایی- فلسطینی و پژوهشگر مطالعات زنان و جنسیت دانشگاه کلمبیا و نیویورک است.او دختر ابراهیم ابو لغد و جنت ابو لغد است.
[۳] پیر فلیکس گُوتاری (به فرانسوی: Pierre-Félix Guattari) (زاده ۳۰ آوریل ۱۹۳۰ – درگذشته ۲۹ اوت ۱۹۹۲) روانشناس، فیلسوف و فعال پسامارکسیست فرانسوی بود. گاتاری بنیانگذار روش تحلیل شیزوئی و زیست-فلسفه است و برای آثار مشترکی که با ژیل دلوز منتشر کرده شهرت دارد.
ژیل دُلوز (به فرانسوی: Gilles Deleuze) (زادهٔ ۱۸ ژانویهٔ ۱۹۲۵ – درگذشتهٔ ۴ نوامبرِ ۱۹۹۵) فیلسوفی فرانسوی بود. او از متفکّران جریان پسامدرنیسم محسوب میشود. بسیاری از پژوهشگران کتاب تفاوت و تکرار را شاهکارش میدانند.
[۴] آنتون ماری ژورف آرتو که به آنتونن آرتو شهره می باشد. (به فرانسوی: Antoine Marie Joseph Artaud) او نویسنده، شاعر، مقالهنویس، بازیگر و کارگردان تئاتر قرن بیستم میلادی اهل فرانسه بود. همهی نوشتههای آرتو بهصورت اولشخص و همچون خطابهای است که حاصلِ اختلاطِ آواهایی جادویی و توصیفهای استدلالی منطقی است.
[۵] ضد ادیپ: سرمایهداری و اسکیزوفرنی (فرانسوی: Capitalisme et schizophrénie. L’anti-Œdipe) کتابی است به قلم نویسندگان فرانسوی، ژیل دلوز و فلیکس گاتاری، به ترتیب فیلسوف و روانکاو که در سال ۱۹۷۲ منتشر شد. این کتاب جلد اول سرمایهداری و اسکیزوفرنی است که جلد دوم آن هزار فلات (۱۹۸۰) میباشد.
[۶] بمباران اتمی هیروشیما و ناگاساکی (به ترتیب ۶ و ۹ اوت ۱۹۴۵ به وقت ژاپن) دو عملیات اتمی بودند که در زمان جنگ جهانی دوم به دستور هری ترومن، رئیسجمهور وقت آمریکا، علیه امپراتوری ژاپن انجام گرفتند. در این دو عملیات، دو بمب اتمی به فاصله ۳ روز روی شهرهای هیروشیما و ناگاساکی انداخته شد که باعث ویرانی و کشتار گسترده شهروندان این دو شهر گردید.
نظریههای بدن/ بخش چهل و یکم/ قرن بیستم/ دی ماه ۱۳۹۷/ درسگفتار ناصر فکوهی/ آمادهسازی برای انتشار، ویرایش نوشتاری و علمی: بهنام پاشایی _ تیر ماه ۱۴۰۴